چند روز بيشتر تا آغاز سال نو باقي نمانده بود، پسرها ،دخترها ،دامادها ،عروس ها ونوه ها همه درخانه پدر بزرگ جمع شده بودند ؛ بوي سبزي پلو وماهي فضاي خانه را معطركرده بود، ماهي قرمز داخل تنگ بلور براي آغاز سال نو بي تابي مي كرد و بي صبرانه منتظر بود هرچه زودتر سيزده روزعید تمام شود تا به داخل استخر ، تالاب يا رودخانه اي رهايش كنند میوه، شيريني هاي تازه ،آجیل ، سير وسيب و سمنو وسنجد سرسفره هفت سين چيده شده بود اما نوروز سال 1364 در اردوگاه براي آزادگان با نوروزسال هاي ديگر شان متفاوت بود.
سردار ابوالقاسم رضایی از بچه های شهرری، مي گويد: سال 64 اولين سال عمرم بود كه دور ازخانه وخانواده خارج از وطن ودرغربت به سر مي بردم. تفاوت نوروزآن سال با سال هاي قبل اين بود كه به جاي اينكه درخانه پدرم وهمراه ساير اعضاي خانواده دور هم جمع شويم، دراردوگاه موصل يك به همراه عده اي از هموطنان آزاده، خانواده اي ديگر را تشکیل داده بوديم؛ اين اردوگاه شانزده بند داشت ودرهر بند صدو پنجاه نفر از آزادگان روزگار به سرمي بردند.
پیام سال نو از زبان حجت الاسلام ابوترابی
با تحويل سال نو پيام رهبر انقلاب از تمامي كانال هاي تلويزيون پخش مي شود اما آن سال برخلاف سال هاي گذشته پيام تبريك به مناسبت شروع سال جديد را از زبان حجت الاسلام والمسلمين ابو ترابي مي شنيدم؛ دوستان ابتكار به خرج داده پيام ايشان را نوشته ودرتمامي بند هاي اردوگاه براي آزادگان قرائت مي كردند .
ديگر ازسبزي پلو وماهي وآجیل وشیرینی های تازه خبري نبود ،اگر قرص نان خميروقوت لايموتي فقط براي زنده ماندن برايمان مي آوردند جاي شكر بود.تفسير دعاي يا مقلب القلوب والابصار ... خيلي عميق وتاثير گذار و سرشار از معنويت بود. هنگام تحويل سال، همه در حسرت ديدن پدر، مادر، برادران، خواهران، همسر، فرزندان ،عمه ،عمو، دايي، نوه ها و... سال نو را آغاز می کردند وبرای ديدن چنين روزي دعا مي كردند.
پخت شیرینی سنتی با خمیروسط نان های سهمیه روزانه
دوري از نزديكان وبستگان باعث نشده بود كه آزادگان بدون برنامه ريزي و بي هدف روزگار خود راسپري كنند، بلكه قبل از شروع سال جديد برنامه هاي بسياري تدارك دیده بودند تا اين دوري از وطن را به گونه اي جبران كنند. حاج آقا ابو ترابي دوستان را ترغيب مي كرد که براي آغاز سال نو و ايامي كه پيش رو داريم برنامه ريزي كنند تا دوستان احساس غربت نكنند وشرايطي بوجود بياوريم كه با محبت وصميميت بتوانيم دراسارت زندگي كنيم ودوری خانواده را تحمل کنیم. اولين نوروز دراسارت براي من تازگي داشت وجالب بود، به گونه اي كه احساس نمي كردم سال گذشته درايران بودم وامسال دراسارت وغربت به سر مي برم و اين به دليل محبت و صداقتي بود كه دردوستان آزاده مي ديدم.عده اي از دوستان تصمیم گرفته بودند كه كام دوستان را دراين ايام شيرين كنند وبا امكانات كم و محدودي كه داشتيم شيريني هاي سنتي تهيه كرده بودند،هرچند اين شيريني ها تازگي و طعم شيريني هاي شهر وديار خودمان را نداشت ،اما كاچي بعض هيچي بود.براي پخت شيريني، خمير وسط نان هايي را كه سهميه روزانه ما بود و كيفيت خوبي هم نداشت و به دست مي چسبيد، جمع مي كرديم و دربرابرآفتاب قرارمي داديم تاخشك شود،بعد آن را می کوبیدیم و آرد مي كرديم و با مخلوط كردن مقداري شكر كه درطول چند هفته جمع كرده بوديم شيريني هاي سنتي درست مي كرديم وبه این ترتیب شیرینی شب عید تهیه می کردیم و اين شيريني ها بين بچه هاي اردوگاه توزيع مي شد تا نوروز وآغاز سال نو درکام آنها شیرین شود.
