به گزارش خبرگزاری بسبج ازکرمان، آه ای کاش خواب بود وواقعیت نداشت،ای کاش شوخی بود یا مثل همیشه با او شوخی می کردند.ای کاش خبر رفتنت را نشنیده بودم وقبل از تو من رفته بودم،ای کاش بلند می شدی ومجدد عمامه وعبا وقبایت خاکی بود کفشهایت گلی دست هایت از شدت کار خسته بود،تو از کجا آمدی وچقدر زود از پیش ماررفتی آرزویمان این بود کاش تو ریس جمهور ابدی مابودی،مرد حسابی فکر نکردی یه مشت پیرجوان کودک ومحروم در گوشه گوشه این کشور امیدشان به تو بوده ودر جنوب شمال،غرب،شرق هنوز آن گرمای وجودت که بدون وقفه درسیل،زلزله،حتی ریزش ساختمان در آبادان حضور داشتی ومثل برخی از پشت شیشه های دودی دست تکان ندادی .خود را همواره بدهکار سفره انقلاب می دانستی .
مردحسابی برخی بدو بدو برای اضافه کردن یک روز تعطیلی را دنبال می کردند وتو جمعه وپنج شنبه را روز کاری برای خود وبرای زدودن غم ازچهره های منتظر وکم کردن آلام رنج کشیدگان در دور دست ترین جاهای کشور،حرکت می کردی .
نه اهل دمای _۱۸ بودی ونه اهل تخت تشک خاص،نه اهل غذای خاص ،ونه اهل مقرخاص ،از تشریفات فراری،وازتعریفات گریزان بودی،اگر نمی شناختندت انگار یکی از آدمهای ساده در کوچه ومحله بودی از بس تواضح داشتی هرکس به راحتی جرات درخواست هایش را بدون لکنت مطرح می کرد.وتو چقدر شنونده خوبی بودی،حیف رفتی ونتوانستم از تو بپرسم در۴دهه مسئولیتت چهل روز مرخصی رفتی.
بی قرار مردم که خستگی راخسته کرده بودی ونفس خدمت را به نفس نفس انداختی،مگر می شود جهاد تو،اخلاص تو،وزبان گویایت را از دفاع کردن از قران،ودین،وولایت،ومحرومان جدا کرد،مرد میدان مردانگی در ره انقلاب چقدر کوته فکران وکفتار صفتان به توبی احترامی کردند تو دم نزدی گفتی فدای سرمردم،گفتند آستان قدس را برای رای آوری خرج کرد وتو به این تهمت ها بی توجه چون توجهت خدا وولی او ومردم بودند وامام رضا در روز ولادتش خودش آغوش باز کرد تاخادمش را آنقدر بغل کند که خستگی چهل سال خدمت از تنش بیرون برود.
وتو رفتی به رفقای شهیدت بهشتی ورجایی وحاج قاسم پیوستی،ودرست در زمانی که بسیاری از بت ها را شکسته بودی پرکشیدی وداغ حاج قاسم رابرایمان تازه کردی.
محسن سنجری