دندان ها یی که باعث شناسایی شهید علی اکبر پرچ شد

خنده های خاطره انگیزی که نشانی از بی نشان آورد

خنده های معصومانه و شیرین شهیدعلی اکبر پرچ بعد از چهارده سال باعث شناسایی او شد.
کد خبر: ۹۵۳۱۱۲۸
|
۱۲ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۱۶

همت الله پرچ برادر شهید علی اکبر پرچ در گفتگو با خبرگزاری بسیج در شهرستان فیروزکوه اظهار كرد: شهیدعلی اکبر پرچ فرزند حجت الله هفتم خرداد 1343 در روستای پیرده از توابع شهرستان فیروزکوه به دنیا آمد.

وی گفت: علی اکبر دوره ی ابتدایی را در روستای پیرده گذراند و بعد گذراندن اول و دوم راهنمایی (در منزل عمه در شهر گنبد) راهی تهران شد.

وی افزود: علاوه بر تحصیل در تهران کار هم می کردیم؛ برادرم علاقه زیادی به مسجد، قرآن، نماز و پایگاه بسیج داشت؛ درنظام آباد تهران مسجدی بود به نام امام حسن مجتبی علیه السلام که برای به جا آوردن نماز به آنجا می‌رفت.

وی تصریح کرد: بسیار دلسوز‍، مهربان، اهل ایمان و نماز اول وقت بود دوستان را جمع می‌کرد و به مسجد می‌برد. کارفرمایش به اطاعت از علی اکبر کار را تعطیل می کرد و اول وقت در مسجد حاضر می شد.

برادر شهید پرچ ادامه داد: از کودکی در تیم وحدت فیروزکوه به همراه شهید کریم کیانی فوتبال بازی می کرد؛ و بخاطر علاقه اش فوتبال را حرفه ای تر در تهران دنبال کرد.

وی افزود: دانش آموز دوم متوسطه بود.به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.و بیستم آذر 1362 در سومار توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد.

وی در ادامه ی صحبت هایش گفت: بعد از چهارده سال چشم انتظاری دوستی صدایم کرد و گفت؛ «در نماز جمعه تهران شهیدی به نام پرچ آورده اند» سریعاً با یکی از برادران سپاهی به نام امیری نیا به معراج شهدای تهران رفتیم؛ تابوتی از عملیات مسلم بن عقیل آنجا بود؛ اما اجازه ندادند تابوت را باز کنم.

برادر شهید پرچ با صدای لرزان و گلوی گرفته گفت: تمام خاطرات کودکی و نوجوانیم با علی اکبر بود در روزها، شبها، درس، کار، بازی ها، کشتی ها و خنده های برادرانه همیشه دو دندان‌ روی هم او را می دیدم؛ و چند ثانیه ای نگاهم خیره می ماند؛ اما نمی‌دانستم نشانی از بی نشانی ما می شود.

وی افزود: تا سپاه فیروزکوه همسفر تابوت ها شدم؛ در تابوت را باز کردم پوتین سوخته، جوراب، استخوان و غیره، باید مطمئن می شدم؛ چطور باید شناساییش میکردم؟! با دیدن دو دندان روی هم علی اکبر نشانی از بی نشانیم پیدا کردم و با چشمانی پر اشک به پدر و مادر گفتم چشم انتظاریتان به پایان رسید شک نکنید.


قسمتی از وصیت نامه شهید پرچ
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الدین آمنو والذین هاجرو و جاهد فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور و رحیم

پدر جان و مادر عزیز اینک یکبار دیگر تاریخ تکرار میشود همانطوری که بارها تکرار شد . در یک طرف حسینیان ابراهیمیان موسی یان و در طرف دیگر فرعونیان و یزیدیان قرار گرفته اند ، و بار دیگر حق در مقابل ظلم نعره می کشد تا ندای هل من ناصر را زنده کند و این خط سرخ را دامه دهد .

و بار دیگر وسایل گرد هم آمده اند برای من و شما تا امتحان شویم که تا چه اندازه به گفته خود ایمان و یقین داریم و چه اندازه به عهد خود با خدای وفا داریم . شاید خدا با در اختیار گذاشتن این اسبابها میخواهد حجتش را بر ما تمام کند حال باید دید تا عمل ما چه باشد و این هم بسته به یقین اوست .

البته ما که از خود چیزی نداریم همه از اوست حتی اعمال ما نیز بوسیله رحمت رحمانیه او موثر میشود در غیر این صورت ما کمتر از آنیم که لایق درگاهش باشیم ولی بهرحال باید زمینه را برای بندگی آماده کنیم و خود را برای نزول رحمت عظیم اش آماده سازیم پس حال که خداوند تبارک و تعالی فرصت مناسبی به ما عطا کرده باید هر چه بهتر از آن استفاده کنیم بدان امید که مورد عفو جل جلاله قرار بگیریم انشاءا.


خبرنگار بسیج/طاهره حاجی مزدارانی

ارسال نظرات
آخرین اخبار