سلام بر سرداری که هنوز در قاب آفتاب میدرخشد
سلام بر فرمانده دلیری که با بعثیهای خبیث جنگید و از کابوس بزرگی مثل داعش وحشی نترسید!
سلام بر سردار و معلمی که درس گرفته از مکتب سیدالشهدا (ع) و امام (ره) بود!
سلام بر سرداری که یک نفر بود؛ ولی ابرقدرتهای توخالی جهان از او میترسیدند و احساس خطر میکردند!
سلام بر قهرمان کشورم! شهید سلیمانی که با شهادتش زندهتر شد و سلام بر سرداری که هنوز در قاب آفتاب میدرخشد!
سلام بر فرمانده قدس! فرمانده قلب های ایرانی! اسطوره شجاعت، دلاوری و رشادت! مظهر استقامت و جسارت!
سلام بر مرد میدانهای سخت مبارزه با اختاپوس صهیونیسم و امپریالیسم!
حاج قاسم! امروز غزه، فلسطین، سوریه و یمن، همه و همه تو را به یاد میآورند؛ بزرگی ات عالم گیر و نفس گیر است.
امروز در سرزمینی دور، کودکانی با چشمان پر از رویا و دلهایی پر از امید در سایه سختیها و دغدغههای بزرگتر از خودشان تو را صدا میزنند.
امروز کودکان غزه برای اینکه در آینده صدای توپ و تانکی نباشد تو را صدا میزنند و حس میکنند که دوباره یتیم شدهاند.
در شهر صدای آتش و آوار است؛ در دست شان سنگ و در گلوی شان آواز، آری! با سنگ و ترانه با ستم میجنگند.
بی تعارف میگویم و ابایی هم از گفتن این حرف ندارم؛ نبودنت با تمام وجود احساس میشود؛ تو نوری در تاریکی و نیروی امیدی در برابر ناامیدی بودی؛ تو اعجوبه جنگهای منظم و نامنظم بودی.
امروز دیگر بنی آدم اعضای یکدیگر نیستند و باران بهار رنگی از خون دارد؛ در غزه علی اصغرها خوابند و سهم شان از زندگی به جای آب، آتش است.
آری! امروز در میان سکوت شیوخ عرب این بردگان استکبار، حرملهها برگشتهاند و جز زبان زور چیز دیگری نمیفهمند و جز با زبان قدرت یک ملت و قدرت یک امت اسلامی نمیشود حرفی زد.
امروز هوای چشمان مان بارانی ست مثل هوای غزه؛ آرزویمان رهایی و تنفس در هوایی است که هیچ نشانهای از شر اسراییل نباشد و هنوز هم تو برای ما مرد اول میدان هستی.
نصر من الله و فتح قریب و بشر الصابرین
به قلم؛ اعظم علویری