دوباره مشهد، دوباره میلاد... دوباره دلهایی که از راههای دور و نزدیک، خسته و زخمی، با دستانی خالی و دلهایی پُر از خواستن، خودشان را رساندهاند به ضریح آقا.
در این شهر، هوا بوی تولد میدهد، اما تولدی از جنس خورشید؛ که طلوعش، نه فقط در تقویم، که در دل زائر اتفاق میافتد. هر زائر، قصهای است. یکی آمده برای شفای درد، یکی دنبال گشایش کار، یکی فقط آمده بگوید: «آمدم، حتی اگر با هزار گرفتاری... آمدم چون میدانم که تو همیشه هستی!»
در این روز میلاد، دلها نرمتر میشود، اشکها بیپردهتر، و امیدها روشنتر. اینجا، همه باور دارند که آقا صدایشان را میشنود. اینجا مشهد است؛ شهری که در آن، حتی گریه هم بوی اجابت میدهد.
چه خوشسعادتیست کسی که در این روز، کنار پنجره فولاد بایستد، دلش را وا کند، و نگاه رضایتی بگیرد؛ نگاهی که شاید همه زندگیاش را عوض کند.
ولادت امام رئوف مبارک باد؛ بر همه آنهایی که با پای دل آمدهاند و با دست پر برمی گردند
✍غلامرضا ترابی