به بهانه سالروز شهادت فرزندی از تبار سربازان روح الله سردار سرافراز شهید جهانگیر مرادی


به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج شهرستان ایذه:
روستای آبله ی نوتركی، از توابع ايذه در سال۱۳۴۳شاهد ولادت فرزندی از تبار سربازان روح الله بود، سردار شهید جهانگیر مرادی دوران كودكی را در زادگاهش سپری كرد و سپس برای ادامه تحصيل در دوره راهنمایی به ايذه مهاجرت كرد، در اوج جريانات انقلاب، جوانی انقلابی و پرشور بود و در همان دوران وارد فعاليتهای انقلابی شد، و جزو پيشگامان مبارز به شمار ميرفت.
پانزده ساله بود كه انقلاب به پيروزی رسيد بعد از پیروزی انقلاب، برای حفظ و حراست از دستاوردهای اين نهضت عظيم مردمی از هيچ تلاشی فروگذار نكرد. با آغاز جنگ، درس و مدرسه را در سال اول دبيرستان رها كرد و بعنوان بسيجی به خيل رزمندگان پيوست.
سردارشهيد مرادی در كوران جنگ آبديده شد و به خاطر لياقت و شايستگی فراوان مسئوليتهایی همچون فرماندهی گروهان ، فرماندهی گردان پیاده و زرهی و فرماندهی محور عملياتی را بر عهده داشت، به خاطر مرتب بودن خود و نظم و انضباط حاكم بر زير مجموعه اش، او را سرهنگ صدا می زدند.
همچنین سالها در يگانهای زرهی و پياده بعنوان فرمانده گردان مجاهدت كرد و سپس به لشكر ويژه شهدا در غرب كشور رفت و در كنار سردارشهید محمود كاوه قرارگرفت و به عنوان فرمانده گردان در عمليات كربلای۲ شرکت و به سختی مجروح شد.
در طول جنگ چندين بار مجروح شد و تا آستانه شهادت رفت. در سال۱۳۶۵ ازدواج کرد، اما بخاطر وضعيت دشوار جنگ و نياز به حضور در مناطق عملياتی، با رضايت همسرش مراسم ازدواج را به صورت غيابی برگزار کردند.
«صبح روز شهادت یاداشتی برای خانواده نزد فرمانده تیپ گذاشت مبنی براینکه اگر فرزندم پسر بود نامش محمد بگذارید، سرانجام محمد متولد ميشود و رشيد و تحصيل كرده، و مورد احترام فاميل و آشنایان می شود. اما متاسفانه تنها يادگار شهيد سال ۱۳۸۸ بر اثر حادثه دلخراش تصادف به لقاءالله پيوست».
وقتی كه رزمندگان تيپ الغدير يزد با جهانگیر آشنا ميشوند و به توانمندی و استعدادش پی بردند، وی را به تیپ خودشان بردند و به عنوان فرمانده گردان در تیپ خود بكارگيری كردند واو را بخاطر تخصصهای فراوانش به عنوان آچار فرانسه يگان خود ميشناختند.
وقتی راننده كمر شكن توان آماده كردن کامیون ندارد شهيد با تدبير آن را آماده ميكند. موقع تعمير نفربرها و تانكها مثل استاد به تمام معنا آنها را تعمير ميكرد.
اگر تانكر آب، راننده نداشت پشت آن می نشست و آبرسانی ميكرد. ولی در مواقع فرماندهی با صلابت و باتدبير بود، موقع ديدبانی، هدایت توپخانه را به عهده ميگرفت و با گرای دقيق عرصه را بر دشمن تنگ ميكرد و براستی ، يزدی ها دُرّ گرانبهايی را به دست آورده بودند، شهيد مقيد بود در مناطق عملياتی پوتين و كفش به پا نكند و با پای برهنه بر روی خاكها، رملها و تركشها راه برود، ميگفت: اين مناطق با خون شهدا آغشته شده بنابراين با پوتين روی اين خاكها راه نميروم.
يك الگوی تمام عيار برای رزمندگان بود. وسرانجام در عمليات كربلا۵ كه فرماندهی محورعملیاتی تیپ الغدیر را به عهده داشت و پيش بينی شهادت خود را كرده بود ۷بهمن۱۳۶۵ مزد سالها مجاهدت خستگی ناپذیر خود را از خداوند گرفت و در۲۲ سالگی به همراه يار ديرينه اش سردار شهيد محمد ابراهيمی از استان يزد به فیض عظیم شهادت نائل آمد. وپيكر مطهرش سالهاست که ازنظرها پنهان مانده. سال ۱۳۸۸ همزمان با احداث قبر تنها فرزندش يادمانی در روستای آبله ی نوتركی برایش به یادگار گذاشتند.