خبرهای داغ:
هر روز با شهدای گلستان؛

زندگینامه شهید محمدزمان شاهینی

سردار شهید محمد زمان شاهینی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود، و در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل شد.
کد خبر: ۹۵۴۹۴۳۳
|
۰۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۹

زندگینامه شهید محمدزمان شاهینی

به گزارش خبرگزاری بسیج از گلستان؛ شهید محمد زمان شاهینی در نيمه شعبان سال 1345 هجري شمسي در شهر گرگان در خانواده اي مذهبي كودكي چشم به جهان پر رمز و راز هستي گشود كه چشم ودل اطرافيان را به عظمت و جلال خدا باز نمود و فضاي اطاق كوچك را پر كرد . شهيد محمدزمان از همان كودكي روحيه خدايي داشت و نشانه هاي از ايثار و فداكاري در وجودش نمايان بود. دوران ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را در شهر گرگان مشغول تحصيل شد و در سال 57 نوجوان 12 ساله اي بود كه در آن هياهوي انقلاب از كوچكترين فرصت استفاده مي كرد با وجود كمي سن اما ساده ترين كارها مثل تظاهرات در خيابان و نوشتن سعار اعتراض خود را از طاغوتيان بيان كرد انساني با گذشت و دلسوز و مهربان بود و به كوچكتر ها و بزرگترها هر كدام احترام خاصي مي گذاشت بطوريكه محبوب فاميل و دوستان بود. هنگاميكه جنگ تحميلي شروع شد بي قراري در وجودش موج مي زد چرا كه وظيفه خود مي دانست تااز انقلابي كه با زحمات زيادي به دست آمده دفاع كند.

زندگینامه شهید محمدزمان شاهینی

از طرفي هم روي آنرا نداشت كه به پدر و مادر خود بگويد كه مي خواهد به جبهه برود و آنها را رها كند. زيرا پسرارشد خانواده بود و خدمت به پدر و مادر راهم وظيفه شرعي خود مي دانست و به هر حال راه خود را انتخاب كرده بود و تصميم به لبيك گفتن به نداي امام عزيزرا گرفت و در آن هنگام عضو بسيج مسجد عسگريه بود و انجام وظيفه مي كرد در ابتدا دوره آموزش مقدماتي را در شهرستان آق قلا گذراند و بعد از والدين خود رضايت گرفت و عازم جبهه هاي جنگ حق عليه باطل شد و در اولين اعزام در سال 61 به طرف جبهه هاي كردستان بود و به مدت 45 روز و پس از آن به طور مداوم و به مدت تقربيا 4 سال به جنگ با دشمنان اسلام مشغول بود و از مرخصي كمتر استفاره مي كرد و ترجيح مي داد بيشتر با دشمنان مقابله كند و در مرخصي ها دست از تلاش بر نمي داشت و بيشتر اوقات خود را در پايگاه بسيج سپري مي كرد . شهيد بزرگوار از رياكاري متنفر بود و هميشه مي خواست در ميان مردم در كمال سادگي و بي آلايشي زندگي كند و در نيمه هاي شب به آهستگي از بستر خواب براي ساختن وضو و خواندن نماز شب بر مي خواست سعي مي كرد بي سرو صدا باشد تا كسي متوجه نشود. آنگاه گريه و مناجاتهاي طولاني در دل شب سياه فقط خدا با خبر است و شبها مادر مي دانست چه حال و هوايي داشت و هر وقت هم به او مي گفتند كي تشكيل زندگي مي دهي در جواب مي گفت هر وقت جنگ تمام شود.

