حضرت علیاکبر (ع) الگوی غیرت و دینمداری است
به گزارش خبرگزاری بسیج از استان چهارمحال و بختیاری، حجت الاسلام سید احمد حسینی امام جمعه سامان در جلسه عزاداری روز هشتم محرم الحرام به همت ادارات و سپاه ناحیه شهرستان سامان در مسجد جامع سامان برگزار شد، حضرت علیاکبر (ع) را الگوی غیرت و دینمداری معرفی کرد و افزود: هرکس در هر مقام و هر مکنتی میتواند از جایگاه معنوی ایشان که در جوانی به خدا توجه خود را اختصاص دادند و احساسات و شور جوانی را در راه دین به کار بستند، الگو بگیرد.
این کارشناس دینی اضافه کرد: غیرت بالای دینی ایشان باعث شد که پیش از شهادت پدر و اسارت عمه و خواهران و دیگر اهل حرم در روز عاشورا، خود را در معرکه جنگ و قتال با دشمنان خدا قرار دهند و جانانه در راه دفاع از اسلام و ولایت بجنگند و با شهادت مظلومانه و سوزناک خویش، برای همیشه به اُسوه ماندگار جوانان عاشورایی و ولایی تبدیل شوند.
حسینی افزود: غیرت برای مردان و حیا برای زنان واجب است و روایت از حضرت امیرالمومنین می فرماید یاأَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُوَافِينَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَمَا تَسْتَحْيُونَ و قال لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لا يَغَارُ.
ای اهل عراق، به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه و بازار، به نامحرمان برمیخورند، آیا حیا نمیکنید؟ سپس فرمود: خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد.
حسینی گفت: یکی از صفاتی که خدا خیلی دوست دارد و از خصوصیات مؤمنین باید باشد غیرت است. اینکه نسبت به بعضی از امور حساس باشند، بی تفاوت نباشند.این مساله در همه شئون مختلف حتی عزا داری ها حائز اهمیت است عزاداری سید الشهدا علیه السلام مستحب است، ولی حفظ غیرت و ناموس واجب است. ما غیرت را از خود ایشان یاد گرفتهایم.
وی یادآوری کرد: داستانی نقل شده از غیرت آقای بهشتی نژاد که مرحوم آیتالله آسید مصطفی بهشتینژاد را. از خوبان و صلحای اصفهان و داماد و شوهر خواهر شهید دکتر بهشتی و پدر دو شهید بود. ایشان حدود ۴۰، ۵۰ سال پیش با جمعی از مردم اصفهان از مرز قصر شیرین راهی عتبات شدند. در مرز، ایشان حس کرد مأموری که پاسپورتها را چک میکند، به بهانه اینکه میخواهد عکس خانمها را با خودشان تطبیق بدهد، چشمچرانی میکند. کمی که دقت کرد و مطمئن شد که این مأمور چشم پاک نیست، وقتی نوبت به ایشان رسید و قرار شد آن مأمور پاسپورت خانم ایشان را ببیند، گفت: «این همه زن میآیند که عبور کنند. یک مأمور زن بگذارید که خانمها را ببیند.» مأمور جواب داد: «نخیر، خودم باید ببینم.» ایشان گفت: «من نمیگذارم.» مأمور گفت: «من هم نمیگذارم عبور کنی.» بقیه گفتند: «حاجآقا! یک نگاه میکند و رد میشویم.» ایشان گفت: «خیر، زیارت سیدالشهدا علیه السلام مستحب است، ولی حفظ غیرت و ناموس واجب است. ما غیرت را از خود ایشان یاد گرفتهایم.» ایشان یکی دو روز در قصر شیرین میماند، بلکه این مأمور عوض شود یا از خر شیطان پایین بیاید، ولی او همان جا سفت و محکم ایستاده بود و میگفت نمیگذارم بروی. ایشان هم میگفت ما هم نمیرویم. از دور سلامی به ابا عبدالله علیه السلام کرد و با خانم برگشتند و به مشهد رفتند و زیارت کردند و به اصفهان رفتند. کاروانیها رفتند و برگشتند و بعضی از آنها پیش ایشان آمدند و گفتند: «حاجآقا! ما حاضریم ثواب این زیارتِ رفتهمان را با زیارتِ نرفته شما عوض کنیم.»
آقازاده ایشان میگفت مدتی گذشت و ایشان بیماری سختی گرفت و در یک سحر دوشنبه ساعت دو و نیم نیمه شب از دنیا رفت. ما مراسم را گرفتیم و دو سه روز گذشت و یک جوانی آمد و در زد و پرسید: «منزل آسید مصطفی بهشتینژاد همین جاست؟» گفتیم: «بله.» گفت: «پدر شما دوشنبه شب از دنیا رفت؟» گفتیم: «بله.» گفت: «ساعت دو و بیست دقیقه یا دو و نیم نیمه شب؟» گفتیم: «بله، همین طور است.» دیدم همه جزئیات را دارد میگوید. پرسیدم: «چطور مگر؟» گفت: «من نه اصلاً شما را میشناسم و نه پدرتان را میشناختم، نه میدانستم خانهتان کجاست. دوشنبه سحر خواب دیدم دارم به حرم امام رضاعلیه السلام مشرف میشوم و آقا دارند از حرم بیرون میآیند. خدمت آقا سلام عرض کردم و پرسیدم کجا تشریف میبرید؟ حضرت فرمودند یکی از شیعیان ما در اصفهان، آقای سید مصطفی بهشتینژاد موقع مرگش هست. به بالینش میروم. از خواب بلند شدم و به ساعت نگاه کردم و دیدم دو و بیست دقیقه است. به اصفهان آمدم و پرسان پرسان پرسیدم سید مصطفی بهشتینژاد کیست. آدرس دادند و به خانه شما آمدم تا ببینم خوابی که دیدهام صادق هست یا نه، دیدم درست است. امام رضاعلیه السلام فرمودند یکی از شیعیان ما سید مصطفی بهشتینژاد است و موقع مرگش رسیده و ما باید بر بالینش باشیم.»