خبرنگار بسیج با خواهر شهید محمودیان شهید حافظ قرآن و شاخص شهرستان قدس که خود نیز مدرس ترجمه قرآن است ، گفتگویی انجام داده است که تقدیم مخاطبان عزیز می شود.
کد خبر: ۹۴۹۵۴۱۱
|
۰۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۲۲:۵۸

 

به دیدار خواهر شهید سید علی محمودیان در منزل پدری این شهید بزرگوار رفتیم. بانوی فرهیخته ای که یک دهه در زمینه تدریس ترجمه قرآن کریم افتخار آفرینی کرده است اما خود را دانشجوی راه قرآن می داند و " تواضع " در جای جای پاسخ هایش به سوالات ما موج می زند.

تواضعی که گویا از روح بلند ساکنین منزل قدیمی پدری در طول چند دهه به در و دیوار آن منتقل شده و در شلوغ ترین نقطه شهر خانه ای سرشار از آرامش ساخته بود.

در ادامه خلاصه ای از گفت و گوی شنیدنی ما با یکی از بانوان نخبه شهرستان قدس درمورد برادرش شهید سید علی محمودیان را می خوانیم :

لطفا خودتان را معرفی کنید و کمی از فعالیت هایتان برای ما بگویید

 

منیرالسادات محمودیان ، متولد سال ۱۳۴۳ و مدرس ترجمه و تدبر در قرآن کریم هستم. از سال 1390 آموزش ترجمه قرآن و هنر بافتنی با ماشین را شروع کردم و هنوز هم آنها را ادامه می دهم. همچنین سه سال است که آموزش تدبر در قرآن هم به فعالیت هایم اضافه شده است. هنوز به عنوان یک مربی یادگیری و پژوهش در زمینه ترجمه قرآن برای من به پایان نرسیده و همچنان مشغول کار هستم.

 

 

دغدغه مندی قرآنی چگونه و از چه زمانی در شما ایجاد شد ؟

 

علاقه ام به قرآن با آموزش نماز توسط مادرم و کتاب نمازی که برایم خریده بود شروع شد. در دوران ابتدایی پدرم جلسات قرآنی برای آقایان محله راه اندازی کرده بود و من در کنار درب اتاق می ایستادم و گوش میکردم یا با تشویق مربی جلسه کنار آنها مینشستم و قرآن میخواندم. حدود سال 1358 یادگیری تجوید برایم جدی تر شد بطوری که در مسجد امام سجاد (ع) شهرقدس تدریس قرآن برای دختران را شروع کردم.

 

  از برادر شهیدتان بسیار شنیده ایم اما زبان گویا و شیوای شما قطعا نکات تازه ای را برای ما آشکار می کند. لطفا کمی از فعالیت های او و جبهه رفتنش برایمان شرح دهید

 

سید علی از نظر تعلق اسمی و خانوادگی برای این خانواده است ولی در حقیقت متعلق به اسلام و تمام مردم ما است. گرچه خواهر شهید بودن برای من افتخار است اما تنها این عنوان برای کسی فضیلت به همراه ندارد ، مگر اینکه با مسیر شهادت همسو و همراه باشد.

او بدون اینکه لفاظی و خودشیرینی کند ، طرف مقابل را ملزم به احترام می کرد سید علی متولد سال ۱۳۴۷ بود ، در بین خانواده ، فامیل ، دوستان و آشنایان فردی بسیار دوست داشتنی ، مودب ، مهربان و صمیمی بود. او بدون اینکه لفاظی و خودشیرینی کند ، طرف مقابل را ملزم به احترام می کرد.

آشنایی علی با قرآن از همان کودکی با قرآن خواندن در کنار پدرم در جلسات قرآنی منزلمان شروع شد و فعالیت های دینی او در مسجد به عنوان « مکبر » به مسیرش جهت داد. آمدن جناب آقای « موسوی نژاد » به مسجد امام سجاد (ع) و حضور علی در کلاس های قرآن ، احکام ، مبانی دینی و سرود های قرآنی باعث پیوند خوردن او با قرآن و نماز جمعه شد بطوری که او را از مکبر بودن در مسجد ، به « قاری نماز جمعه » تبدیل کرد.

