تعزیه خوانی در کمپ ترک اعتیاد کرامت/ وقتی اشک بر حسین (ع) تنها امید معتادان متجاهر میشود
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان،برای تهیه گزارش از اجرای تعزیه در جمع معتادان متجاهر به اردوگاه کرامت سپاه ثارالله استان کرمان یا همان کمپ ترک اعتیاد ماده 16 دعوت شده بودم که از همان لحظه ورود با صحنهای دلخراش و ناراحت کنندهای روبهرو شدم، صحنهای که توصیف آن خیلی سخت است.
بیش از 50 معتاد متجاهری را که از سطح شهر کرمان جمعآوری کرده بودند، در حال پذیرش در این اردوگاه بودند؛ تنپوش خوبی نداشتند و از چهره و اوضاع و احوال آنها معلوم بود که به شدت به مواد مخدر نیاز دارند و اگر الان در خیابان رها بودند برای تامین مواد مخدر مورد نیاز خود دست به هر کاری میزدند.
اکثر آنها جوان بودند و سن و سال زیادی نداشتند و به نظر میرسید با وجود این سن کم سالها است که در دام این بلای خانمان سوز گرفتار شدهاند و در ایامی که باید به کار و تلاش و تشکیل خانواده فکر میکردند؛ جوانی، سلامت و تمام رویاها و آرزوهای خود و خانوادههایشان را دود کرده بودند.
البته بعضی از این افراد همسر و فرزند هم داشتند و از حرفهایشان پیدا بود که میخواستند به بهانه نگرانی و بیخبری خانواده از آنها، کمپ را رها کنند، هر چند در این شرایط و با این وضعیت به نظر میرسید که خانواده آنها خوشحال و راضیتر بودند که این افراد گرفتار در همان اردوگاه بمانند تا شاید این دفعه ترک اعتیاد آنها قطعی شود.
تعداد زیادی از آنها دفعه اولشان نبود و بارها از کوچه و خیابانها بهامید سمزدایی، پاکی و رهایی جمعآوری شده و آنها را به مراکز ترک اعتیاد آورده بودند، اما مدت کوتاهی پس از رهایی دوباره به دام اعتیاد افتاده بودند.
محمدینژاد، مسئول اردوگاه میگفت «این افراد که تازه پذیرش میشوند ابتدا باید غربالگری شوند و اگر بیمار بوده و یا کهولت سن داشته باشند باید به بیمارستان منتقل شوند؛ آنهایی هم که با نظر پزشک در این کمپ میمانند ابتدا باید به حمام رفته و لباس جدید بپوشند، پس از آن در مسیر ترک اعتیاد قرار میگیرند.»
از وی سوال کردم که این افراد که تازه پذیرش شدند، امشب میتوانند تعزیه را ببینند که پاسخ نه شنیدم، او میگفت «این افراد شب سختی را در پیش دارند و هنوز نمیتوانند در جمع بهبود یافتگان باشند»؛ راست میگفت به هر دری میزدند و هر دروغی را میگفتند تا شاید بتوانند به مواد دسترسی پیدا کنند، دیدن این صحنهها خیلی ناراحت کننده بود و در این شرایط من فقط میتوانستم برای بهبودیشان دعا کنم.
کمی زودتر به محل مراسم رسیده بودم، تعدادی از تعزیهخوانان آمده بودند و در حال آمادهسازی فضا بودند؛ قرار بود امشب تعزیه شهادت حضرت حبیب ابن مظاهر در نمازخانه اردوگاه اجرا شود؛ ذهنم از صحنه پذیرش معتادان متجاهر خالی نمیشد و بیشتر از آنها به خانوادههایشان فکر میکردم، به اینکه چه رنج و مصیبتی را تحمل میکنند. به این فکر میکردم که چگونه آینده یک انسان و اطرافیانش با اعتیاد به مواد مخدر تباه میشود.
کم کم تعزیه خوانان آماده شده بودند و شنیدن نوای شیپور و دیدن لباس تعزیه فضای عاشورایی و امام حسینی خاصی در کمپ ماده 16 ایجاد کرده بود؛ بچههای گروه تعزیهخوانی حضرت ابوالفضل(ع) ده زیار کارشان را خوب بلد بودند، قبلاً هم برای گزارش از سوگواره ملی تعزیه در ده زیار پای اجرای آنها نشسته بودم، اما ایام فاطمیه بود و ذهنم درگیر این سوال که چرا در ایامی که از جاهای مختلف درخواستهای زیادی برای اجرای تعزیه داشتند، کمپ ماده 16 و اجرای تعزیه در جمع معتادان متجاهر را انتخاب کرده بودند.
همین طور که ذهنم درگیر سوالات بیجواب مختلفی بود که از هر دری به سراغم میآمد و رهایم نمیکردند، درب انتهای نمازخانه باز شد و حدود 200 نفر از بهبود یافتگان این اردوگاه وارد شدند و با هدایت یکی از تعزیهخوانها دور قالی وسط نمازخانه که نقش میدان تعزیه را داشت، نشستند، حالا دیگر همه چیز برای ورود تعزیهخوانان آماده بود و نواختن شیپور تعزیه جدای از آن که حال و هوای محرم را تداعی میکرد، نوید ورود تعزیهخوانان را هم میداد.
