به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، در یادداشت تحلیلی سردار مسلمی "فرمانده سپاه کربلا" آمده است:
جنگ ۱۲روزهی اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی نشان داد که نبردها دیگر محدود به خاک و توپخانه نیستند، بلکه در لایههایی بهمراتب پیچیدهتر از جمله افکار عمومی، فضای مجازی، روان جامعه، اقتصاد روزمره و روایتسازیهای جمعی صورت میگیرند. ایران در این جنگ، وارد میدان یک نبرد ترکیبی و شناختی شد؛ میدانی که نقطه ثقل آن «مردم» بودند؛ نه بهعنوان قربانیان، بلکه بهعنوان عناصر فعالِ تابآور و پشتیبان اقتدار ملی.
آنچه ایران را از بسیاری کشورها متمایز میکند، وجود پیوند عمیق و ساختاریافته میان اسلامیت و ایرانیت است. این پیوند نهتنها در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی، بلکه در لایههای اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی مردم حضور دارد. در دل بحران، مردمی که فرهنگشان با آموزههای اسلامی عجین شده و ریشه در تمدن ایرانی دارد، بهسرعت ساختار دفاع غیرعامل فرهنگی و روانی را فعال میکنند.
اعتماد به رسانههای داخلی، همدلی، همراهی و تکیه به محله و خانواده، پرهیز از مصرفگرایی و بازگشت به الگوهای بومی، همه نشان از این دارد که هویت اسلامی–ایرانی، در لحظهی تهدید، به یک سپر ملی بدل میشود.
نکته مهمتر اما در لایه پنهانتر جنگ بود: میدان افکار عمومی. این میدان، برخلاف گذشته، اکنون بهدرستی بهعنوان یک مؤلفهی راهبردی در حکمرانی امنیتی شناخته میشود. افکار عمومی جامعه ایران در این جنگ در سه لایه فعال بود: در سطح هیجانی، شاهد بروز احساسات دینی، ملی و ضدصهیونیستی در قالب تجمعات و همبستگیهای خودجوش بودیم؛ در لایه تحلیلی، مردم بهدرستی خواستار شفافسازی، اقناعسازی و روایت دقیق از سوی نهادهای رسمی بودند؛ و در سطح کنشی، مشارکت فعال در پویشهای حمایتی، حضور در فضاهای مجازی انقلابی و حمایت بیواسطه از نیروهای مسلح را شاهد بودیم. این سه لایه، افکار عمومی را از یک متغیر منفعل به یک «ابزار بازدارنده» و ستون دفاع نرم بدل کرد.
اما باید با واقعبینی پذیرفت که تابآوری اجتماعی و قدرت بسیج افکار عمومی، یک دستاورد خودجوش نیست، بلکه نیازمند مدیریت علمی، دادهمحور و بیننهادی است. نبود سامانه منسجم برای رصد پیوسته تحولات روانی جامعه، ضعف روایتپردازی رسمی، شکنندگی اعتماد عمومی در برابر پیامهای متناقض، و ضعف هماهنگی راهبردی میان رسانهها، نخبگان و نهادهای تصمیمساز، از جمله گلوگاههایی هستند که میتوانند این سرمایه اجتماعی را تضعیف کنند. امروز بیش از همیشه، نیازمند شکلگیری ساختارهایی هستیم که بتوانند از دل جامعه، روایتهای بومی، اقناعی و امیدبخش تولید کنند.
در همین چارچوب، تجربه جنگ ۱۲روزه باید به یک نقطه عطف در حکمرانی امنیت روانی در کشور تبدیل شود. ایجاد سامانه ملی رصد افکار عمومی با بهرهگیری از کلانداده، تحلیلگران میانرشتهای و هوش مصنوعی، میتواند به درک بلادرنگ از تحولات ذهنی جامعه منجر شود. تشکیل مرکز روایتسازی راهبردی، بهعنوان بازوی تولید محتوای مقاومتی و ضدشایعه، باید در کنار شبکهسازی نهادهای مردمی، بسیج رسانهای و مشارکت فعال نخبگان فرهنگی، طراحی شود. فراتر از این، باید الگوی حکمرانی در شرایط بحران از مدل خطی به مدل تعاملی و انعطافپذیر با قابلیت بازخورد و اقناع ارتقا یابد.
از سویی دیگر، باور به کارآمدی ایمان و فرهنگ دینی در ایجاد آرامش روانی و انسجام اجتماعی، باید به یک راهبرد رسمی بدل شود. تجربه نشان داد که مردم نهفقط با امید، بلکه با «باور» مقاومت کردند. جمهوری اسلامی ایران، برخلاف نظامهای صرفاً نظامیگرا، پشتوانهای بیبدیل دارد: ملتی که در لحظهی تهدید، از هویت ترکیبی ایرانیت و اسلامیت الهام میگیرند. این همان نقطهای است که دشمن از فهم آن ناتوان است.
در نهایت، جنگ ۱۲ روزه نهتنها میدان آزمون تابآوری ملت ایران بود، بلکه فرصتی بیبدیل برای تبلور یک الگوی نوین از حکمرانی امنیتی بهسبک جمهوری اسلامی فراهم کرد؛ الگویی که بر پایهی پیوند عمیق اسلامیت و ایرانیت، مشارکت مردمی، همافزایی نهادی و روایتسازی ملی شکل گرفته است. جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر سرمایه اجتماعی ریشهدار، توانست در برابر پیچیدهترین اشکال جنگ ترکیبی ایستادگی کند و نشان دهد که اقتدار ملی الزاماً در قدرت سخت خلاصه نمیشود. آنچه ایران در این جنگ ارائه داد، صرفاً دفاع نبود، بلکه ارائهی یک مدل بومی از حکمرانی در شرایط بحران بود؛ مدلی مردمپایه، تعاملی، مقاوم و الهامگرفته از هویت تاریخی و معنوی ملت. اکنون این تجربه میتواند نهفقط برای استمرار ثبات داخلی، بلکه بهعنوان الگویی الهامبخش برای سایر جوامع درگیر با تهدیدات شناختی و ترکیبی، مورد مطالعه و توسعه قرار گیرد.