خبرهای داغ:
مادر شهید محمد معماریان در جمع رزمندگان لشکر14امام حسین(علیه السلام):

به بی بی حضرت زهرا(سلام الله علیها) گفتم: بالاخره روزی که این همه منتظرش بودم رسید.

به منظور ترویج و توسعه فرهنگ ایثار وشهادت برنامه خاطره گویی مادر شهید محمد معماریان همراه با نشان معجزه شهید با حضور کلیه نیروهای پایور و وظیفه لشکر14امام حسین(علیه السلام) در نمازخانه این لشکر برگزار شد.
کد خبر: ۹۶۰۹۳۵۷
|
۲۷ تير ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۵

به گزارش خبر گزاری بسیج از لشکر14امام حسین(علیه السلام)، مادر شهید محمد معماریان همراه با نوار سبز رنگ(نشان معجزه شهید) جهت خاطره گویی از فرزند شهیدش در جمع کارکنان لشکر14امام حسین(علیه السلام) در محل حسینیه ثارالله این لشکر حاضر شد.

مسئول روابط عمومی و تبلیغات لشکر14امام حسین(علیه السلام) با اعلام این خبر گفت: به منظور ارج نهادن به مقام شامخ شهیدان،  مادر شهید معماریان با حضور در جمع لشکر14امام حسین(علیه السلام) به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت.

این مادر شهید گفت: جنازه محمد سه روز در نهر خین در شلمچه و سه روز هم در معراج‌الشهدا مانده بود تا پدرش از جبهه برگردد یک روز هم طول کشید تا کارهای تشییع و تدفینش انجام شود، کاسه سر پسرم خالی بود و فقط صورت داشت، توی کاسه خالی سرش با پنبه پر شده بود و دندان‌ها و زبانش لابه‌لای پنبه‌ها بود، نشستم کنار پیکر محمد و رویش را باز کردم، خیلی سریع بوسه‌ای به پیشانی‌اش زدم و دست کشیدم روی چشم‌هایش و گفتم: خوش به حالت مادر حال تو که گریه کردن ندارد و به بی بی حضرت زهرا(سلام الله علیها)  گفتم: بالاخره روزی که این همه منتظرش بودم رسید.

شرف‌السادات منتظری با بیان اینکه محمد قبل از آخرین اعزام به جبهه به دامادم گفته بود که این قبر من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد، افزود: شب قبل از اعزام پسرم به من گفت که اگر شهید شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از مکه برای خودت آورده‌ای و با آب زمزم شست‌وشوی دادی، به تنم بپوشان و شال سبزی را که از سوریه آورده‌ای را به گردنم بیاویز، گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد، در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.

مادر شهید معماریان می گوید: محرم سال ۱۳۶۵ بر اثر حادثه‌ای از ناحیه پا به شدت آسیب دیدم و از اینکه نتوانستم به نحو شایسته در مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین(علیه السلام) شرکت کنم، به درگاه خداوند ابراز ناراحتی و طلب شفا کردم صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدا از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدار من آمدند و پسرم پس از گفت‌وگو شال سبزی را که از حرم سالار شهیدان آورده بود، روی پایم قرار داد از خواب که بیدار شدم در کمال شگفتی هر چه در خواب دیدم در بیداری بود، باندها را دیدم که از پایم گشوده شده و شال سبز روی پایم قرار داشت و دیگر دردی احساس نمی‌کردم.

وی تاکید کرد: خدا را شاکریم که این ماجرا سندی برای اثبات زنده بودن شهدا است و منزل شهید سالها پایگاهی برای آرمان‌های اسلام و انقلاب قرار گرفته است.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار