+ مثبت سوژه

شهید میرآبادی، مزد خدمتش را گرفت...

شهید سرگرد هادی میرآبادی بالاخره به چیزی که لیاقتش را داشتی، رسیدی. چه عاشقانه در ماه عاشقی به عشقت رسیدی، هنوز حیران و مبهوت شنیدن خبر شهادتت هستم. اما جز شهادت چه رجعتی را می‌شد، برایت تصور کرد که مزد سال‌ها خدمت صادقانه‌ات و یک عمر نوکری امام حسین(ع) را گرفتی.
کد خبر: ۹۶۱۲۳۹۲
|
۱۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۲

به گزارش خبرگزاری بسیج استان خراسان رضوی از نیشابور/فاطمه قاسمی، مثل هر صبح مشغول جستجوی اخبار هستم که خبر زخمی شدن سروان هادی میرآبادی در درگیری با اشرار مسلح توجهم را جلب می‌کند، خیلی سریع با بیمارستان حکیم، تماس می‌گیرم‌. آن سوی خط اخبار خوبی از وضعیت جسمانی‌اش به گوشم نمی‌رسد، بی‌تاب و ناباور با نیروی انتظامی نیشابور تماس می‌گیرم، صدایی بغض‌آلود شنیده‌هایم از بیمارستان را تایید می‌کند، هنوز امیدوارنه در حال پرسش هستم، که بغض مرد می‌ترکد و ارتباط قطع می‌شود. دوباره و چند باره تماس می‌گیرم اما حاصل فقط بوق مشغولی است.تلفن را قطع می‌کنم به ذهنم می‌رسد، زیارت عاشورا بخوانم. هنوز در حال تایپ زیارت عاشورا در قسمت جستجوی گوگل هستم که پیامک شهادت سروان هادی میرآبادی روی صفحه تلفن همراهم ظاهر می‌شود.

شهید میرآبادی، مزد خدمتش را گرفت

ماموریتش زمان و مکان نداشت...

همیشه می‌دیدمش، در نماز جمعه‌ها، راهپیمایی‌ها، تجمعات و انتخابات، گویی سروان میرآبادی نیرویی بود که ماموریتش زمان و مکان نداشت. بدون خستگی و تعطیلی! یادم می‌آید فروردین ماه امسال وقتی برای پوشش خبری راهپیمایی روز قدس رفته بودم در طول مسیر راهپیمایی یعنی از مسجدجامع تا میدان ایران، نتوانستم عکس یا فیلم خوبی بگیرم‌. باعجله جلوتر از راهپیمایی خودم را به میدان ایران رساندم تا قبل از رسیدن جمعیت، عکس و فیلم بگیرم‌. اما از هیچ زاویه‌ای نمی‌توانستم انبوه جمعیت را به تصویر بکشم، به دنبال دیدن ارتفاعی اطرافم را نگاه می‌کردم که چشمم به خودروی پیکاپ فراجا خورد. بی‌معطلی به طرف خودرو رفتم و از راننده خواستم اجازه دهد برای تصویربرداری پشت خودرو بروم‌. مامور فراجا بعد از شنیدن درخواستم با دستش به مامور نیروی انتظامی که در گوشه خیابان در حال گفتگو با بی‌سیم بود، اشاره کرد.
شهید میرآبادی، مزد خدمتش را گرفت...

ما خادم شما هستیم... 

نزدیک مامور شدم روی سینه‌اش نوشته شده بود، سروان هادی میرآبادی مردی میانسال با صورتی پرصلابت و هیبت، مانده بودم چطور درخواستم را مطرح کنم که با اشاره‌اش به طرف خودروی فراجا راه‌ افتادیم، خودش جلوتر رفت و من با خوشحالی به دنبالش راه افتادم. سروان میرآبادی بعد از رسیدن به خودرو درب پشت پیکاپ را باز کرد و با دستش اشاره کرد که چطور راحت‌تر داخل خودرو شوم. خیلی طول نکشید که عکس‌ها و فیلمم را گرفتم و بعد از پایین آمدن از ماشین، برای تشکر به طرف سروان میرآبادی رفتم‌ اما قبل از اینکه دهانم را برای قدردانی باز کنم. سروان بی‌سیم را در دستانش جابجا کرد، دست راستش را روی سینه گذاشت و گفت: ما خادم شما هستیم.
شهید میرآبادی، مزد خدمتش را گرفت...

شهادتت مبارک، سرگرد شهید هادی میرآبادی

سرگرد شهید هادی میرآبادی، هنوز ۳ ماه از محبتت در راهپیمایی روز قدس، نگذشته است که صبح امروز در درگیری با اشرار مسلح روستای جیلوی نیشابور، مزد خدمتت را گرفتی و در ایام سوگواری سیدالشهدا به وصال سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) رسیدی، شهادتت مبارک.
ارسال نظرات
پر بیننده ها