صله رحم در اردوگاه با هموطنان
يكي ديگر از برنامه هايي كه حاج آقا ابوترابي درايام نوروز اجرا می کرد اين بود كه بعد از تحويل سال درساعت هوا خوري با عده اي از بزرگان اردوگاه ازبند يك شروع به بازديد وديده بوسي با آزادگان مي كرد وآغاز سال نو رابه آنان تبريك مي گفت ، سپس با آزادگان بند يك به ديدار عزيزان مستقر دربند دو مي رفتند واعضاي اين دو بند با هم ديدار مي كردند ، سپس به اتفاق عزيزان بند يك و دو به ديدار دوستان بند سه مي رفتند ؛ نفرات هر بند جلوي اقامتگاه خود در يك ستون به خط مي شدند و دوستان مي آمدند و سال نو را به هم تبريك مي گفتند و به ترتيب به ساير بند ها مي آمدند تا اينكه به آخرين بند مي رسيدند و به اين وسيله همه با هم ديداري تازه كرده و سال نو را به هم تبريك مي گفتند.
اين ديدار ها تاثيرات روحي ورواني زيادي بر آزادگان داشت و احيانا اگر دراين مدت كدورتي بين عزيزان به وجود آمده بود ،كه خيلي كم چنين مواردي پيش مي آمد و قابل مطرح كردن نبود ، از بين مي رفت و صميميت بين دوستان بيشتر مي شد.
آنهابا هيجان وشور ونشاط خاصي به همديگرتبريك مي گفتند ودرگفته هاي خود اظهار مي داشتند : صد سال به اين سالها وصد سال به اسارت.جالب بود كه نگهبانان عراقي اظهار تعجب وشگفتي مي كردند و وقتي از علت اين ماجرا وصحبت هايي كه بين ما مطرح مي شد آگاه مي شدند،مي گفتند : چه خبر است چه شده! مگر كسي از ايران به ملاقات شما آمده است ؟!شما كه هميشه كنار هم و با یکدیگر هستيد .پس اين ديد وبازديدها براي چيست؟!شما مگر از اسارت به تنگ نيامده ايد كه مي گوييد صد سال به اسارت؟! يعني مي خواهيد صد سال اينجا بمانيد؟! واين برنامه ها درهمه اعياد وبه مناسبت هاي مختلف تكرارمي شد...
شب نشینی وخاطره گویی
خاطرات شب هاي نوروز به ياد ماندني است؛ دوستاني كه همبند بودند دور هم جمع مي شدند ، هر يك از آنها آداب و سنن نوروز در شهرستان خود را براي رفقا بازگو مي كرد ؛ خاطرات دوران قبل از اسارت وخاطرات عمليات ها را براي يكديگر تعريف مي كردند و شرايط به گونه اي مهيا مي شد كه كمتر كسي احساس غربت و دلتنگي مي كرد. صبح اولين روز نوروزسال 1365يكي از افسران بعثي وقتي براي آمار گيري افراد را جمع كرد، براي اينكه روحيه ما را تضعيف كند با اين جمله شروع كرد : صباح الخير صباح النور، مي دانيد امروز چه روزي است ؟ ما كه مي دانستيم او چه هدفي را دنبال مي كند، توجهي به حرف هايش نكرديم چون كارهاي اوبراي ما تازگي نداشت؛ او گفت: امروز سال نو شماست ومن متاسفم كه شما را دراينجا مي بينم، شما الان بايد كنار خانواده خود تان باشيد، چرا بايد الان دراينجا بسر ببريد؟ وبا اين سخنان خود سعي مي كرد اعصاب وروحيه ما را به هم بريزد. بچه ها هم با زبان خودمان او را به استهزا گرفتند وگفتند صباح الخيار ،صباح البادمجان ، ما خوشحاليم كه اينجا هستيم ،تو ازاين نگران هستي كه ما ناراحت نيستيم.
