۰۵ / تير / ۱۴۰۴ - 26 June 2025
23:09
کد خبر : 9695632
۱۰:۰۵

۱۴۰۴/۰۴/۰۵
روایتی برای او که خط موشک‌هایش نقاشی سرانگشتان کودکان درد کشیده جهان شد

اسطوره‌ها تکرار می‌شوند

اگر آرش کمانگیر افسانه است، اینبار اما حاجی‌زاده افسانه نیست، واقعیتی در عصر حاضر است که شاخ شیطان استکبار را شکست و امید با سرانگشت کودکان درد کشیده جهان، خط موشک‌هایش را بر پهنه گنبد نیلی، نقاشی کرد. حاجی زاده تا همیشه تاریخ زنده است...

 

در میان تمام شخصیت‌های اساطیری و حماسی ایران، آرش را یک جور دیگر دوست دارم. آرش مقتدر است، قوی، با شانه‌های ستبر، با نگاهی نافذ، رزم‌آور، اما یک خصوصیت منحصر به فرد دارد. آرش، بی‌باک است، جسور است برای هدفش، هدف برایش تقدس دارد. 

 

راستش را بخواهی، آرش را یکجور دیگر دوست دارم. کمی به شخصیت‌های شاهنامه دقت کنیم، هرچند که در شاهنامه، نام آرش بسیار کم ذکر شده، اغلب این شخصیت‌های اساطیری می‌روند می‌جنگند با دشمن برای لشگرشان، شاهشان، اما آرش نه...

 

آرش می‌رود مقتدر، برای اینکه خاک تعیین کند برای مردمش، تا از آن پس هیچ‌کس جرأت جسارت به خاک مردمش را نداشته باشد. وقتی پا روی خاک می‌گذارد، جای پایش، سفت در زمین می‌ماند. یعنی چه؟ یعنی برای تصمیمش بسیار مصمم است و دلش ذره‌ای نمی‌لرزد...

 

به سمت کوه حرکت می‌کند، کمان در دستش، قول داده، قبل از اینکه قول بدهد، برای آن هدف و غایتش جان داده، به خودش و به همه گفته؛ من می‌روم برای این که نشان دهم یک آریایی‌ام... یک با اصالت با هویت ایرانی... مرد، مردی پای حرفش....

 

قدم‌ها محکم‌تر، گام‌ها استوارتر، دلش قرص‌تر به رفتن. نگاهش به آنجا که هیچ کسی نمی‌بیند. آرش، به آرمانش می‌اندیشد...

 

آرش آنقدر در تصمیمش مصمم است که تمام مسیر با خودش گفته، می‌روم و سربلند می‌شوم حتی اگر برنگردم... تمام عشق و دل و هرچه که برایش ارزشمند است گذاشته و فقط با یک تیر و کمان به قرار می‌رود...

 

در افسانه‌ها آمده، سه روز پیش از قرار، آرش به کوهستان‌های البرز رفته، جایی که از کودکی تمرین می‌کرده. او با خود تنها کمان، چند تیر، کمی آب و نان برده. یعنی می‌خواسته روح و جسمش را برای بزرگترین تیراندازی تاریخ آماده کند.

 

روز اول را به تمرین گذرانده. او صدها تیر انداخته تا دقت و قدرتش به کمال برسد. هر تیر را طوری می‌انداخته که انگار زندگی‌اش به آن بستگی دارد.

 

روز دوم را به راز و نیاز با خدا گذرانده. او از خدا می‌خواسته که به او قدرت دهد تا بتواند وظیفه‌اش را به بهترین شکل انجام دهد. همچنین از اجداد بزرگش، و از همه قهرمانان ایران کمک خواسته.

 

روز سوم، آرش تصمیم گرفته که کمان جدیدی بسازد. او از بهترین چوب توت کوهی استفاده کرده و با دقت تمام آن را شکل داده. زه کمان را از بهترین روده‌های حیوانات ساخت و آن را طوری تنظیم کرد که بیشترین قدرت را داشته باشد.

 

تیری که قرار بود بیندازد نیز ویژه بوده. آرش آن را از سخت‌ترین چوب ساخته و نوک آن را از فولاد خالص فراهم کرده. پرهای تیر را از عقابی انتخاب کرده که خودش شکار کرده بود. در افسانه‌ها امده؛ الهه‌ زمین «اسپندارمذ» کمان را به آرش می‌دهد و در لحظه‌ تحویل دادن کمان، به او این انتخاب را می‌دهد که یا یک تیر معمولی را تا فاصله‌ای بسیار کم پرتاب کن یا اینکه با پذیرفتن کمان اسپندارمذ، جان خود را در کمان بگذار و مرز ایران را تا چندین و چند فرسنگ، گسترش ده. آرش راه دوم را انتخاب می‌کند و با فدا کردن جان خود،‌ مرزهای ایران عزیز را تعیین می‌کند. در افسانه‌ها آمده که تیر پرتاب‌شده توسط آرش، چندین و چند روز در راه بوده تا اینکه مرز بین ایران و توران را مشخص می‌کند.

