به گزارش بسیج، گرمای طاقتفرسای ظهر، پوستش را میسوزاند. ظرف سفالی سنگین، بر دوش کوچک و نحیفش فشار میآورد. هر قدمی که برمیداشت، دنیا در چشمانش تار میشد. اما نگاهش به زائران تشنهای که در زیر آفتاب سوزان، راه میپیمودند، به او انرژی میداد. لبخندی بر لبان خشکیدهاش نقش بست و با صدایی که از شدت تشنگی گرفته بود، زمزمه کرد: «تفضل مای...»
آب خنک، در ظرف سفالی میلرزید. با هر قدم، چند قطره از آن بر زمین میریخت و در خاک گرم تبخیر میشد. اما او اهمیت نمیداد. میدانست که هر قطره آب، برای زائران تشنه، نعمتی بزرگ است.
صدای پای کاروان، در دل شب، به گوش میرسید. زائران، با شور و شوق، به سمت کربلا حرکت میکردند. گویی که دلهایشان، به سوی مقصد نهاییشان، بال میزد. هوای شرجی شط فرات، مسیر را سختتر میکرد، اما عشق به حسین(ع)، در دلهایشان، آتشفشانی بود که هرگز خاموش نمیشد.
این مسیر، قرنهاست که شاهد روایتهای زیبایی است. روایتهایی از عشق، ایثار، و فداکاری. از روزگار قدیم تا به امروز، میلیونها انسان، این راه سخت را پیمودهاند تا به عشق خود برسند. عطار نیشابوری در این باره چنین سروده است: «گر مرد رهی میان خون باید رفت و از پای فتاده سرنگون باید رفت. تو پای به راه در نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت.»
این مسیر، راهی نیست که با منطق قابل درک باشد. راهی است که با دل باید پیمود. راهی که عشق، تنها انگیزهاش است. راهی که هرچه پیش میروی، شور و شوقش بیشتر میشود.
پسرک، ظرف خالی را بر زمین گذاشت و با نگاهی خسته اما امیدوار، به آسمان دوخت. زیر لب زمزمه کرد: «لبیک یا حسین »
به قلم: امید مظفری/استان سمنان