انتقال حاج آقا ابوترابی برای تضعیف روحیه ما
سال 65 مسئولان اردوگاه موصل یک حاج آقا ابو ترابي را به يكي ديگر از اردوگاه ها منتقل كردند و ما ازدوري اواحساس دلتنگي مي كرديم. نبودن ايشان دراردوگاه موصل يك براي ما سخت وطاقت فرسا بود درآن سال دوستان مطالب ايشان را كه درسال قبل نوشته بودند براي آغاز سال نو قرائت كردند. ما آنقدر كه از نبودن حاج آقا ابو ترابي احساس غربت مي كرديم از بودن در كشور عراق ناراحت نبوديم. حاج آقا ابوترابی يك رهبريت تمام عيار دراردوگاه بوجود آورده بود.وقتي كه كلام ايشان قرائت مي شد احساس آرامش مي كرديم. امام رحمه الله عليه مي فرمودند مادامي كه با خدا باشيد خدا با شماست ؛ همين ياد خدا سبب مي شد دوستان سختي ها وتلخي هاي فراغ از خانه وكاشانه را فراموش كنیم. آخرچطورممكن است عده اي باور كنند كه دراسارت ،آن هم درمدت طولاني وايامي كه سال نو مي شود دوستان ناراحت ونگران نباشند وروحيه شان خوب باشد ودلشان جاي ديگر نباشد دليلش فقط توجه به خدا بود. دلها خدايي شده بود وغربت را احساس نمي كردند.
اجرای نمایش وتئاتربرای ایجاد نوروز مفرح
عزيزان تلاش مي كردند دراين ايام اوقات شاد ومفرحي براي ساير ياران دربند خود فراهم كنند؛ افرادی توانمند وجود داشتند كه قادربودند نمايشنامه بنويسند ،كارگرداني كنند، بازيگر بودند وبراي دوستان خود دراردوگاه درمناسبت هاي مختلف نمايش اجرا مي كردند، آن هم دورازچشم دشمن ؛ دشمن نبايد متوجه مي شد، چون اگرمي فهميدند اين شادي را از ما مي گرفتند وكاممان را تلخ مي كردند. گاهي مواقع بعضي از اين نمايشهايي كه اجرا مي شد آنقدر به واقعيت نزديك بود كه ما باورمان نمي شد اين نمايش دراسارت وبا كمبود امكانات اجرا مي شود. دشمن در این ایام نگهبانهايش را افزايش مي داد و مشكلات خاصي را براي ما بوجود مي آورد. اما با وجود همه تهديد ها وفشارهايي كه از جانب بعثي ها صورت مي گرفت، كارهاي فرهنگي ومسابقات علمي و ورزشي بزرگي برگزار مي كرديم . مسابقه قرآن بين حافظان آيات وحي برگزارمي كرديم و بين عزيزاني كه ادعيه را حفظ بودند مسابقه برگزار مي شد
ممانعت عراقی ها از اجرای برنامه های نوروزی
عراقي ها به مناسبت فرا رسيدن سال نو اصلا هيچ گونه امكانات ووسايلي دراختيار ما نمي گذاشتند كه ما بتوانيم با آن خوراكي وسرگرمي تهيه كنيم امروز ما با ديروزمان يكنواخت بود وهيچ تفاوتي با روزهاي گذشته نداشت . آنها سعي مي كردند امكانات جزئي هم كه داشتيم وما با غنيمت وصرفه جويي آن را مهيا كرده بوديم از ما بگيرند ما هم سعي مي كرديم آن را پنهان كنيم تا به دست بعثي ها نيفتد. عراقي ها مي خواستند درايام عيد به جسم ما ،روح ما وفكر ما آسيب بزنند و ما را به هم بريزند وازاينكه ما درجبهه ها حضور يافته بوديم نادم وپشيمان شويم. اسارت را برما سخت گرفته بودند تا ما دست از ياري دين خدا برداريم اين امكانات هم كه با چنگ و دندان و به سختي تهيه مي شد سعي مي كردند از ما بگيرند حتي مانع ديد وبازديد ها مي شدند وعيد ديدني با افراد ساير بند ها را ممنوع مي كردند .