 

لحظه حقیقت

 

 آرش چشمانش را باز کرد و به افق نگاه کرد. او می‌دانست برای اینکه تیر تا آنجا که باید برود، نیاز به قدرتی فراتر از قدرت طبیعی دارد. پس تصمیم گرفت که تمام عمر و انرژی زندگی‌اش را در این یک تیر بگذارد.

 

“ای خدای بزرگ،” زمزمه کرد؛ “من جان خود را برای سرزمینم می‌دهم. قدرت این تیر را مقبول دار.”

 

 کمان را کشید. عضلات بازوهایش منقبض شد و رگ‌های گردنش برآمد. او کمان را آنقدر کشید که زه تقریباً پاره شدن گرفت. همه حاضران نفس‌شان را حبس کردند.در همان لحظه، آرش احساس کرد که روحش شروع به جدا شدن از بدنش کرده است. او می‌دانست که این تیر آخرین کار زندگی‌اش خواهد بود. اما هیچ پشیمانی نداشت.

 

فریاد زد “برای ایران!” و تیر را رها کرد.

 

پرواز اسطوره‌ای

 

تیر آرش با سرعتی باورنکردنی از کمان جدا شد. صدای رها شدن آن مثل رعد آسمان طنین‌انداز شد. تیر، اول به سمت آسمان پرواز کرد، آنقدر بالا که تقریباً ناپدید شد، سپس شروع به حرکت به سمت شرق کرد.

 

همه با دهان‌های باز به آسمان نگاه می‌کردند. تیر مثل ستاره‌ای درخشان در آسمان صاف صبح قابل رؤیت بود. آن طوری پرواز می‌کرد که انگار جانی داشت و می‌دانست کجا باید فرود آید. آرش پس از رها کردن تیر، احساس کرد که تمام قدرتش ترکش کرده است. او بر زانو افتاد و دست‌هایش را روی قلبش گذاشت. می‌دانست که عمرش در حال تمام شدن است. سخن آخر آرش به شاه و مردمش که دوست داشتند او زنده بماند، این بوده؛ “هر انسانی یک مأموریت در زندگی دارد. مأموریت من این بود. حالا دیگران باید سرزمین را حفظ کنند.”

 

سفر تیر جادویی

 

آن روز، مردم شهرها و روستاهای مختلف ایران چیز عجیبی در آسمان دیدند. ستاره‌ای درخشان در روز روشن که از غرب به شرق حرکت می‌کرد. کودکان با انگشت به آسمان اشاره می‌کردند و پیران با تعجب به این پدیده نگاه می‌کردند. تیر مسیر خود را ادامه داد. از بالای رشته‌کوه‌های زاگرس گذشت، بر فراز رودخانه‌های خروشان پرواز کرد، و در نهایت به سمت شرق ایران حرکت کرد.

 

در افسانه‌ها آمده؛ وقتی تیر از کمان رها شد، جسم آرش شرحه شرحه شد و مثل خاک بر سرتاسر این سرزمین پاشیده شد. 

 

آرش، مظلوم است و در تاریخ اساطیری ایران زمین، فقط آرش، کمانگیر است و به هنر کمانگیری او، مرز ایران برای همیشه تعیین می شود. حالا چرا با کمان مرز ما مشخص شد؟ شاید دلیلش این باشد که مرز هوایی و زمینی ما برای همیشه از لوث حضور بیگانگان و بدخواهان دور باشد.‌

 

اسطوره‌ها تکرار می شوند!

 

همیشه گفته‌اند؛ اسطوره‌ها تکرار نمی‌شوند. اما من فکر می‌کنم،در بین شخصیت‌های عصر حاضر ایران، شهید امیرعلی حاجی‌زاده شباهت عمیقی با آرش کمانگیر دارد. گاهی فکر می‌کنم شهید حاجی زاده، همان آرش است در کسوت یک فرمانده مقتدر با ویژگی‌های منحصر به فرد.

 

حاجی‌زاده، مقتدر است، با استراتژی خودکفایی. هنرمندی که قدرت ملت را با ساخت انواع موشک‌های بی‌نظیر با برد بالا، به جهان نمایانده است. فرماندهی ساخت موشک‌ها با اوست. حاجی زاده، همان آرش است. کمان‌هایش در آسمان جهان، سوار بر مرکب قدرت،به سمت سرزمین دشمن متخاصم حرکت می‌کند و با قدرت بر سر آن دشمن آوار می‌شود. 