زندگینامه شهید محمدزمان شاهینی

قبل از عمليات والفجر8 بود كه قرار بود 10 روز نزد خانواده بماند زيرا بر اثر جراحتي كه به سرش وارد شده بود نياز به معالجه داشت اما 3 يا 4 روز بيشتر نماند و ناگهان تصميم رفتن گرفت و در همان عمليات بر اثر اصابت تركش به پا و كتفش دست راست او بي حس شد و تا لحظه شهادت قادر با انجام هيچ كاري نبود حتي گرفتن قلم برايش ممكن نبود و جالب اينجاست كه شهيد وصيتنامه اش را يك شب قبل از عمليات والفجر8 و مجروح شدنش مي نويسد شهيد محمدزمان در تاريخ 11/5/65 از خانواده خداحافظي كرد و به گفته خودش كه قرار بود 2 ماه ديگر برگردد پس از 2 ماه در تاريخ 11/7/65 در منطقه عملياتي فاو به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

قسمتی از وصیتنامه شهید: 

آگاه باشيد كه در آخرت مورد سوال قرار خواهيد گرفت. از نعمتهايي كه به شما ارزاني شده شكرش را به جا آوريد از نعمتهاي انقلاب و جنگ و همه نعمتهايي كه به همراه دارند و ما آنها را نشناختيم همين جنگ كه خود نعمتي است براي ما لطفي است از الطاف خدا حال آنكه ما آنها را مايه خرابي و مرگ مي دانيم. هرگز چنيين نيسن و آنهايي كه چنين مي دانند در اشتباهي بس عظيم به سر مي برند. جنگ موجب شناخت ارزشهاي انساني مي گردد اي جواناني كه زندگي را در آسايش و خوش گذراني خلاصه كرده ايد مگر انسان نيستيد مگر داراي عقل و شعور انساني نيستيد چرا اجازه مي دهيد آمريكا شما را مضحكه قرار بدهد به ياد خدا و آخرت باشيد كه سعادتمند شويد.

زندگینامه شهید محمدزمان شاهینی

فرازي از وصيتنامه شهيد به مادر بزرگوارش:

مادر جان اكنون كه به ياد تو افتاده ام و مي خواهم تو را سفارش به صبر كنم خاطرات آن روزهاي خوب را كه برايم زحمت مي كشيدي زنده شد شرمنده از اينكه فرصتي نيافتم تا آن مصائب و زحمات شما را جبران نمايم. مادر جان خداوند را شكر گذار باش به خاطر اينكه قدرت و توان اين را به تو داد تا فرزندت را يك خدمتگذار اسلام تربيت كني نمي گويم در مرگ من گريه و زاري مكن زيرا مي دانم محبت و عشق مادري چنين اجازه را به تو نخواهد داد اما يك خواهش دارم و اينكه هر وقت خواستي براي من گريه كني به ياد زينب كبري و امام حسين (ع) و شهداي كربلا و مادران شهيد كه هنوز پيكر فرزندانشان به دستشان نرسيده گريه كن.

فرازي از وصيتنامه شهيد به پدر بزرگوارش:

پدر جان مي دانم كه برايم زحمت فراوان كشيدي و آرزو داشتي روزي ثمر اين زحمت فراوان را ببيني گرچه نتوانستم زحمات شما را جبران نمايم اما خدا را شكر كه در راهي قدم نهادم كه سعادت دنيوي و اخروي من در آن بود و راهي را پيمودم كه صالحين و خوبان پيمودند و راهي رفتنم كه امام حسين (ع) و پيروانش رفتند و هدفي را دنبال كردم كه رضايت خداوند و رسولش در آن است . تنها به ياد خدا باش و توكل بر او كن در مشكلات و مصائب اميد به لطف و ياري او داشته باش و از هيچ كس جزء او اميد نداشته باش و هر وقت دلتنگ شدي و خود را تنها حس كردي به ياد خدا باش و با ذكر او دلت را آرام كن و هنگاميكه خبر شهادتم را شنيدي 2 ركعت نماز شكر به درگاه خداوند به جا بياور و بدانكه از همان موقع آزمايش اللهي شروع خواهد شد و به صبر و استقامت شما مايه خشنودي خداست.

انتهای پیام/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار