۰۹ / تير / ۱۴۰۴ - 30 June 2025
13:34
کد خبر : 9696168
۲۲:۵۸

۱۴۰۴/۰۴/۰۸
حسام:

هر جا که خطر بود، شهید شادمانی حضور داشت

همدان-نویسنده و پژوهشگر برجسته دفاع مقدس باتأکید بر روحیه بی‌ادعای شهید شادمانی گفت: او اهل رسانه و دیده شدن نبود، اما هرجا که خطر بود،حضور داشت و هر جا که باید کسی می‌ماند تا آخرین نفر را عبور دهد، او می‌ماند.

هر جا که خطر بود، شهید شادمانی حضور داشت

به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، حمید حسام در جمع خبرنگاران اظهار کرد: سال ۱۳۵۸، سپاه همدان تازه تأسیس شده بود و من از دانشجویانی بودم که با تعطیلی دانشگاه‌ها در جریان انقلاب فرهنگی، به سپاه پیوستم، اولین پاسداری که بالای سرم دیدم، شهید شادمانی بود، ما در خیابان شهدا بچه‌محل بودیم اما آن روز، او دیگر فقط یک هم‌محله‌ای نبود؛ فرمانده‌ای بود که آمده بود تا ما را برای میدان آماده کند.

وی با اشاره به روزهای آغازین جنگ در سرپل ذهاب افزود: شهریور ۵۹، وقتی جنگ آغاز شد، قصر شیرین سقوط کرده بود و دشمن تا نزدیکی سرپل ذهاب آمده بود، شهر خالی از سکنه بود، دو گروه ۱۵ نفره از سپاه همدان اعزام شدند و شهید شادمانی، مسئول عملیات سپاه استان بود اما نکته اینجاست که او فقط نیرو را تحویل نمی‌داد و برنمی‌گشت، او می‌ماند، مثل پدری که بچه‌هایش را به دست کسی نمی‌سپارد، خودش می‌ماند تا مطمئن شود این نوجوان‌های ۱۸ تا ۲۴ ساله، در دل میدان گم نمی‌شوند.

این نویسنده و پژوهشگر برجسته دفاع مقدس با اشاره به روحیه آموزشی شهید شادمانی گفت: او پیش از انقلاب در لشکر ۶۴ سربازی کرده بود و روحیه آموزش داشت، در همان شرایط سخت، در دل میدان، به ما آموزش می‌داد، وقتی ما را نسبت به موقعیت توجیه کرد، خودش ما را جلو برد،  از رودخانه الوند، از دهلیزهای طبیعی، از مسیرهایی که دشمن بر آن مسلط بود، دست بچه‌ها را می‌گرفت، از دیواره رودخانه بالا می‌کشید و تا پشت مواضع دشمن می‌برد.

وی ادامه داد: در آنجا، با شهید حاجی‌بابایی و شهید تقی بهمنی، مختصات دشمن را با بی‌سیم می‌دادند و با خمپاره ۱۲۰، آتش درخواست می‌کردند، آنچه بعدها به‌عنوان اطلاعات عملیات شناخته شد، آن روزها در قامت یک نفر، در وجود شادمانی متجلی بود.

حسام با تأکید بر روحیه بی‌ادعای شهید شادمانی گفت: شادمانی اهل رسانه و دیده شدن نبود، در روزگاری که دیده شدن ارزش تلقی می‌شود، او ترجیح می‌داد در سایه بماند و مسئولیت‌هایش هم اجازه نمی‌داد در قاب دوربین‌ها باشد اما هر جا که خطر بود، او حضور داشت و هر جا که باید کسی می‌ماند تا آخرین نفر را عبور دهد، او می‌ماند.

وی با اشاره‌ای شاعرانه و عمیق به خاطره‌ای از آن روزها گفت: در یادداشتی نوشتم «سردار، شرمنده‌ام، آن روز در سرپل ذهاب، دست ما را گرفتی و از خطر عبور دادی، از تو می‌خواهم در سرپل صراط هم، دست ما را بگیری»، این بازی با واژگان نیست؛ این باور من درباره کسی است که ۴۶ سال از عمرش را بی‌هیاهو، بی‌ادعا، در مسیر خدمت گذراند، کسی که در میدان می‌ماند تا آخرین نفر، در آن میدان هم خواهد ماند.

انتهای پیام/


گزارش خطا
ارسال نظرات شما
x

عضو کانال روبیکا ما شوید