 

 

نام علی برای همه ما یادآور « قرآن » بود

سید علی پسری خوش چهره ، مرتب ، خوش اخلاق و هنرمند بود بطوری که بدون داشتن استاد و فقط با تمرین زیاد به رسم الخط های « نسخ » ، «نستعلیق» و « شکسته نستعلیق » تسلط خوبی داشت و در پارچه نویسی های دینی ، ملی و مذهبی همکاری می کرد.

یک بار هم در ساخت کلیشه های خطاطی برای دفتر نهضت سواد آموزی ، مجموعه با ارزشی را خطاطی کرد. در زمینه فعالیت های ورزشی هم بسیار فعال بود. ضربات او در بازی پینگ پنگ شهره بود اما با این حال برای همه ما نام علی ، یادآور « قرآن » بود.

شاید اغراق نباشد که بگویم اگر مجبور به سکوت نبود حتما با آوایی خوش و روحانی ، بدون توجه به اطرافش مشغول تلاوت آیات الهی می شد. البته این تلاوت ها یک قرائت صرف نبود بلکه با هر تلاوت گویا روح علی زلال تر شده و نورانیت قلب او از صوت دل انگیزش متجلی می شد.

وقتی دبیرستانی بودم ، در مراسم صبحگاه مدرسه که صوت قرآن از بلندگو پخش می شد ، یکسره صدای علی توی گوشم بود و به یاد علی بی اختیار اشک می ریختم درحالی که هنوز به جبهه نرفته و شهید نشده بود

 

نسبت به حضرت زهرا (س) ارادت خاصی داشت

 

نسبت به همه معصومین ارادت داشت اما بنظرم نسبت به حضرت زهرا (س) نوع دیگری بود و شاید این نکته از پدر و مادرمان ناشی می شد.

پدر بخاطر سیادت شان نسبت به حضرت زهرا (س) ارادت و احترام خاصی داشتند . علی در کودکی مدام به مادرم می گفت : چرا با شنیدن نام حضرت فاطمه (س) بغض میکنی و اشک می ریزی؟

حضور در کلاس های استاد « سید محسن موسوی بلده » نقطه عطفی در شکل گیری مسیر زندگی علی بود.

حدودا ۱۴ ساله بود که همراه با دو یا سه نفر از دوستانش در جلسات هفتگی استاد « سید محسن موسوی بلده » دوره تخصصی صوت و لحن را شروع کرد. برای بهره مندی از این کلاس مجبور بود ساعت ۵ صبح از منزل حرکت کند تا به موقع به « دارالتحفیظ » واقع در خیابان ایران برسد. بی شک حضور در کلاس های استاد موسوی بلده نقطه عطفی در شکل گیری مسیر زندگی علی بود .

 

به همراه چند نفر دیگر « مجمع نشر قرآن » را در شهرقدس تشکیل دادند

یکی از دوستان صمیمی ایشان همسر من بود که پسر داییمان بود و گاهی باهم به جلسات استاد موسوی بلده می رفتند. دوست صمیمی دیگرشان آقای « اکبری » بود که هم در مدرسه دوست بودند و هم با یکدیگر به دارالتحفیظ می رفتند. این سه نفر و یک یا دو نفر دیگر از دوستانشان حدود سال 1364 هیئت موسس « مجمع نشر قرآن » را تشکیل دادند که هنوز در سطح شهرقدس با مدیریت برادر کوچک ترمان « سید حسین » به فعالیت خود ادامه می دهد.

تا چند سال بعد از شهادت او ، تدریس در مجمع بر عهده آقای اکبری بود و در نهایت به برادر کوچک مان منتقل شد. او در دارالتحفیظ هم دوستانی داشت که قاری ارجمند جناب آقای « پور زرگری » یکی از آنها است.

