یک سال از پرواز خادمالرضا گذشت؛ اما هنوز این سوال در ذهنها میچرخد: چرا رئیسی؟ چرا آن شب در ورزقان؟ این پرواز، نه فقط یک حادثه که گویی آرزوی قلبی خودت برای رستگاری بود.
یادت هست سید؟ در سالگرد شهادت حاج قاسم، با چه شور و حالی از شهادت میگفتی؟ انشاءالله خدا عاقبت ما را ختم به شهادت کند و حالا، گویی دعایت مستجاب شده بود. در شب میلاد امام رضا (ع)، همان آرزو در همان کوهها، به حقیقت پیوست. چه معامله عاشقانهای!
باورمان نمیشود...
ورزقان... نامی که حالا با غمی بزرگ گره خورده است. شبی که آسمان، سکوت را بر کوهها تحمیل کرد و ما در بهت و حیرت، فقط یک جمله را تکرار میکردیم: باورمان نمیشود!
سید رستگار شدی اما رفتنت، دل رهبرمان را به درد آورد. دلم برای رئیسی سوخت...جملهای که راز عشقِ سر به مهر را آشکار کرد.
حالا یک سال از رفتنِت گذشت از رفتن شهید جمهوری که فرمول خدمت را تغییر داد. نه وعدههای توخالی، نه شعارهای فریبنده، بلکه عمل؛ عملِ خالصانه، عملِ بیمنت، عملِ رئیسیوار!
امیر کبیر زمان
در همین عمر کوتاه خدمتت، چه اتفاقاتی افتاد؟ درمان رایگان کودکان زیر ۷ سال، کاشت حلزون شنوایی رایگان، تکمیل آبرسانی غدیر پس از ۱۵ سال، جهاد آبرسانی به ۵۰۰۰ روستا، بیمه ۹۰ درصدی درمان ناباروری و بیماریهای صعبالعلاج... اینها فقط تیزر یک فیلمِ پر از افتخار است.
امروز، کوههای ورزقان، کتاب خاطرات یک مرد بزرگ را ورق میزند. صدای خروشِ مردم، فریادِ دلتنگی و یادِ خدماتِ بیدریغ، شهید جمهور در گوشِ تاریخ زمزمه میشود.
یک سال گذشت... اما ردپای امیرکبیر زمان، تا ابد در قلبهایمان باقی خواهد ماند. یک خادمِ صادق، یک شهیدِ راهِ خدا و مردم...
آرامش ابدی، نوش جانت و یادت، جاودان در قلب ایران.
یادداشت/ فاطمه قاسمی