حال و هوای غریبی بود، از کودکی در جلسات عزاداری متعددی حضور پیدا کرده بودم و پای مجالس تعزیه زیادی نشسته بودم، اما این جلسه حال و هوایش با همه جلسات گذشته فرق داشت. شاید برای آن بود که افرادی که اینجا پای مجلس تعزیه نشسته بودند پلهای زیادی را پشت سر خود خراب کرده و از آخر راه برگشته بودند و حالا که به هیچ جا دسترسی نداشتند، مشتاقانه منتظر شروع تعزیه بودند و همه اینها از نگاهشان پیدا بود.
افرادی که امشب پای مجلس تعزیه نشسته بودند، مسیر گرفتاری در دام اعتیاد را تا انتها رفته و همه تلخیها و شیرینهای زودگذر این راه چشیده بودند؛ هم در بزم دوستانشان از لذت کاذب دود کردن جوانیشان سرمست شده و هم در کوچه و خیابان برای تامین هزینه خرید مواد مخدر دست به هر کاری زده بودند. هم نشئگی کشیده بودند و هم خماری را تجربه کرده بودند و پس از پیمودن این مسیر سخت حالا اینجا حضور داشتند.
کسی به درستی نمیدانست که چه تعداد از آنها پس از رهایی از کمپ، بهبودی خود را حفظ میکند و چه تعداد به چرخه باطل اعتیاد برمیگردند، اما در عمق نگاه برخی از آنها معصومیت خاصی وجود داشت؛ فریب خورده بودند، پلهای پشت سرشان را خراب کرده و در مسیری سختی گرفتار شده بودند که برای رهایی از آن چارهای جز گذراندن این روزهای سخت نداشتند.
به نظر میرسید که حضور در مجلس تعزیه در این فضا و با این حال و هوا برایشان لذتبخش بود و در نگاهشان بیتابی عجیبی برای آغاز تعزیه وجود داشت.
اینجا که نشسته بودم فهمیدم امام حسین(ع) برای همه است و فرقی نمیکند، کوچک باشی یا بزرگ، مسئول باشی یا شهروند عادی، فقیر باشی یا غنی، سیاه باشی یا سفید و حتی معتاد باشی یا غیرمعتاد؛ درب این خانه به روی همه باز است و هیچ کس را دست خالی رد نمیکنند. مگر میشود کسی که برای اهلبیت(ع) دل میسوزاند و اشک میریزد، مورد عنایت پروردگار قرار نگیرد.
تعزیهخوانی در کمپ ماده 16 معتادان متجاهر و برای آدمها که شاید فعلاً و در این شرایط وجهه اجتماعی خوبی ندارند با تعزیهخوانی در دیگر مجالس فرق داشت؛ اینجا بود که با تمام وجودم این واقعیت را لمس کردم که به راستی همه میتوانند پای این دستگاه بنشینند، اشک بریزند، عزاداری کنند و حاجت بگیرند و شاید عزاداری بیریا و مخلصانه این افراد وسیلهای برای نجاتشان باشد و راه تازهای را در زندگیشان پیدا کنند.
طنین نوای طبل و شیپور همراه با صدای تعزیهخوانها و صدای یا حسین (ع)، حال و هوای کمپ ترک اعتیاد کرامت را دگرگون کرده بود؛ جمعیت 200 نفره طوری در پاسخ شبیه خوان حبیب یا حسین (ع) میگفتند که گویی در استادیوم چند هزار نفری نشستهام. حالا دیگر همه دل به دل تعزیهخوانها داده بودند، با تمام وجودشان صلوات میفرستادند و ذکر یا حسین (ع) را تکرار میکردند؛ برخی اشک از گوشه چشمهایشان سرازیر شده بود و برخی با خود زمزمههایی زیر لب داشتند؛ برخی با حسرت دست بر روی پا میزدند و برخی از صاحب این جلسه مدد میخواستند تا شاید دستشان را بگیرد.
حالا دیگر تعزیه به پایان رسیده بود و به نظر میرسید هم بهبودیافتگان این مرکز و هم تعزیهخوانها از برگزاری این مجلس راضی و خشنود بودند، همراه با تمام شدن تعزیه پاسخ خیلی از سوالاتم را هم یافته بودم و امیدوار بودم که دلبستگی این افرد به اباعبدالله علیهالسلام دستگیرشان شود و نجاتبخش آنها باشد.
حالا فهمیده بودم که چرا معین البکای گروه تعزیه ده زیار برای اجرا در جمع معتادان متجاهر تعزیه شهادت حضرت حبیب را انتخاب کرده بود، ماجرا از این قرار بود که حبیب هم مانند خیلی از ما میتوانست در دوران کودکی و جوانی خود دوستان و رفقایی انتخاب کند، اما او امام حسین (ع) را برای عشق بازی و رفاقت انتخاب کرد و سعادتمند شد.
همه چیز خیلی سریع تمام شد و بدون آن که متوجه باشم ساعتها از حضورم در کمپ ترک اعتیاد کرامت گذشته بود و حالا در مسیر بازگشت به خانه بودم، آنقدر محو اجرای تعزیه در این فضا شده بودم که ناخودآگاه اشعار تعزیه را با خود زمزمه میکردم؛ کودک تعزیهخوان شبیه حضرت حبیب چه زیبا و محزون در دستگاه افشاری میخواند «خوشا دردی که درمانش حسین است، خوشا عشقی که پایانش حسین است». تسنیم