خبرهای داغ:
شهید «علیرضا اسدزاده» در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۴۷ همزمان با میلاد حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چشم به جهان گشود و همزمان با سالروز شهادت امام رضا (ع) در عملیات کربلای ۴ منطقه در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۹۵۳۹۲۷۱
|
۲۵ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از فارس، شهید «علیرضا اسدزاده» در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۴۷ همزمان با میلاد حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چشم به جهان گشود. وی چهارم دی ۱۳۶۵ همزمان با سالروز شهادت امام رضا (ع) در عملیات کربلای ۴ منطقه در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد؛ و امروز، میلادش با شهادت امام مهربانش، حضرت رضا(ع) مصادف شده است.

علیرضا در یک خانواده ی کاملاً مذهبی به دنیا آمد. خاطرات کودکیش در ذهن دبستان حسام الدینی نقش بست و از همان ابتدا به مسجد، قرآن و جلسات عزاداری سالار شهیدان، خو گرفت. با وجود سن کم از مداحان اهل بیت بود و از هر فرصتی برای اثبات ارادتش به این خاندان مطهر، بهره می گرفت.

شهادت برادر بزرگترش علی اکبر، انگیزه ای رابرای حضور در جبهه دو چندان کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی در جبهه جنوب حضور یافت و در عملیات فاو شرکت کرد. سومین اعزامش به جبهه جنوب و لشکر المهدی با عملیات کربلای چهار همزمان شد و سرانجام در سومین شب زمستان 65 روحش به ملکوت اعلی پرکشید و جسم پاکش را نیز با خود با آسمان ها برد تا خوابهایش تعبیری شیرین بیابد.

برگزیده ای ازفعالیت های مذهبی، علمی ، هنری و ورزشی شهید
هم درد بی درمان توئی، هم راز ناپنهان توئی هم آتش ، هم خرمنی، هم سوز در هجران توئی

علی رضا همواره دستی به قلم داشت و دل نوشته هایش را در قالب اشعاری ساده و سرشار ازخلوص و عشق در چارچوب دو بیتی، قطعه، و گاه رباعی یادداشت می کرد. بارها درعالم رویا نشانه هایی بی چون و چرا از شهادتش دیده و کیفیت آن را در دفترچه ی اشعارش توصیف کرده بود. ازسال آخر راهنمایی تا پایان تحصیلاتش در دبیرستان، همواره در مسابقات قرآن شرکت می کرد و موفقیت های بسیاری در سطح شهرستان و استان به دست آورد؛ چنان که در سال 1362 از طرف امور تربیتی به اردوی رامسر اعزام شد و سرانجام درکربلای چهار به برادر شهیدش علی اکبر پیوست.

فرازی از وصیت نامه شهید
"ای کسانی که در فکر دنیا هستید و خون مردم را همچون زالو می مکید، اندکی تأمل کنید که فردا در برابر پیامبر و امامان و شهدا روسیاه نباشید. پدر! چه کنم که عاشق خدا گشتم و دیگر نتوانستم تحمل کنم باقی ماندن دراین دنیا و زندان را که تو خود، زمینه ی عاشقی را در وجودم بنا نهادی. مادرجان! تو خود می گفتی چه خوب است که انسان با عزت بمیرد و اکنون من با عزت می روم. خواهرانم! شما در شهادت علی اکبر به خوبی از امتحان بیرون آمدید. اکنون نیز چون کوه محکم، صبوری پیشه کنید. و تو ای برادر بی برادر شهده ام، محمد ! مهم ترین وصیت من به تو ادامه درس و تحصیل است که تنها راه شناخت خود وخدای خود ، علم است ."

وصیت‌نامه شهید «علیرضا اسدزاده » به شرح زیر است: 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ. (سوره بقره آیه ۱۵۵)  الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. (سوره بقره- آیه ۱۵۶ )  و البته شما را به سختی‌ها، چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس آفات زراعات بیازماییم و مژده آسایش از آن صابران است. آنان که، چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند صبوری پیشه گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و به سوی او رجوع خواهیم کرد. 

به نام آن خدائی که نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح فتوح و ذکر او مرهم دل مجروح است. خدایا زبانم بسته است و قلبم سیاه، گناهم زیاد است و طاعت و عبادتم کم، خدایا عبادتم را نگر که سراسرش همه ریا، کارم را نگر که همه سراسرش اجتناب از تو و بالاخره قفسم را نگر در قالب دنیا؛ که در‌های آن کاملا بسته است و راه خروجی از این قفس نیست.  پس ای خدا در رحمت و کرامت را برویم بگشا و مرا به سوی خود بخوان تا به سوی تو پر بکشم و از این دنیا و زندان آزاد شوم. 