آزادگان از داشتن نوشت افزار محروم بودند
سالي كه اسير شدم درماه هاي اول از داشتن خودكار ودفتر محروم بودم. يكي از عزيزان مي گفت عراقي ها يك خط نوشته اي را روي ديوار آسايشگاه بالاي سر من ديدند و به خاطر اين دست نوشته مرا بازخواست كردند كه خودكار را از كجا آورده ام، مرا بردند ومورد آزار وشكنجه قرار دادند وگفتند كه وجود اين خط نشانه اينست كه تو خودكار همراه خود داري و بايد آن را تحويل بدهي. اما بعد از مدتي يك گروه ازبازرسان سازمان ملل متحد براي سركشي به اردوگاه آمدند تا وضعيت اسرا را بررسي كنند. اين درخواست نيز از سوي مسئولان كشورمان مطرح شده بود وآنان اعلام كرده بودند اسراي ايراني دروضعيت اسفناكي بسر مي برند. ايران از سازمان ملل خواسته بود كه اول از اسراي دربند رژيم عراق بازديد كنند بعد به ايران بيايند وشرايط اسراي عراق با ايران را مقايسه كنند .
ساخت لوح های نامریی برای نوشتن
قبل از اينكه خودكار و دفتر چه دراختيارما قرار بگيرد ،دوستان روي قطعه اي مقوا روغن وصابون مي ماليدند وبه اين وسيله لوح هاي نامرئي درست كرده بودند و با قطعه چوبي به عنوان قلم روي آن مي نوشتند و بعد از پر شدن صفحه وبراي استفاده مجدد، پلاستيك را ازروي مقوا برمي داشتند واين نوشته ها محو مي شد. البته از اين وسايل به شدت مراقبت مي كرديم تا عراقي ها متوجه نشوند چون اگر چنين چيزهايي را دردست كسي مي ديدند علاوه برضبط آن جريمه هاي سنگين وشكنجه درانتظار مان بود.ما نيروهاي متخصص بسياري درقالب پزشك ،مهندس ،تكنسين وساير تخصص ها را درميان آزادگان داشتيم كه اين ها ازذخاير وپشتوانه بسيج هستند. اگر عزيزان آزاده هنگام ورود بازرسان سازمان ملل نمي توانستند با زباني ديگر با آنان ارتباط برقرار كنند مطمئنا عراقي ها حقانيت ما را كتمان مي كردند وهمين داشتن علم وتجربه وتخصص سبب شد عراقي ها محكوم شوند.
تعجب عراقی ها از وجود آزادگانی با تحصیلات عالیه
عراقي ها مترجمان خود را همراه گروه بازرسان سازمان ملل به اردوگاه آوردند اما درميان آزادگان افرادي بودند كه به زبان انگليسي آشنايي داشتند و اعلام كردند ما خودمان با اينها صحبت مي كنيم همچنين براي اينكه عراقي ها متوجه صحبت ها ودرخواست هاي ما نشوند بعضي دوستان كه با زبانهاي آلماني وفرانسه آشنايي داشتند با بازرسان صحبت كردند وحتي به زبان ايتاليايي مشكلات وكمبودها را با آنان درميان گذاشتند وازآنان خواستند حداقل نوشت افزارو وسايل فرهنگي دراختيارمان قرار بگيرد. عراقي ها از اين موضوع متعجب شده بودند وباور نمي كردند درميان اسرا افراد تحصيلكرده وآشنا با زبان هاي مختلف بين المللي وجود داشته باشد.
