حس و حال عجیب شلمچه

حس و حال عجیب شلمچه
این سفر پرجاذبه، سالیان سال است که مسافران زیادی را از همه مناطق دنیا به سوی خود می‌کشد وسبب این سفر، تنها رابطه قلبی با شهداست که آنها را به سوی خود می‌خواند.
کد خبر: ۹۵۶۰۰۹۴
|
۰۸ آذر ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۶

حس و حال عجیب شلمچه

به گزارش خبرگزاری بسیج؛

 به غروب آفتاب نزدیک شده ایم، ساعت‌های پایانی سفرمان است. گویا شهدا به گونه‌ای برنامه ریزی کرده‌اند که لحظه غروب آفتاب و طلوع ماه را در یادمان شهدای شلمچه باشیم تا با شهدا لحظه‌ای در هنگام یک پایان و یک آغاز خلوت کنیم.

شلمچه امشب حس و حال عجیبی دارد؛ گویا در این لحظه زمین به آسمان وصل شده است.

بر همین اساس، برای با خبر و شریک شدن با حس و حال دانش آموزان به میان آنها رفتم؛ اولین سوژه سه دانش آموز دهه هشتادی بودند؛ که بدون کفش در خاک شلمچه پیاده روی می کردند، از این سه نوجوان در مورد غروب شلمچه و حس حالی که دارند، پرسیدم. می گفتند: «حرفی برای گفتن نداریم»؛ ولی حس خوب و سبکبالی را در آنها می‌دیدم.

  یکی از آن‌ها باب سخن را باز کرد و گفت: «اولین سال است که به سفر راهیان نور می‌آیم. خیلی حس خوبی دارم، نمی‌دانم حسم را با چه واژه‌ای توصیف کنم که این حسم دقیق به دیگران منتقل شود.» این دانش آموز در میان صحبت های خود به هم سن و سال های خود توصیه می کرد، برای یکبار هم که شده است، به مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس بیایند. اگر بیایند خودشان متوجه می شوند که من از چه حسی حرف می زنم.

وقتی از دانش آموز دوم خواستم که ایشان هم حس و حال خود را برای ما بیان کند، گفت: احساس سبکبالی می‌کنم. ما وقتی اینجا می‌آییم با شهدا عهد و پیمان می‌بندیم. دو سال پیش چادرم را کنار گذاشت بودم. امسال با کاروان‌ راهیان نور به اینجا آمده ام و با شهدا عهد بستم که با آنهایی به دنبال کشف حجاب دختران کشورمان هستند، در حد و توان خود مقابله کنم که در این راه تمام سعی و تلاشم را می‌کنم.

قرار عاشقی ما به لحظات پایانی رسیده بود، برای اینکه خلوت دانش آموزان را بر هم نزنم به آرامی از کنار آنها عبور می‌کردم؛ ولی در این میان از ثبت حس وحال زائران که برخی از آنها با صدای بلند گریه می‌کردند، غافل نمی‌شدم و بی‌تفاوت از کنارشان عبور نمی‌کردم؛ هرچند دوست داشتم بروم و از نزدیک با آنها گفتگو کنم، ولی ترجیح می دادم عبور کنم و حلقه وصل آنها را با شهدا به هم نزنم؛ چرا که احساس می‌کردم آنها از زمین دل کندن و با شهدایی که روزگاری در این خاک با دشمن سینه به سینه مبارزه می‌کردند، ارتباط دلی بسته اند و جایز نیست این حلقه اتصال را قطع کنم.

اما در گوشه‌ای دیگر شاهد جمعی از دانش آموزان بودم که کمی متفاوت‌تر از بقیه بودند، جلو رفتم؛ تا کمی در میان این جوانان باشم. وارد جمع شان شدم، احساس می‌کردم جمع متفاوتی است؛ حسم درست بود. این ها برای اولین بار بود که به این مناطق آمده بودند. وقتی سوال می‌کردم همه با هم پاسخ می‌دادند، تا اینکه به انتخاب خودشان یکی حاضر شد جواب سوال‌های ما را بدهد.

مبینا زیاری دانش آموز فیروزکوهی گفت: ما از مدرسه حضرت خدیجه سلام الله شهرستان فیروزکوه آمدیم؛ به این مناطق آمده ام که ببینیم شهدا چگونه در این بیابان‌ها با کمترین امکانات با دشمن جنگ کرده اند. آنها چگونه از دلبستگی‌ها و خوشی‌های خود گذشته‌اند تا از وطن و ناموس خود گذشته‌اند؟

وی گفت: شلمچه را زیاد دوست دارم و متوجه شدم کار شهدا دلی نبود، عقلی بود. عقل در آن زمان حکم می‌کرد که سلاح به دست بگیری و از وطنت دفاع کنی.

در ادامه کیانا کیان نژاد دانش آموز فیروزکوهی ضمن ادای احترام و نثار سلام وصلوات به روح پر فتوح شهدا بیان کرد : ما همیشه امنیت خود را مدیون شهدا می دانیم با اینکه حتی نام برخی از آنها را نمی دانیم؛ این سفر تلنگری بود تا این موضوع برایمان یادآوری شود .

 

لحظه‌های پایانی حضور ما در یادمان شهدای شلمچه به لحظات ملکوتی اذان مغرب وصل شد؛ نماز را خواندیم  و دوباره ما مکان مقدس شلمچه را  بعد از روایتگری برادر بسیجی حاج علی آهنگر ترک کردیم به امید اینکه دوباره شهدا طلب کنند و توفیق حضور در این خاک مقدس را داشته باشیم.

 

انتهای پیام/خبرنگار طاهره حاجی مزدارانی

ارسال نظرات
آخرین اخبار