به یا رب یا رب شب‌زنده‌داران  خلاصم کن خدا از کنج زندان 

أَشْهَدُ أَنْ لا إِلٰهَ إلّا اللّهُ و أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلُ اللّهِ و أشهَدُ أَنّ عَلیاً ولی‌الله  سلام بر حسین سالار دشت کربلا، سلام بر حسین آن نور هدا سلام بر مهدی آن شمس ضحی و سلام نایب او خمینی بت‌شکن پیر جماران روح الله.  اوصیکُم بِتَقْوَی اللّه‏ وَ نَظمِ اَمْرِکُم  خدایا ما را هدایت کن تا بتوانم خود را بشناسم و سپس تو را.‌

ای مردم عزیز و قهرمان براه خدا بروید تا به سعادت دنیوی و اخروی دست پیدا کنید و بدانید که راه خداوند از جهت راست و نه از چپ، نه از جهت مشرق و نه از مغرب، نه شمال است نه جنوب نه بالا است و نه پایین و نه نزدیک و نه دور راه خدا در دل است و یک قدم است مگر از مصطفی (ص) روایت نکرده اند که خدا در دل است، پس وقت خود را عزیز بشمارید و آن‌را مفت از دست ندهید و روزی خواهد رسید که افسوس وقت‌های از دست رفته را خواهید خورد آری هر لحظه که عمرتان می‌گذرد به مرگ نزدیکتر می‌شوید پس بکوشید وقت خود را به باد ندهید.‌ 

ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز / تا چه داری و چه کردی عملت کو ؟/ توشه آخرتت چیست در این راه دراز؟/  که تو را موی سفید از اجل آورد پیام 

مردم ما همه در خواب هستیم بکوشیم خود را از این خواب خرگوشی خلاصی دهیم و برای خود چاره‌ای جوییم، خوشا به حال کسانی که از این خواب بیدار شده اند و می‌دانند از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند، کی هستند برای چه آمده‌اند، کجا هستند. آنان خالصان هستند و پیشی‌گرفتگان از ما و آنان مقربان درگاه الهی هستند، آنان عاشق خدایند، آنان جواد کارگران‌ها هستند و...‌ ای کسانی که در فکر دنیا هستید و دنیا شما را در امواج خود غرق کرده و شما را فریب داده، کمی به خود بیایید و به فکر چاره برای خود باشیدکه بعد چه خواهید شد.‌

ای کسانی که خون مردم را همچون زالو می‌مکید و هرگز سیراب نمی‌شوید، اندکی تأمل و تعمق کنید و به فکر توشه‌ای برای آخرت خود باشید تا در برابر پیامبر و امامان و شهداء روسیاه نباشید کمی که به کسانی که به کسانی که همچون شما بودند و رفتند بیاندیشید و کمی به کسانی که عاشق خدا شدند و رفتند فکر کنید. به سرنوشت محمدرضا خائن و ابوالحسن بنی صدر نگاه کنید که همچون سگان فراری فرار کردند و در آخرت آن‌ها را چه خواهد کرد.

آری! جهان گذرگاه و مزرعه‌ای بیش نیست و مزرعه جای کشت و برداشت است سعی کنید تا بتوانید زیاد برداشت کنید تا در روز حساب بینوا و فقیر نباشید که در آن روز کسی به فکر کسی نیست و کسی، کسی را نمی‌شناسد.

دنیا جای استراحت نیست جای کار و فعالیت است جای تلاش است، فریب این دنیا را نخورید که دنیا پست است همه میمیرند همه خاک می‌شوند و باز همه زنده می‌شوند و در مقابل عملی که انجام داده‌اند پاداش یا کیفر می‌بینند.

پس بیائید عمل خود را خالص کنیم و درس اخلاص بیاموزیم، ایمانتان قوی باشد به محکمی و استواری کوه و پهناور به پهناوری آسمان‌ها و به زیبایی خورشید و به لطافت ماه شب چهارده.
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
مردم بکوشید از قافله عقب نمانید، پا به پای امام عزیز حرکت کنید بدرستی که او راهنمای شما و مسلمین است، مبادا او را تنها بگذارید، مبادا همچون مردم کوفه شوید، مبادا از حرکت باز ایستید که پشت پا به خون هزاران شهید گلگون کفن زده اید؛ و مبادا فریب منافقین را بخورید که آنان از کفار هم بدتر و بسیار خطرناک هستند.

و اما سخنم با تو‌ ای پدر زحمتکش و مادر مصیبت زده‌ام. با شما خواهران داغدیده و‌ ای برادر بی‌برادر شده‌ام.

پدرم،‌ ای کسی که سال‌ها زحمت کشیدی و با سختی‌ها دست و پنجه نرم کردی تا توانستی فرزندانت را بزرگ کنی و هم اکنون امید آن داشتی که فرزندان پسرت همچون عصائی برای پیریت باشند، اکنون امیدت مبدل به ناامیدی گشت و علاوه بر این که عصائی برای پیریت نداری کمرت هم از غم و اندوه و مصیبت خم شده صبور و مقاوم باش، زیرا خداوند با صابران است.