اعتراف بازرسان سازمان ملل به وضعیت اسفبار اسرای ایرانی نسبت به جنگ جهاني دوم
بازرسان سازمان ملل وقتي خودشان را معرفي كردند ما متوجه شديم كه آنان ژنرال هايي بودند كه در جنگ جهاني دوم دركشورهاي آلمان وروسيه اسير بودند واين امر موجب شد آنها درسازمان ملل اعلام كنند وضع اسراي ايراني به مراتب بدتر از اسراي جنگ جهاني دوم است .اين موفقيت وپيروزي وشناسايي حقانيت اسراي ايراني به خاطر حركت دقيق وهوشمندانه عزيزان دربند بود؛ بعد از آن كه عراقي ها محكوم شدند خودكار و دفتر در اختيار ما گذاشتند البته باز هم مراقب بودند و برايمان محدوديت ايجاد مي كردند.
لیست سیاه اسرایی که ممنوع النامه بودند
ما درطول مدت اسارت موفق به صحبت تلفني با خانواده مان نشديم؛ تنها وسيله ارتباطي ما نامه بود كه آن هم توسط هيات صليب سرخ كه هر دوماه يك بار به اردوگاه هايي كه اسامي اسراي آن را ثبت كرده بودند مي آمدند وكاغذ هايي همراه يك خودكار به هر اسير مي دادند ، درب اين پاكت ها باز بود وهر اسيرمي توانست روي آن هر چه مي خواست بنويسد، بعد نامه را تحويل مي دادند ،اگر بخش سانسور عراق نامه راتاييد مي كرد ، اين نامه به ايران ارسال مي شد سپس نامه درايران توسط هلال احمربه دست خانواده اسرا مي رسيد . بعضا مرسولاتي هم كه از ايران مي آمد كنترل مي شد واگر موردی نداشت وبخش بازرسی وسانسورعراق آن را تاييد مي كرد نامه به دست آزاده مي رسيد. بعضي از عزيزان هم بودند كه درطول دوران اسارت حتي يك نامه هم نداشتند چون در ليست سياه قرار گرفته بودند اين افراد نامه اوليه شان يا از عراق به ايران يا از ايران به عراق حاوي مطالبي بوده كه قلب بعثي ها راآتش زده بود و به همين علت ممنوع النامه شده بودند وهيچ نامه اي به دستشان نمي رسيد.
رسیدن نامه های تبریک سال نو 4ماه بعد از تحویل سال
گاهي اوقات نامه اي كه خانواده يا دوستان براي تبريك عيد برايمان مي فرستاند يك ماه بعد ازعيد به دستمان مي رسيد. بعضا نامه هايي هم وجود داشت كه شش ماه از سال گذشته به دست دوستان مي رسيد .
