کنگره ملی شهدا ، پلی بین آن روزی که بچههایمان رفتند و امروز
به گزارش خبرگزاری بسیج از یاسوج، ضرورت این برنامهها را باید از مادران و خواهران شهدا بپرسید. آنهایی که سالها بهتنهایی گریستهاند تا دردشان تسکین یابد و تسکین نیافته. باید ضرورت برگزاری این کنگرهها را در همین روزهای صلح و آرامش از مادرانی پرسید که میخواستند پسرانشان عصای این روزهایشان باشند و پسرانشان رهایشان کردند تا کمر مام میهن خم نشود.
نخستین کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویراحمد که سال ۹۵ برگزار شد یک برنامه مثل همه برنامههایی بود که در این استان و کشور برگزار شد. ماهها برنامهریزی و در نهایت در دو روز کنگره برگزار و تمام شد.
اما همان یک برنامه انگار تلنگری بود به همه ما که آیا شهدای ما همین مقدار بودند؟ آیا توان ما برای گرامیداشت نام شهدا همین بود؟ اصلاً چه ضرورتی به برگزاری این برنامهها هست؟ این تلنگر، چراغ راه کنگره دوم شد.
کنگره اول با همه موفقیتهایش مثل عملیاتی بود که نه در آن شکستخورده و نه پیروز شده بودیم. کنگره اول عملیاتی برای حفظ همان سنگرهایی بود که در آن بودیم. اما کنگره دوم خیلی فرق دارد. سه سال است که همه ظرفیتهای استان جمع شده است و دیگرکسی به فتح همه هدفها با هم فکر نمیکند. هدفها یکییکی فتح میشوند.
هر اجلاسیه که برگزار میشود انگار یکی از شهرهای این استان فرزندان در خون غلتیدهاش را با هم به جبهه میفرستد. همه کنار هم جمع میشویم و با سلاموصلوات آنها را راهی مقصدی میکنیم که پایانش پیدا نیست.
انگار وسط یک خواب عمیق هستیم و نمیدانیم که این بچههایی که میروند دیگر بر نمیگردند؛ اما چشم که باز میکنیم باز هم آه از نهادمان بلند میشود. بچهها رفتهاند. بعضیهایشان برگشتهاند و بعضیها هم هنوز همان جا زیر آفتاب گرم جنوب رو به آسمان دراز کشیدهاند و به این فکر میکنند که چطور باید بدون دستوپا و سر با مادرانشان روبرو شوند؟ چطور باید دلیل آن رفتن بی خداحافظی و یواشکی را به مادرانشان بگویند.
چطور به خواهرانشان بگویند دیگر انگشتی ندارند تا حنای دامادی روی آن بگذارند؟
و قصه مادرها و چشمانتظاریشان هم تمامی ندارد. مادرانی که سنگ و خشت کنگره شهدا را در آغوش میگیرند تا برای هزارمین بار عطر آن روزی در مشامشان بپیچد که بچهها درس و مدرسه، پدر و مادر و زندگی را رها کرده و با شناسنامههای دستکاری شده، پشت آن پنجره قدیمی روی سنگها ایستادند و باد در غبغب انداخته که مردانگی و آزادگی به قد و هیکل نیست و حالا هم وقت رفتنمان شده است و رفتند.
مادرهایشان هم هنوز همان جا چشمانتظار دور هم جمع میشوند و قربانصدقه قد و بالای بچههایشان میروند. منتظر یک نشانهاند حتی اگر یک پلاک و یا یک دکمه پیراهن باشد.
و اما دومین کنگره ملی 2 هزار شهید استان کهگیلویه و بویراحمد که اجلاسیه نهایی آن قرار است 18 شهریورماه برگزار شود، پلی است بین آن روزی که بچههایمان رفتند و امروز. ادای دینی است به پدران و مادرانی که عصای پیری ندارند.
کنگره ملی شهدا در ستایش آزادی، صلح و آزادگی است. فرصتی است برای زدودن غبار از شهرها و قلبهایمان.
دومین کنگره ملی شهدا فتح سنگرهایی است که دشمن پشت خاکریزشان نیست؛ اما اهمیتشان از روزهای جنگ اگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. حالا میدانیم تا به خودمان بیاییم پدران و مادران و حتی پسرانی که گلولههای دشمن پر و بالشان را زخمی کرده از میان ما پر میکشند و وای بر آن روزی که بروند و بفهمیم که نه صدایشان را شنیدهایم و نه تنهاییشان را دیدهایم.
رویکرد کنگره دوم برگزاری یک برنامه نیست؛ بلکه ایجاد یک جریان فرهنگی حول محور وطن یا سرزمین است. در این رویکرد کنگره یک برنامه سیال است که نقطه پایان ندارد. روزی که تمام میشود در واقع نقطه آغازی برای کنگره بعدی است. چون پایان ندارد کیفیت آثار تولید شده در آن نسبت به کمیت در اولویت فرار میگیرد.
در کنگره دوم مثل همان روزهایی که ستاد پشتیبانی و تبلیغات جنگ برای اعزام نیرو به شهر و روستاهای دور و نزدیک میرفت و نیرو و کمک برای اعزام به خط مقدم جمعآوری میکرد حالا جریان فرهنگی کنگره شهدا خود را موظف میداند به همان شهرها و روستاها برود تا به بازماندگان آن روزها و آن فرزندان بگوید فرقی نمیکند در این کشور چه اتفاقی رخ بدهد، فرقی ندارد دوران صلح باشد یا جنگ که در همیشه تاریخ خون شهدا حرمت دارد و پاسداشت این خونها یک جریان مستمر و همیشگی است.