مادر شهیدان مظفر، حاجیه خانم کوکب اسکندری در گفت گو با خبرنگار خبرگزاری بسیج، در مورد فعالیت های انقلابی عنوان کرد: در زمان طاغوت در رابطه با انقلاب کارهایی می کردیم که شاید خیلی ها باور نمی‌کردند که این قدر جرات داشته باشیم، حاج آقا بسیار انقلابی بود حتی در جوانی سربازی هم نرفت و می گفت شاه ملعون است و من برای ملعون، خدمت نمی کنم.
وی خاطرنشان کرد: حاج آقا می گفت وقتی شاه به ملت نمی رسد و ظلم می کند، برای او خدمت نمی کنم، چند بار آمدند به منزل ما تا حاج آقا را ببرند، یک روز در منزل بودم و قالی می بافتم، سربازی آمد چراغ گردسوز را آوردند تا خانه را آتش بزنند، من از جایم تکان نخوردم آن ها انگار خجالت کشیدند و رفتند.
مادر سرافراز حاج حسین مظفر: شاید مردم باور نکنند اما انقلاب از خانه ما شروع شد، خیلی ها انقلابی بودند اما جرات نمی کردند حرفی بزنند پسرم حاج حسین مظفر اعلامیه ها را می آوردند و در محله پخش می‌کرد، فرزندانم حرفهای امام را برای مردم می گفتند، گاهی جلسه می گذاشتند و من در جلسه حرف می زدم ؛ آن وقت به من می گفتند تو را می برند و می کشند اما من می گفتم اشکال ندارد.
این مادر شهیدان مظفر بیان کرد: من بارها مانند سرکرده زنان در انقلاب به راهپیمایی علیه شاه می رفتم و یک بار از شعبه نفت(میدان آزادگان) پاکدشت تا دانشگاه تهران پیاده رفتم ، یادم می آید وقتی شاه نانوایی ها را بست من و پسرانم تا صبح نان پختیم و حسین مظفر همه را می برد و بین مردم توزیع می کرد و می گفت این ها را امام خمینی برای مردم آورده است.
وی ادامه داد: برخی می دانستند نان ها را من پخته ام اما عده ای باور می کردند و می گفتند تبرک امام است، ما خیلی خیلی برای انقلاب زحمت کشیدیم، گاهی وقتی می دیدیم مردم در سختی هستند و نانی ندارند، غذا نمی پختم می گفتم مردم ندارند.
این مادر سه شهید عنوان کرد: من از تلاش های خودم و پیروزی انقلاب اسلامی راضی هستم، امیدوارم مسئولان و دست اندرکاران در مسیر حفظ انقلاب، به مردم خدمت و رسیدگی بیشتری کنند.
این مادر فداکار و ایثارگر خاطرنشان کرد: بچه های من این طور تربیت شدند که در راه انقلاب جانفشانی کنند من وظیفه مادری را در حق فرزندانم تمام کرده ام و وظیفه من این است فرزندان را دوست داشته باشم.
وی گفت: یادم می آید یک انبار گندمی بود که در قبل از انقلاب در آن مراسمی برگزار کرده بودند و موسیقی می زدند پسرم شهید علی با اینکه همه دوستانش رفته بودند تا مراسم را ببینند گفت من نمی روم، او حتی از شرایط جامعه راضی نبود و مدرسه نمی رفت.
این مادر نمونه و فداکار ادامه داد: وقتی قبل از انقلاب می خواستند امریکایی ها و عوامل شاه به پاکدشت حمله کنند یه یاد دارم می خواستم رب گوجه در خیاط درست کنم آن موقع در کوچه برای آسفالت، سنگ ریخته بودند ما سنگ ها را جمع کردیم تا اگر حمله کنند دفاع کنیم.
وی در خاطراتش تصریح کرد: یک روز با پسرم حسین پیاده تا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) رفتیم، پسرم می خواست برای مردم صحبت کند من 30 عدد نان بزرگ با خودم داشتم همراه با پنیر بین مردم توزیع می کردیم بعد از آن به سمت میدان امام حسین رفتیم و با همین راهپیمایی ها امریکایی ها را بیرون کردیم.
مادر شهیدان مظفر افزود: سالها قبل وقتی رهبری به خانه ما آمد خواستم جلوی درب منزل پاهایش را ببوسم اما نگذاشت و من عبایش را بوسیدم در همه لحظه هایی که در منزل ما بود کنارش نشستم و به حرفهای ایشان گوش می دادم ، خیلی ذوق کردم ایشان به منزل ما آمدند رهبر گاهی از اینکه به منزل ما آمدند صحبت می کردند هیچ وقت به یاد دارم چیزی از ایشان مطالبه نکردم . رهبری در گوش نوه ام اذان و اقامه گفتند و این خاطره برای من باقی مانده است.
مادر سرفراز انقلاب اسلامی افزود: در خصوص همسر و تلاش هایی که برای تربیت فرزندان داشتم، همسرم حاج آقا مظفر مردی بسیار با ادب و با نماز و با خدایی بود و ذره ای مال حرام در زندگی اش نداشت و همواره خمس و ذکاتش را می داد.
این مادر سه شهید افزود: وقتی ازدواج کردیم در کنار یکدیگر به تربیت فرزندان می‌پرداختیم و آنها را تحویل جامعه می دادیم، وقتی بچه ها کمی بزرگ تر شدند به همسرم گفتم تربیت بر عهده شما باشد و من عهده دار مسئولیت در منزل باشم ، وقتی این را گفتم یک ساعتی حرف نزد و بعد گفت تربیت بچه ها هم با شما باشد.
وی بیان کرد: با توجه به اینکه همواره مشغول کار و تامین معاش بود تربیت را در اختیار گرفتم، همه کار خانه و مدرسه و تربیت بچه ها بر عهده من بودم در واقع تقسیم کار شد و معاش خانواده با حاج آقا بود و تربیت بچه ها با من بود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج، حسین، احمد، محمود مظفر دیگر فرزندان این مادر شهید هستند که در حال حاظر در حال خدمت بی دریغ و خالصانه خود به نظام اسلامی و مردم شهید پرور کشور عزیزمان هستند.
خبرنگار میثم پاشنگ