پدرم چه کنم عاشق خدا گشتم دیگر نتوانستم تحمل کنم باقی ماندن در این دنیا و زندان را.

نیروئی مرا به سوی خود می‌کشید، زمینه این عاشقی را تو در وجودم بنا نهادی، با نصیحت‌های خود با پند‌های خود، فراموش نمی‌کنم که از همان ایام کودکی مرا به مسجد می‌بردی و مرا با خدای خود آشنا کردی.

شما پدر‌ها و مادر‌های شهداء جای شما در بهشت است، شما آزمایش‌های زیادی پس دادید و قبول شدید؛ و توی‌ ای مادرم، که مرا با هزاران درد و مشقت بزرگ کردی تا بتوانم برای جامعه مفید باشم و خدمت کنم، اکنون زمان خدمت فرا رسیده و توانستم با خون خود درخت اسلام را کمی شاداب و سیراب کنم.

مادرم امید‌ها برای من داشتی، امید آن داشتی که برای من حجله دامادی بگیری و مرا داماد کنی، امید آن داشتی تا نام فرزند برومندت علی اکبر که عاشقانه به سوی الله پرواز کرده زنده کنی، ولی مادر تو خود همیشه می‌گفتی چه خوب است انسان با عزت بمیرد و اکنون من هم با عزت رفتم و این مصلحت خدا بوده است که ما به سوی او پر بکشیم.»

و شما خواهرانم:‌

ای کسانی که در مکتب زینب (علیه السلام) پرورش یافته‌اید و درس صبر را از زینب فرا گرفتید و پاک دامنی را از فاطمه (علیه السلام).

شما‌ها وظیفه دارید پدر و مادر را تسلی خاطر دهید و آنان را دعوت به صبر و بردباری کنید و خودتان، چون کوه محکم، و صبوری پیشه کنید. خواهرانم، پدرم، مادر خدا شما را امتحان کرد و هنگامی که فرزند برومند شما علی اکبر شهید شد به خوبی از امتحان بیرون آمدید و صبور و مقاوم بودید.

مبادا امام را تنها بگذارید. همیشه در صفوف اول باشید و فریاد جنگ، جنگ تا رفع فتنه در جهان را سر دهید تا دشمن از شما بترسد.

ولی تو تنها برادرم:

اگر از من گاهی پرخاشی دیده‌ای مرا ببخش چه کنم شیطان مرا فرا گرفته بود و اکنون خدا مرا مورد رحمت قرار داده از این به بعد تو عصای پدر هستی و بایستی او را تنها نگذاری و به او کمک کنی.

مهمترین وصیت من به تو ادامه درس و تحصیل تو است، زیرا تنها راه شناخت خود و خدای خود علم است.

خانواده محترم من، سلام شما را به فرزندتان علی اکبر می‌رسانم، ولی شما هنگامی که دلتان شکست امام عزیز و رزمندگان را دعا کنید و برای تعجیل در فرج امام زمان نیز دعا کنید.

و، اما شما دوستان گرامی من از شما می‌خواهم در مرگ من خانواده مرا آرامش خاطر دهید و رفت وآمد با آن‌ها را قطع نکنید، مرا ببخشید اگر زمانی با شما بدرفتاری و بی احترامی و شما را ناراحت کرده ام، برای من دعا کنید تا خدا گناهان این بنده حقیر را ببخشد و اگر از من طلبی دارید به خانواده‌ام مراجعه و بگیرد؛ و روز قبل از تشییع جنازه‌ام زیارت عاشورا را بخوانید و هنگامی که دوستانم بدیدارم می‌آیند حتی المقدور چشمهایم را باز کنید تا همیشه به یاد مرگ باشند.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

اگر نامهربان بودیم و رفتیم

اگر بار گران بودیم و رفتیم

شما در خانه مان خود بمانید

که ما بی خانمان بودیم و رفتیم

هفتم شهریور ۱۳۶۵- صبح جمعه پادگان امام خمینی- اهواز

اشعاری از شهید

یارب زکرم بگشا باب قفس دنیا

تاپر بزنم هر دم چو طایر آزادی

روزی که شوم آزاد از این قفس و زندان

آن روز شود عیش و آن شب، شب دامادی

به به چه خوش است او ستودن

در راه خدا وداع نمودن

به به چه خوش است با شهیدان

بر عرش ملک سوار بودن

مادام که این عشق را علیرضا دارد بسر

جامه کل نفس ذائقة الموت را دارد ببر.

 

شهید امام رضایی من، میلادت باز هم امام رضایی شد

 

شهید امام رضایی من، میلادت باز هم امام رضایی شد

 

شهید امام رضایی من، میلادت باز هم امام رضایی شد

 

شهید امام رضایی من، میلادت باز هم امام رضایی شد

انتهای پیام/

ارسال نظرات
پر بیننده ها