به گزارش خبرگزاری بسیج از گلستان؛ شهید حضرت سنجوینی، یکم فروردین ۱۳۴۷ در روستای اوغان از توابع شهرستان مینودشت دیده به جهان گشود. پدرش حسن، کشاورزی می کرد و مادرش لیلا نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم مرداد ۱۳۶۲ با سمت امدادگر و بهیار در جفیر بر اثر اصابت گلوله به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
وصیتی از شهید سنجوینی
من این راه را انتخاب کردم پس منتظر من نباشید، چون نرفتم که زنده برگردم، رفتم که با کفر مبارزه کنم. وصیت میکنم که هرگز برای من اشک نریزید فقط به مادرم بگویید که تو در نزد زینب سربلند خواهی بود، چون تو هم شهید دادهای.
مادر هر موقع که به یاد فرزند خود میافتی به یاد فرزندانی باش که حتی بدن پاره پاره آنها را هم مادرانشان ندیدند. بدن هایی که توسط مزدوران داخلی و خارجی امثال فداییها و منافقین و دموکرات و کومله که آنها ستون پنجم دشمن در ایران میباشند به گلوله بسته شد. آنها هیچ رحمی به رزمندگان نکردند و حتی در کردستان عدهای از برادران ما را با سر میبریدند و عدهای را زنده زنده زیر خاک کردند و عدهای را هم به حزب بعث تحویل دادند و پول و اسلحه و مهمات میگرفتند.
مادرجان در مقابل سختی ها همچن کوه استوار باش. مبادا منافقین از شهادت فرزندت سوء استفاده کنند که خدای نخواسته پیش فاطمه زهرا شرمنده شوی.
تو ای پدر بزرگوار همچنان شیری در میان بیشه زار باش که آنچنان میغرد و نعره سر میدهد که مبادا خدای نکرده دشمن خوشحال شود.
به برادرانم توصیه میکنم؛ شماها وارث اسلحه از دست افتاده من هستید. وصیت میکنم که هرگز تا آخرین قطره خون خود با دشمنان اسلام سر سازش نگیرید و همیشه گوش به فرمان امام امت خمینی بت شکن باشید.
از برادران خود میخواهم پدر و مادر را دل داری دهند و آنها را به صبر و بردباری توصیه و سفارش نمایید چون من با میل و ایمان و آگاهی خودم به جبهه رفتم تا به دشمنان اسلام بفهمان ماسلام با کفر سر سازش ندارد.
به خدای کعبه که همه ما را آفرید، تا آخرین قطره خون خود سنگر رها نکرده مگر زمانی که دشمن زبون سرنگون شود، به امید پیروزی حق بر باطل و آخرین سلامم را به تمامی خویشاوندان و دوستان و خانواده ام میرسانم.
«خداوند یار و یاور همه شما باد»
برادر حضرت سنجوینی، اوغان
انتهای پیام/