رشته الکترونیک دانشگاه شیراز قبول شد اما تا پایان مهلت ثبت نام از جبهه نیامد و گفت : « حضور در این دانشگاه واجب تر است »

سید علی در هنرستان محصل بود و از طریق بسیج دانش آموزی به جبهه رفته بود ولی به طور جدی به عنوان رزمنده ، در تابستان سال 1365 و بعد از امتحان سال آخر هنرستان و کنکور به جبهه رفت.

رشته الکترونیک دانشگاه شیراز قبول شد اما به رغم اصرار ما تا پایان مهلت ثبت نام از جبهه نیامد و می گفت : « حضور در این دانشگاه واجب تر است » .

تا اینکه یک بار در زمستان و آن هم برای خارج کردن ترکش از گونه اش به مرخصی آمد. مرخصی بعدی اش  در دید و بازدید عید نوروز بود که همراه با پدرم از جبهه آمد و بعد از چند روز به جبهه بازگشت. نهایتا ما در تاریخ 18 فروردین سال 1366 خبر شهادتش را دریافت کردیم.

  بعد از مدتی به خودش آمد و دید همه با تعجبی خوشایند به صوتش گوش می دهند

بهمن ماه سال 1365 بود که در عملیات کربلای پنج ترکش به صورتش اصابت کرده بود و باید برای جراحی به تهران می رفت. من هم باید برای کاری به تهران می رفتم. باهم سوار مینی بوس شدیم ، مسافر دیگری جز ما داخل ماشین نبود. علی طبق معمول شروع کرد به قرآن خواندن ، هر چه ادامه می داد بیشتر غرق در آیات می شد. بعد از مدت زیادی که ماشین می خواست حرکت کند به خودش آمد و دید همه با حالت تعجب و البته تعجبی خوشایند به صوتش گوش می دهند.

 در حال تلاوت قرآن بود که با انفجار خمپاره ، ترکش به گلویش اصابت می کند

طبق روایتی از شاهدان ، گویا اینچنین بوده که شب عملیات کربلای هشت در منطقه شلمچه به دلیل اینکه ظرفیت داخل سنگر تکمیل بوده ، در کنار سنگر نشسته و طبق عادت همیشگی اش در حال تلاوت قرآن بوده است که با انفجار خمپاره در نزدیکی اش ترکشی به گلویش اصابت می کند. برادرم تا لحظه شهادت زیارت عاشورا خوانده است. تا دو هفته بعد از روز شهادتش ، مفقودالجسد بود چرا که بعد از شهادت به دلیل ماندن سرش زیر چرخ های نفربر   سرش از بدنش جدا شده بود. دوستانش بعد از عملیات پیگیرش شده بودند اما هیچکس « سید علی محمودیان » را نمی شناخت ، همه او را به اسم « قاری قرآن » می شناختند.

 

 توصیه و سخن پایانی شما چیست؟

 

قطعا فرهنگ قرآن و سیره اهل بیت (ع) بود که ملت ما را از زیر بار بردگی رژیم ستم شاهی نجات داد. در طول این چهل و اندی سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد ، هر کجا و هر زمان که ملت ما محکم پای آرمان های دینی - اسلامی خود با فرمانبرداری از نائبین امام زمان (عج) ، رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای (مدظله العالی) ایستادگی کردند و پایبند به فرهنگ قرآن بودند ، در جهان و تاریخ خوش درخشیدند و هر جا در این حوزه سستی کردند ضربه خوردند.

برای یاد شهدا نباید به مراسم های ظاهری اکتفا شود ، بلکه باید با پاسداری از خون آنها حقشان را که بر گردن تک تک ما است ادا کنیم .  بی شک ماندن در مسیر الهی و تلاش بی وقفه برای سربلندی و عزت اسلام با رویکرد قرآنی و الگو گیری از معصومین (ع) بهترین و موثرترین حراستی است که می توانیم از این خون بها داشته باشیم. امروز بودن در خط ولایت و رهبری معظم تجلی گر این هدف خواهد بود .

 

خبرنگار : پریسا کسائی

ارسال نظرات