دلت پر است از فریادها، اما تو هم برای آرزوی یار خود دعا کردی یادت هست؟ وقتی به تو سپرد که عاشقانه دعایش کنی به حبیبش حسین برسد، یقینا در شب قدری که گذراند مقبول شد و برایش نوشتند و هو الشهید فی تربت أخت الحسین.
کد خبر: ۹۵۸۸۰۵۴
|
۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۱

به گزارش خبرگزاری بسیج از البرز، زینب السادات میرسلیمی خبرنگار افتخاری خبرگزاری بسیج، در یادداشتی آورده است:

عیدانه ای از جنس شهادت در نوروز ۱۴۰۳


تقدیم به خانواده شهید مدافع حرم بهروز واحدی
اینک می‌نویسم برای قلب عاشقی که نمی‌داند چگونه چشم به روی چهره ی معشوق خود ببندد و گوشش را تنها به پژواکی از صدای او دلخوش کند.
قلبی که در دلشوره ی دنیای بی یار بودن متلاطم است، اما باید به سفارش محبوب خود آرام باشد و تکیه گاه دخترک.
دلت پر است از فریادها، اما تو هم برای آرزوی یار خود دعا کردی یادت هست؟؟!!
وقتی به تو سپرد که عاشقانه دعایش کنی به حبیبش حسین برسد، یقینا در شب قدری که گذراند مقبول شد و برایش نوشتند: و هو الشهید فی تربت أخت الحسین و همسرت شد جان فدای خواهر ارباب و چه فیضی از این بالاتر، به خود به بال خواهرجان که یقینا حمایت های تو، همسرت را عاقبت بخیر کرد و این رسالت بزرگ را بردوش تو گذاشت.

عیدانه ای از جنس شهادت در نوروز ۱۴۰۳

با خود اندیشیده ای امسال چه عیدانه ای به تو رسیده؟!

عزیز خواهرم؛
دلبرت در کنار دلبر زینب کبری (س) سربلند شد و تو را در برابر مادرش سرافراز کرد.
همسرانه هایتان را برایت به یادگار گذاشت و تو می‌مانی و خاطرات زیبایی که در مدت کوتاه باهم بودنتان به یادگار داری، با مادرانه هایت خو بگیر و درگوش زهرای زیبای بابا از قهرمانی های بابایی بگو که فدایی حرم عمه ی رقیه (س) سه ساله شد و نجوا کن در گوشش از مهربانی پدری غیرتی که بأبی و أمی و نفسی را در حق مولایش عملی کرد و دخترش را به مقام فرزند شهیدی رساند.

سخت است، خواهرم اما خدایت تو را برگزید و تو میشوی نماد شجاعت و عشق، میشوی پرچم دار راه فدائی زینب و با افتخار سرت را بالا بگیر و بگو عاشق کسی بودی که شعارش این بود:«کلنا عباسک یا زینب»

عیدانه ای از جنس شهادت در نوروز ۱۴۰۳

بنویسید که خورشید به گودال افتاد و پس از شام غریبان، سحری نیست که نیست.
زهرا جان دردانه شهید‌ دست‏هایت کوچک بودند، برای به آغوش کشیدن صبر و سختی، اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ ها، صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ خواهد شد.

عیدانه ای از جنس شهادت در نوروز ۱۴۰۳


و سلام بابای ندیده ام، سلام فدائی حسین...
صدایم برایت آشنا نیست، اما من بارها صدایت را شنیده ام، وقتی مادرم را با عشق صدا می‌زدی، فاطمه جانم، وقتی خواهرم را عاشقانه در آغوش می‌گرفتی و بلند می‌گفتی عشق بابا، وقتی زیارت عاشورا می‌خواندی و اربابت را صدا می‌زدی، وقتی در گوش مادرم آرام گفتی برای سید علی سرباز تربیت کند.
همه را شنیدم بابایی من با صدایت خو گرفته بودم، من عاشق صدای زیبایت شده بودم.
پدر آرزوی شنیدن اذان در گوشم با صدای تو را داشتم، زود بود بابایی من فقط شنیدم من فقط حس کردم، اما چشمانم از دیدن تو محروم ماند، از چهره ی زیبایی که دیدنش به مامان فاطمه آرامش می‌داد، دستانی که قدرتش پشت و پناه مادر و خواهرم بود.

عیدانه ای از جنس شهادت در نوروز ۱۴۰۳


بابایی دلم تنگ می‌شود، برای صدایی که س.هم من از داشتنت بود، اما منتظرم تا بشنوم از مادرم قصه رشادتت را مادرم برایم خواهد گفت که چگونه چشم بستی بر زندگی عاشقانه ات و گفتی فدای یک تار موی زینب کبری(س)، بابایی ندیده ام تورا اما به تو قول می‌دهم، من هم چون تو جانسپار رهبرم باشم، من میشوم پرچم دار تو، علمت را بر زمین نمی‌گذارد، دردانه ی تازه متولد شده ات.

ارسال نظرات
پر بیننده ها