به بهانه ولادت حضرت زهرا ( س ) و روز زن:

توجه به همسر در سیره مجاهدان

حجه الاسلام والمسلمین علی شیخ زاده در آستانه ولادت حضرت زهرا ( س ) و روز زن ضمن تبریک این ایام در یادداشتی به بیان نمونه های از توجه مجاهدان به همسر خود به نقل از همسرانشان پرداخته است .
کد خبر: ۸۵۰۹۲۴۷
|
۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۸:۱۶

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از یزد، حجه الاسلام والمسلمین علی شیخ زاده در آستانه ولادت حضرت زهرا ( س ) و روز زن ضمن تبریک این ایام در یادداشتی به بیان نمونه های از توجه مجاهدان به همسر خود به نقل از همسرانشان پرداخته است .

وی در این یادداشت آورده است :

به نقل از همسر شهید محمد ابراهیم همت :

وقتی به خانه می آمد ، من دیگر حق نداشتم کار کنم ، بچه را عوض می کرد ، شیر برایش درست می کرد ، سفره را می انداخت و جمع می کرد ، پا به پای من می نشست لباس ها را می شست ، پهن می کرد ، خشک می کرد و جمع می کرد .

یکبار هم به گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام این روزها را چطور جبران می کردم .

به نقل از همسر شهید حاج عباس کریمی :

همیشه عادت داشت وقتی وارد اتاق میشدم بلند می شد و به قامت می ایستاد . یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد ، ترسیدم گفتم عباس چیزی شده ؟ خندید و گفت : نه شما بد عادت شده اید . من همیشه جلوی تو بلند می شوم امروز خسته ام به زانو ایستادم . اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد بعد از اصرار زیاد گفت : چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم انگشتان پاهایم پوسیده است نمی توانم روی پاهایم بایستم .

به نقل از همسر شهید محمد رضا دستواره :

وقتی به خانه می رسید گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد داخل . دیگر یک رزمنده نبود بلکه یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی . به محض ورود آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد ، غذا می پخت ، ظرف می شست ، حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم .

به نقل از مادر شهید علی ماهانی

هر وقت وارد اتاق می شدم نیم خیز هم که شده از جایش بلند می شد . اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم بلند میشد . یک روز که خانه نبودم از جبهه آمده بود دیده بود یک مشت لباس نشسته گوشه ی حیاط وجود دارد ،  همه را شسته بود . وقتی رسیدم بهش گفتم الهی بمیرم برات مادر . تو با یه دست چطور این همه لباس رو شستی ؟ گفت اگه دو دست هم نداشتم باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو زحمت شستن لباس ها را بکشی . 

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار