به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از کردستان، چند سالی است بحث حجاب در ایران به چالشی تبدیل شده است که برای حل آن باید بهدرستی به آن نگاه شود.
بدحجابی یا بیحجابی بیشتر عارضهای است که نشان از یک بیماری درونی دارد و اگر آن بیماری درمان نشود هر درمان دیگری، فقط مسکن موقت است.
امروزه نهتنها بیحجابی بلکه تغییر سبک زندگی زنان جامعه را شاهد هستیم که یک عامل مهم آن یک قرن – و حتی بیشتر – کار فرهنگی استعمار در کشور ما و دیگر کشورهاست است که با ظهور نظریه فمینیست وارد مرحله جدید شد.
ریشه بسیاری از نا به سما نیهای زنان را باید در شعار برابری مردان و زنان که مهمترین سوغات فمینیسم است جستجو کرد. اگر این شعار به ریزبینی شکافته و به آن بهدرستی نگریسته شود حقایق تأسفباری کشف میشود.
در ذات این شعار این حقیقت نهفته است که در فرهنگ غرب، زن برتر از مرد است و گروه چرا شعار محبوب باید برابری زن «با مرد» باشد. همین نشان میدهد اولاً تمدن غرب بر اساس «برتری برخی و ذلت برخی دیگر» و نه «برابری همهٔ انسانها» ساختهشده و دوم اینکه در این تمدن مرد «برتری ذاتی» نسبت به زن دارد.
این را مقایسه کنید با آموزههای اسلامی که همهٔ انسانها اعم از مرد و زن را برابر میداند. در اسلام ملاک برتری فقط تقوا است که البته این برتری نه ضامن برخورداری مادی یا غیرمادی بیشتر در دنیا، بلکه موجب مسئولیت و وظیفه سنگینتری است.
در حقیقت منظور غرب از شعار برابری آن نیست که زن ارزشی برابر با مرد دارد، بلکه منظور این است بعد از قرنها تفکر! که زن اکنون اجازه یافته برابر و شبیه مرد شود و مانند مرد در جامعه دارای حقوق و ارزش باشد.
این تفکر رسیدن به این مثلاً حق برابری را از طریق دوراه میسر میداند؛ یا اینکه شبیه مردان شود یا درصورتیکه نتواند شبیه مردان شود، در اختیار مردان باشد.
آنها با ساختن الگوهای جدید نظیر زن گربهای، زن کفشدوزکی و زن مردنمای قهرمان که مثل مردان میپوشند، مثل آنها مبارزه میکنند و رفتار میکنند و… و عاری از احساسات بودند، راه اول را در ذهن زنان نهادینهکرده، و یا با بروزکردن کهنالگویی مثل سیندرلا، سفیدبرفی و… راه دوم را پیشروی زنان میگذارند.
حقیقت این است که غرب هرگز زن را به «مثابه زن» نپذیرفته و همواره به دنبال مسخ زن در جهت اهداف مادیش بوده است. احساسات، عواطف، معنویت، فداکاری، حیا، محبت و… که در زنان تجلی دارند برای غرب مادی بیارزش، و مایهٔ تحقیر زن است.
زن برای فرار از حقارت یا باید شبیه مرد باشد، و زنانگی، ظرافت، احساسات و لطافتش و… را فراموش کند، یا باید فقط جسم شهوانی باشد که برای مرد زندگی میکند، خود را میآراید و زیبا میکند و دل مردان میرباید، تا جایی که ارزش او بهاندازه تعداد و کمیت مردانی است که دلشان را ربوده؛ و چه تحقیری بالاتر از این که کرامت کسی عاریه از موجودی باشد که در خلقت با او برابر است و هیچ برتری نسبت به او ندارد و خودش مخلوق است.
در فرهنگ غرب، زن بالذات دارای هیچ ارزشی نیست، و این نتیجه مادیگرایی در غرب است.
غرب به انسان نگاهی مادی دارد. ارزش انسانها در غرب بر اساس مقدار پولی که جسم آنها میتواند درآورد، سنجیده میشود. زن به علت قدرت جسمانی کمتر نسبت به مرد و طبیعت معنویاش، درکل قدرت پولآفرینی کمتری نسبت به مرد دارد، بنابراین ارزش کمتری نسبت به مرد دارد.
غرب اساساً از درک زن که موجودی با ظرفیتهای معنوی فراوان است عاجز است، و زن را موجودی اضافی و بیفایده میپندارد که تنها کارش تولیدمثل است. چون برای بقای نسلش به او احتیاج دارد، او را نگه میدارد؛ ولی درعینحال از خصوصیات روحی و جسمانیاش به نفع شهوت و پولش بهره کثیف میبرد.
اکهارت تله اندیشمند غربی اعتراف میکند، غرب دو هزار سال به دنبال حذف «زنانگی» از فرهنگش بوده است. غرب برای رسیدن به مطامع شهوانی و نفسانیاش عنصر مردانگی را کارآمدتر و عنصر زنانگی را که شهودیتر و منعطفتر و حساستر است را مانع میدیده است. پس به دنبال انکار زنانگی، زنان را سرکوب و تحقیر کرده و تعادل دنیا را برهمزده و دنیای خشن و دیوانه ساخته است که میتوان نمونه آن را در زمان بردهداری، استعمار و جنگهای جهانی دید. غرب که به دنبال نفسانیت و حذف معنویت است، زن که نماد آن است را مسخ کرده و او را از هویت خودش خالی میکند و زن بیهویت و تحقیرشده چه آسان ابزاردست مردان قدرتمندِ شهوتپرست میشود.
در چنین فرهنگی است که زن وقتی با شعار برابری مرد و زن در فمینیسم روبرو میشود، این «بهحسابآمدن» توسط مردان را جشن میگیرد، اینکه منت بر سرش گذاشته شده و به او اجازهدادند یا شبیه مرد باشد یا نوکر بی جیره و مواجبش را، نشان آزادی و پیروزی میداند.
اما اسلام زن را بهمثابه زن پذیرفته است. اسلام زن را با همهٔ ضعف جسمانیاش، با احساساتش، با گریههایش، با لطافت طبعش، با ضعف مادینگریاش و…، با همهٔ این چیزهایی که جهان غرب آنها را ضعف و عیب میداند، میپذیرد و برای همهٔ این خصوصیات زن ارزش و اهمیت قائل است.
اسلام زن را با همهٔ این تفاوتهایش، کرامت میدهد و بهجای مسخ او، «نقشی متناسب با این خصوصیات» برای او درنظرمیگیرد. برای حفظ این خصوصیات و کرامت زن و جلوگیری از ابزار شدن زن است که قوانینی بعضاً متفاوت برای زن وضع میکند.
اسلام میگوید زن موجود ظریف با احساسات و گریه کن است، این را میپذیرد، پس جنگ و سربازی و کارهای مردانه از روی دوشش برداشته میشود تا زنانگیاش حفظ شود.
اما غرب میگوید به نیروی جنگندهٔ وحشی نیاز دارم پس احساسات و ظرافت چیزهایی مزخرف و ضدارزش است که زن باید آنها را از بین ببرد تا افتخار آن را داشته باشد دوشادوش مردان لباس رزم پوشیده بجنگد.
غرب میگوید ما بیش از مادرانی دلسوز و باعاطفه و حکیم و صبور، به کارگرانی ارزان برای کارکردن در کارخانههایمان و سرریز کردن جیب سرمایهداران احتیاج داریم، پس زن را از زنانگی تهی میکنیم تا موجودی ماشینی در خدمت ثروتمندان باشد.
اما اسلام میگوید زن، موجودی منعطف، ظریف، مهربان و فداکار و با ظرفیتهای معنوی است پس وظیفهٔ تربیت انسان و نسل تمدنساز را به او میسپاریم و سختی و زمختی کار مادی را از او معاف میکنیم تا بر فطرت و زنانگیاش که ضامن ایفای نقشش هست، بماند و بر آن اساس رشد کند.
هدف اسلام حفظ هویت زن و کرامت زن در جهت انسانسازی است و هدف غرب ازبینبردن هویت زن و تحقیر او و به بردگی گرفتن او برای رسیدن به نفسانیت و شهوت تمدنی است و این رازِ رویکرد متفاوت این دو فرهنگ با زن است. اگر پرده از واقعیت فریب برابری برداشته شود و زنان به باطن کثیف این شعار زیبا پی ببرند میتوان امید داشت عوارض سوء این نگاه راحتتر و سریعتر التیام یابد.
یادداشت: محدثه زندی
انتهای خبر/