درسال 66نامه اي از خانواده براي من آمد .من آن موقع دوفرزند دختر داشتم زماني كه اسير شدم آنها محصل نبودند ولي درسال 66يكي از آنها كلاس سوم ابتدايي ودخترديگرم كلاس دوم ابتدايي بود؛ آنها نامه اي براي من با عنوان تبريك سال نو نوشته بودند وبا احساسات كودكي وبا دستخط خودشان نامه اي براي من نوشته بودند.اما اين نامه به جاي اينكه اول سال نو به دستم برسد سه ماه بعد يعني خرداد ماه به دستم رسيد هرچند كه نامه مربوط به سه چهار ماه قبل مي شد ولذت تازگي آن از دست رفته بود اما باز هم در كشور بيگانه وغربت رسيدن نامه از طرف فرزندانم برايم غنيمت بود وبوي وطن وخانواده از آن استشمام مي شد. آن نامه را آنروز ده ها بار خواندم ودلم هواي آنها راكرده بود. فرزندانم يكي دوماه قبل از عيد اين نامه را نوشته بودند كه براي تحويل سال به دستم برسد اما اينطور نشده بود ومن از اين ناراحت وغمگين بودم كه آنها درعالم كودكي خود چشم انتظار بودند كه يكي دوهفته پس از ارسال نامه شان منتظر رسيدن نامه از سوي من هستند وحالا بعد از گذشت سه –چهار ماه تازه نامه آنها به دست من رسيده بود. من هم بايد جواب اين نامه را مي نوشتم ؛حالا چه جوابي بنويسم كه درحد درك اين كودكان باشد، مهم بود .بنابر اين سال نو را به آنها تبريك گفتم ونوشتم ما درشرايطي به سر مي بريم كه در حال امتحان هستيم مثل شما كه درس مي خوانيد و خود را آماده مي كنيد تا امتحان بدهيد ،معلم براي شما زحمت مي كشد ومي خواهد شما را به سمت علم هدايت كند، علمي كه با خداشناسي همراه باشد ودرپايان از شما امتحان مي گيرد .شما يك امتحان دنيايي مي دهيد و آن چيزي راكه به عنوان درس آموخته ايد باز پس مي دهيد و آزموده مي شويد. امتحان شما سخت نيست. ماهم دراينجا درحال امتحان هستيم و پيش خدا بايد امتحان پس بدهيم خوشا به حال آنها كه درس خود را خوب فرابگيرند .مااگر غفلت كنيم رفوزه مي شويم .درس ما تجديدي ندارد و راه بازگشت هم نداريم همچنان كه عده اي در اين امتحان رفوزه شدند. ما شاگردان روح اللهيم واگر اينجا درايام و مناسبت هايي مثل عيد تحت تاثير قرار بگيريم همه چيز را ازدست مي دهيم. ما به فرمايش حضرت علي(ع) عمل می کنیم که فرمود:عید ما آن روزیست كه گناه نكنيم و شما فرزندانم !دعا كنيد كه سربلند از اين امتحان بيرون بيايم ومايه افتخار شما باشم. البته اين نامه هيچوقت به دست فرزندانم نرسيد موقعي كه به وطن بازگشتم نامه هايي را كه نوشته بودم به من نشان دادند خيلي از آنها نرسيده بود. بعضا نامه هايي هم كه از ايران برايم ارسال مي شد، ماه ها درراه بود .
استقامت وپایداری با وجود وصول نامه های غم انگیز
درمدت اسارت همه نوع اخباربه دست ما مي رسيد.اخبار شاد واخبار ناراحت كننده ،ازهمه نوع آن داشتيم.ازاخبارتلخ فوت پدر،مادر،برادر،همسر، فرزند ويابستگان داشتيم تا اخباري ازقبيل ازدواج برادر،خواهر ويا فرزندان ويا اشتغال به كار،خريد خانه،خودرو و مسائلي از اين دست.اين خاطرات تلخ وشيرين وجود داشت كه رنگ روزهاي ما را تغييرمي داد وبا روزهاي ديگرمان متفاوت مي كرد اما به جهت ماموريت خطيري كه داشتيم بايد مقاومت مي كرديم و باصبر وتحمل دوران اسارت را به پايان مي برديم. خاطره اي تلخ از يكي از آزادگان درخاطرم است كه هيچ گاه فراموش نمي كنم .او اهل دزفول بود ودريكي ازهمين ايام نوروز بود كه نامه اي به دستش رسيد مبني براينكه براثرموشك باران شهر توسط رژيم بعث عراق هفده تن ازاعضاي خانواده اش به شهادت رسيده بودنداما او باروحيه وبا صلابت با اين خبر كنارآمد اوساير آزادگان را به صبر و استقامت وبردباري دعوت مي كرد. وقتي براي عرض تسليت نزد اومي رفتيم مي گفت:آنچه خداوند داده خودش پس مي گيرد.انا لله وانا اليه راجعون.
امام هم برای آزادگان نامه می نوشت
گاهي اوقات نامه هايي هم از امام راحل (ره)با عنوان عبدالله به فرزندانم مي آمد كه در اين مورد هم دوستان خيلي دقت مي كردند كه اين موضوع لو نرود وعراقي ها متوجه رسيدن چنين نامه اي به دستمان نشوند.آنهايي كه امين بودند ازموضوع ارسال نامه توسط حضرت امام مطلع مي شدند وتبركا نامه را مي بوسيدند وافتخارمي كردند اين توفيق را داشتند كه امام برايشان نامه نوشته است. البته اين نامه شامل همه عزيزان دربند مي شد ومختص يك فرد نبود اين نامه به اردوگاه موصل يك مي آمد و به اسم يكي از عزيزان ارسال شده ووصول مي شد.آيت الله امامي كاشاني هم بارها نامه مي فرستاد و پيام او را براي عزيزان آزاده قرائت مي كرديم.ايشان دريكي از نامه هايشان كه به اسم شخص خاصي فرستاده بود نوشته بود : قدر خودتان را بدانيد اگر اصحاب امام حسين (ع)كه درواقعه كربلا به شهادت رسيدند به اذن خدا زنده شوند وازآنها سئوال كنند كه الان دوست داريد دركجا قرار بگيريد مطمئنا خواهند گفت دراسارت .اين گونه نامه ها از شخصيت هاي سياسي وروحاني به دست ما مي رسيد وبه لطف خدا عراقي ها هم متوجه اين موضوع نمي شدند چرا كه اگرمتوجه ارسال چنين نامه هايي از سوي مقامات ايراني مي شدند امكان نداشت عكس يا نامه هايي كه مفهوم اين چنيني داشت به دست ما برسد. اگر عزيزي از جانبازان آزاده با اسراي عراقي مبادله مي شد وبه ايران بازمي گشت نامه وعكس براي ما مي فرستاد كما اينكه آزاده اي درزماني كه حضرت آيت الله خامنه اي رئيس جمهوري بودند با ايشان برسرسفره اطعامي عكس گرفته واين عكس را براي ما فرستاه بود وعنايت خداوند هم شامل حال ما شد وبعثي ها متوجه اين موضوع نشدند وما اين عكس ها را مي ديدم وبا چهره اين عزيزان تجديد ديدار مي كرديم وبچه ها شكر گذار بودند كه اين گونه عكس ها ونامه ها از سانسور عراقي ها عبور مي كرد.
عکس های خانوادگی با قاب عکس امام روی دیوارخانه
گاهي اوقات هم درمكاتبات از خانواده تقاضا مي كرديم عكس هايي كه ازخانواده برايمان مي فرستند طوري تهيه شود كه عكس حضرت امام در کادر آن عکس قرار گرفته باشد.دوستان آزاده گاهي اوقات ابتكاراتي هم به خرج مي دادند واطلاعات محرمانه اي به صورت نوشتن نامه هاي نامرئي به ايران ارسال مي كرديم ،يك روز باراهنمايي يكي از آنها براي يكي از دوستانم نامه اي با آب پياز نوشتم و زير آن با خودكار نوشتم آدرس :كوچه پيازي ؛ نامه به دست دوستم رسيده بود اما متاسفانه او متوجه موضوع نشد . بعد از آزادي او راديدم وازاو سئوال كردم كه نامه را خواندي يا نه ؟ او گفت نامه سفيد بود وچيزي براي خواندن نداشت ومن برايش توضيح دادم كه اين نامه نامرئي را بايد حرارت مي دادي وگرم مي كردي تا رنگ قسمت هايي كه توسط آب پياز نوشته شده است، تيره وقابل خواندن شود.ما هردوماه يك نامه مي توانستيم بفرستيم ؛من درمدت چهار سال اسارت حدود بيست وچهار نامه فرستادم اما ازكل اين نامه ها فقط هفت نامه به دست خانواده ام رسيده بود وبقيه را دريافت نكرده بودند .
دشمن هم پایداری ما را تحسین کرد
با اين همه سختی ها، اعتقادات بچه ها باعث نمي شد كه سال نو درگير اينگونه مسائل شويم. ازخودگذشتگي ها ،ايثار وايستادگي آزادگان دشمن را از پا درآورده بود .دشمن هر چه تلاش كرد كه روحيه ما راتضعيف واز ما بهره برداري سياسي به نفع خود كند موفق به اين ترفند نشد واتحاد دوستان وهمچنين دوري از وطن باعث نشد كه ما كم بياوريم .اگر مي خواستيد دنيايي فكر كنيد، سخت بود ،تلخ وگزنده بود،اينكه غروب دلگير اردوگاه بنشينيد و دور از وطن و اهل و عيال و بستگان بگوييد خدايا حالا خانواده من كجا هستند ؟چه مي كنند ؟ من كجايم ؟ آخر وعاقبت ما چه مي شود وكي آزاد مي شويم زندگي غير قابل تحمل مي شد. اين مشكل بین ما حل شده بود ما داوطلبانه وبراي رضاي خدا وبه خاطر عشق به امام وميهن قدم دراين راه گذاشته بوديم وسختي هاي آن را هم به جان خريده بوديم ،يك وقت يك نفر به خاطر كار دنيا وماديات زنداني مي شود حبس را نمي تواند تحمل كند اما زندگاني امام موسي كاظم (ع) را كه مرور مي كنيد مي بينيد به خاطر عشق به خدا وبه خاطر عقايد ومكتب اسلام سالهاي زيادي درزندان بسر برد ودشمن را تسليم كرد .درزندانهاي عراق هم رفتار خيلي از عزيزان نگهبانان عراقي را تحت تاثير قرار داد. رئيس گروه بازرسي صليب سرخ در صحبتي كه با آزاده عزيزحاج آقا ابوترابي داشت تحت تاثير قرار گرفته بود.او اظهار شگفتي كرده و اسراي ايراني را تحسين مي كرد و مي گفت: اي كاش اسراي ديگر كشورها هم كه ما به ديدار آنها مي رويم مثل شما بودند، شما با اين همه مشكلاتي كه داريد خيلي كم توقع وصبورهستيد كاش ملت هاي ديگر هم مثل شما بودند.ما تقويمي نداشتيم كه بدانيم درچه موقعيتي از روز،هفته ،ماه يا سال هستيم ،روزشمار را همينطور كه دراسارت سپري مي كرديم به خاطر مي سپرديم ؛بعضي مواقع نامه هايي كه از ايران مي آمد اشاره مي كردند كه ساعت تحويل سال چه زماني است.
بهره برداری سیاسی عراق از مراسم چهارشنبه سوزی
در اولین سال اسارتم شب چهارشنبه آخر سال عراقي ها مقداري بوته ونفت آوردند ودرحياط اردوگاه آتش درست كردند وقصد داشتند بعضي افراد را كه كم آورده بودند وآنها رامي شناختند تشويق به پريدن از روي آتش كنند.هدف آنها اين بود كه برعليه ما تبليغ كنند وبگويند ايراني ها مجوس وآتش پرست هستند؛ ماتهديد كرديم وگفتيم اگر كسي از روي آتش بپرد از ما نيست. عراقي ها فيلمبردار آورده بودند ومي خواستند از اين مراسم فيلم بگيرند وبهره برداري سياسي وتبليغاتي كنند اما هيچيك ازدوستان اين كار را نكرد وآنها ناچار شدند بساطشان را جمع كنند وببرند.سال هاي بعد ديگر شاهد چنين مراسمي نبوديم و با همت وهمبستگي بچه هاآنجا درتنگناي اسارت زير بار اين بدعت نرفتيم .
علی اشرف خانلری