 

حاجی‌زاده، آرش است. کمان موشک‌ها را در دست می‌گیرد، با خدا معامله می‌کند. که اگر به این مسیر آمدی باید جانت را در کف دست بگیری، باید چشم بر تمام زیبایی‌های دنیا ببندی...و او امیر فرمانبردار است در مقابل قدرت مطلق الهی...

 

او صدها موشک ساخت و آزمود تا دقت و قدرتش به کمال برسد. هر موشک تحت فرماندهی‌اش را طوری ساخت که انگار زندگی‌اش به آن بستگی دارد.

 

خدا و رضای خدا، غایت آمالش است. کم کم به موعد رزم سخت نزدیک می‌شود و مقتدرانه کمان‌هایی با قدرت برد بالا می‌سازد. تصمیم او ساخت موشک جدید است. مثل موشک ۲۰۰۰ کیلومتری «خیبرشکن۲» دوربردترین موشک سوخت جامد تاکتیکی جهان که در طراحی و ساخت بدنه این موشک از موادی استفاده شده است که موجب کاهش وزن موشک شده و سر جنگی این موشک به‌گونه‌ای طراحی شده است تا در فاز نهایی حرکت، سرعت بیشتری به این موشک بدهد و آن را قادر سازد از سد سامانه‌های دفاع ضدموشکی عبور کند. این یک انقلاب است در صنعت تسلیحاتی جهان.

 

حاجی‌زاده مظلوم است و در تاریخ ایران، فقط امیرعلی حاجی‌زاده، امیر هوا فضای ایران است.

 

قطعا حاجی‌زاده هم به افق‌های دوردست اندیشیده، به روزهایی که دیگر نخواهد بود اما آنچنان فکر کودکان و جوانان و مردان و زنان وطنش، در او شعله گرفته که برای سال‌های سال، سجیل‌های پیشرفته و مافوق صوتش را آماده کرده که به قول امروزی‌ها«آب در دل مردمش تکان نخورد»...

 

نمی‌دانم، امیر مقتدر ما لحظه آزمون و خطای قوی‌ترین موشک جهان با خود چه گفته اما با اطمینان می‌گویم که زمزمه مشترک آرش و امیر هوا فضای ایران این بوده؛«ای خدای بزرگ، من جان خود را برای سرزمینم می‌دهم. قدرت این تیر را مقبول دار..».

 

غرش سجیل‌های حاجی زاده نیز همچون کمان آرش،به وقت رهاشدن، در آسمان طنین انداز است، آنقدر در آسمان اوج می‌گیرند که ناپدید می‌شوند و سپس به سمت هدف حرکت می‌کنند. طوری که همه با دهان‌های باز، به آسمان می‌نگرند.

 

حاجی‌زاده هم مثل آرش می‌دانست برای اینکه موشک‌ها به هدف اصابت کند نیاز به قدرتی فراتر از قدرت طبیعی دارد. پس جانش را برای هدفش گذاشت. او نیز همچون آرش با غرش موشک‌هایی بر سر دژخیم زمان، فریاد زد «برای ایران».

 

امروز موشک‌های حاجی‌زاده با سرعتی باور نکردنی و با قدرتی باورنکردنی‌تر به سمت هدف حرکت می‌کنند. بر فراز کوه‌های بلند و دشت‌های سبز و شالیزارهای پربار و رودخانه‌های پرآب و دریاهای مواج پرواز می‌کنند و این تیرها و موشک‌ها به آن جا که باید، می‌روند و خواهند رفت. هر کس مأموریتی در زندگی دارد. حالا نوبت ماست که سرزمین را حفظ کنیم. 

 

سردار امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده‌ای مقتدر است. مقتدری که مظلوم هم هست. سرداری که تیرهای کمانش، بزرگترین تیراندازی تاریخ ایران و جهان است. اگر آرش کمانگیر، قهرمان افسانه‌ای ایران زمین، تیر کمانش مرز ایران را مشخص کرد، موشک‌های حاجی‌زاده مرزهای جهان اسلام را رونمایی کرد و نام بلند اسطوره‌های ایران اسلامی برای همیشه، لالایی مادران برای کودکان در سراسر جهان شد. 

 

اگر آرش کمانگیر افسانه است، اینبار اما حاجی‌زاده افسانه نیست، واقعیتی در عصر حاضر است که شاخ شیطان استکبار را شکست و امید با سرانگشت کودکان درد کشیده جهان، خط موشک‌هایش را بر پهنه گنبد نیلی، نقاشی کرد. حاجی زاده تا همیشه تاریخ زنده است...

 

 

سهیلا عظیمی

انتهای پیام/۱۰۱۰

سهیلا عظیمی
خبرنگار: سهیلا عظیمی

گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید