به گزارش خبرگزاری بسیج، «باراک اوباما» رئیس جمهور آمریکا سعی داشته است تا در سال های اخیر رویکرد نسبتا مثبتی را نسبت به مسائل خاورمیانه داشته باشد و در حل بحران های این منطقه تا حد امکان از موضع جنگ طلبانه وارد نشود. تصمیم وی در خاتمه دادن به جنگ عراق، خروج تدریجی نیروهای آمریکایی از افغانستان، همکاری غیرمستقیم با دولت ایران برای مهار داعش و در نهایت موافقت با ادامه حکومت «بشار اسد» در سوریه نشانه ای از باور وی به این حقیقت بود که منافع آمریکا در یک خاورمیانه ناآرام تأمین نمی شود.
اما، رویکردی که اوباما در قبال بحران یمن اتخاذ کرد و جانبداری دولت واشنگتن از عربستان سعودی در تضاد کامل با سیاست های اخیر اوباما بوده است. به همین دلیل، سایت خبری- تحلیلی «نشنال اینترست» در مقاله ای به قلم «پل پیلار» استاد دانشگاه جرج واشنگتن و کارشناس مبارزه با تروریسم به نقد مضرات حتمی و منافع احتمالی آمریکا در حمایت از جنگ یمن پرداخته است. وی در این مقاله دولت واشنگتن را به عبرت گرفتن از حوادثی دعوت می کند که در گذشته سیاسی خاورمیانه اتفاق افتاده است.
در ادامه به تحلیل وی از رویکرد آمریکا نسبت به بحران یمن می پردازیم:
درک ایالات متحده آمریکا از آنچه در دنیای پیرامون این کشور می گذرد به گونه ای عمیق از نگاه مانوی و ثنویت گرای دولتمردان واشنگتن ریشه می گیرد. ثنویت گرایی باعث می شود که آمریکایی ها در قضاوت خود هرگز حد وسط را نگه ندارند به این معنی که اگر در جایی از جهان درگیری رخ بدهد یکی از طرفین «بد مطلق» و دیگری «خوب مطلق» است. با چنین دیدی، آمریکا خود را مجاب به صدور حکم قطعی برای حمایت از آن گروهی می کند که طبق پیش فرض اولیه «خوب» تلقی می شود.
این همان دیدی است که «جرج دبلیو بوش» رئیس جمهور پیشین آمریکا را به گفتن این جمله معروف واداشت که «شما یا با ما هستید، یا با تروریست ها» و گزینه سومی وجود ندارد.
اما جالب است که «باراک اوباما» رئیس جمهور فعلی آمریکا سعی خود را برای فاصله گرفتن از این نگاه -که هر چیزی را مطلقا سیاه و سفید می بیند- به کار بسته است. با این حال، حتی دولت وی هم نمی تواند به طور کامل خود را از قید محدودیت هایی که عادت دیرینه ثنویت گرایی بر آن تحمیل می کند رها سازد. با تن دادن به همین عادت قدیمی است که دولت اوباما هم دست به اقداماتی می زند که بهتر بود انجام نمی داد.
نقض ثنویت گرایی آمریکا در مواجهه با حوادث خاورمیانه
در فضای سیاسی خاورمیانه نمونه های متعددی وجود دارد که ناقض نگاه سیاه و سفید دولت واشنگتن به حوادث جهان است. برای تایید این مطلب کافی است نگاهی به عراق بیاندازیم و ببینیم که آمریکا و ایران به امید مهار داعش در یک جبهه مشترک می جنگند.
سوریه مثال دیگری از نقض ثنویت گرایی دولت واشنگتن است. این بار، آمریکا شورشیان میانه رویی را زیر پر و بال خود گرفته است که با دولت بشار اسد مخالفند و جالب آنکه بر حسب طنز روزگار دولت اسد هم با داعش و القاعده سر جنگ دارد.
این نمونه ها مثال خوبی است در توجیه این تئوری که بهتر است دولت واشنگتن حداقل در رویدادهای مرتبط با خاورمیانه جانب احتیاط را نگه دارد و به جانب داری از یک گروه خاص نپردازد.
اما، از قرار معلوم حوادثی که در گذشته سیاسی خاورمیانه روی داده است به حد کفایت آموزنده نبوده تا آمریکا را به عدم جانبداری از سعودی ها در مواجه با بحران یمن وادارد. در مجموع، سه ویژگی بارز شرایط حاکم بر یمن را به گونه ای متمایز می کند که لزوم احتیاط آمریکا را می طلبد و دولت واشنگتن را به تأمل هر چه بیشتر در انتخاب رویکرد درست دعوت می کند.
چرایی لزوم احتیاط آمریکا در مواجهه با بحران یمن
نخست آنکه بحران یمن بسیار پیچیده است و در مواجه با آن جانبدرای محض یا مخالفت محض با یک گروه خاص معقول به نظر نمی آید. یکی از وجوه پیچیدگی بحران یمن حضور خطرناکترین شاخه القاعده در شبه جزیره عربستان است که از قضا دشمنی دیرینه ای با حوثی های یمن دارند و جالب آنکه همین حوثی ها از جانب «علی عبدالله صالح» حمایت می شوند که بیش از سه دهه بر یمن حکومت داشته و زمانی متحد کلیدی آمریکا محسوب می شد. اکنون دولت واشنگتن باید تصمیم بگیرد که دشمنی اش با حوثی ها به نفع القاعده تمام می شود و آیا این به راستی در جهت منافع آمریکاست؟
دوم آنکه جنگ یمن بیش از هر چیز از اختلافات داخلی این کشور ریشه می گیرد و این حقیقت از سوی آنهایی که تمایل دارند حوثی ها را بازوی عملیاتی ایران در مناقشات منطقه ای جلوه دهند نادیده گرفته می شود. قضیه اصلا به این نحو نیست. حوثی ها از مدت ها پیش تحت سلطه بوده اند و توفیقات اخیر آنها هم ناشی از همراهی دیگر گروه های ضعیف یمنی است که مطالبات سیاسی مشترکی دارند.
سوم آنکه انگیزه عربستان سعودی و دیگر کشورهای درگیر در جنگ یمن در همسویی با منافع آمریکا نیست. یکی از دلایل اعراب برای تحمیل جنگ به یمن دامن زدن به آتش اختلافات فرقه ای بوده است و اصلا به نفع دولت واشنگتن نیست که با جانبداری از آنها خود را مخالف یا موافق یکی از فرقه های جهان اسلام معرفی کند.
انگیزه دیگر دولت ریاض، تصرف مناطقی از یمن به امید تحقق رویای تسلط محض بر شبه جزیره عربستان است. اعراب دائما نقش ایران را در حوادث یمن پررنگ می کنند اما واقعیت آن است که دلخوری آنها بیشتر از خود حوثی ها است که هرگز سر تسلیم در برابر عربستان خم نکردند. البته، تسلط عربستان سعودی بر همسایگانش نیز به نفع آمریکا نیست.
توافق هسته ای با ایران؛ بهانه آمریکا برای رضایت دادن به جنگ یمن
اکنون این سؤال وجود دارد که چرا آمریکا علیرغم آگاهی از پیچیدگی های حاکم بر شرایط یمن دست به حمایت از عربستان سعودی زده است. گفته می شود که دولت اوباما برای فرونشاندن خشم اعراب از توافق هسته ای با ایران به فکر حمایت از آنها در جنگ یمن افتاده است. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد و به ثمر رساندن مذاکرات هسته ای و در نهایت تغییر دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه در گرو همراهی با اعراب باشد، شاید بتوان امیدوار بود که رویکرد آمریکا، علیرغم همه زیان های قابل پیش بینی، در نهایت نتایج مثبتی را به بار بیاورد.
با این حال، بحران یمن با همه پیچیدگی هایی که به آن اشاره شد به منزله درسی برای واشنگتن است مبنی بر اینکه شاید بهتر است آمریکا جانب احتیاط را نگه دارد و این بار هم اقدام به طرفداری از یک گروه خاص نکند.
منبع: خبرگزاری مهر