به گزارش خبرگزاری بسیج، بررسیها نشان داده است که پیروی از ولایت فقیه همان راه نجات مسلمین است که در دوران حضرت امیر(ع) مردم خیلی دیر و کوتاه به آن دست پیدا کردند.
اصل
کلمه ولایت به معنای قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصلهای در
کار نباشد؛ ولایت، به معنی نصرت است، و به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است.
وگفته شده که معنی هردو یکی است و حقیقت آن (تصدی و صاحب اختیاری است)(
مطهری،مجموعه آثار،ج3، 256.)
پژوهش حاضر به روش توصيفي ـ تحليلی، با هدف تبيين و بررسی ارتباط میان ولایت حضرت علی (ع) و
مقام معظم رهبری( مدضله العالی) با استفاده از آیات و روایات انجام شده است.
از آن جا که رهبری، جامعه اسلامی بر عهده پیامبر است و یک امر ضروری برای جامعه بشری است، از این رو
بعد از رحلت پیامبر الهی، نیاز است که این سرپرستی و رهبری ادامه پیدا کند.
بررسیها نشان میدهد که آیات وارد شده در شأن حضرت
علی(ع) به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم میباشد
ازجمله آیات: آیه ولایت، تبلیغ، صادقین، اولی الامر، مباهله و ... اشاره کرد.
همچنین برای اثبات ولایت فقیه نیز از آیات و روایات استفاده شده است ازجمله آیه
اولی الامر و روایت مقبوله عمربن حنظله از امام صادق(ع)و .... البته عدهای برای
اثبات این کار شرایط حاکم در جامعه را بررسی کردهاند و ما نیز در این پژوهش آن را
تکمیل کردهایم.
بررسیها
نشان داده است که پیروی از ولایت فقیه همان راه نجات مسلمین است که در دوران حضرت
امیر(ع) مردم خیلی دیر و کوتاه به آن دست پیدا کردند.
کلیدواژهها:
{قرآن کریم، ولایت، حضرت علی(ع)، رهبری}
مقدمه
خداوند
متعال پس از سپری شدن عصر رسالت هر یک از انبیاء، جانشینانی را برای آنان برگزید
تا رسالت و راه آنان را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان پاسداری نمایند. از
این رو، مشاهده میکنیم که پس از وفات هر یک از انبیاء الهی جانشینان و حجج الهی
دیگری رهبری و هدایت مؤمنان را به دست گرفتهاند و به ارشاد و رهبری پیروان آن
پیامبر الهی و دیگر بندگان خدا بر اساس تکلیف الهی همت گماشتهاند.
پس
از وفات پیامبر خاتم(ص) نیز بشر از این لطف و رحمت الهی محروم نگردید و خداوند
متعال برای پیامبر خاتم(ص) جانشین یا جانشینانی را برگزید تا این حجتهای الهی و
جانشینان آن حضرت رسالت پیامبر اسلام را ادامه دهند و از دین و عقاید مؤمنان حفاظت
نمایند.
ولکن
برای این که مسلمانان و پیروان پیامبر خاتم با جانشینان آن حضرت آشنا گردند و خود
را پس از وفات پیامبر اکرم ملزم به تبعیت و اطاعت از آنان بدانند، خداوند متعال از
همان آغاز بعثت پیامبر(ص) با نزول آیات متعدد و در مراحل و مواقع مختلف ویژگیهای
برجسته این حجتهای الهی و جانشینان پیامبر را برای مسلمانان تبیین نمود و آنان را
به عنوان ولی و سرپرست مسلمانان و کسانی که امت اسلامی میبایست از آنان پیروی
نمایند معرفی کرد. افزون بر این به پیامبرش نیز فرمان داد تا با ابلاغ و تبیین این
آیات برای مسلمانان، شخصیت و جایگاه جانشینان خود را برای آنان بازگو نمایند تا بر
همگان روشن گردد که پس از وفات پیامبر اسلام(ص) مسلمانان باید حجتهای الهی را به عنوان رهبر و راهنمای خود در امور دین و
دنیای خود قرار دهند. ما در ذیل به بخشی از عمدهترین آیاتی که در قرآن کریم در
مورد ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده و نیز در اکثر موارد روایاتی
که در تفسیر و تبیین این آیات از رسول خدا صادر گردیده است اشاره مینمائیم تا
پیروان و رهروان راه ولایت و دیگر مسلمانان با حقیقت راه و مسیری که پیامبر اکرم
پس از خود برای مسلمانان ترسیم نموده آشنا گردند.
باید
دانست آیاتی که در شأن و فضیلت حضرت علی(ع) همان قرآن ناطق و قسیم بهشت و جهنم
نازل شدهاند فراواناند. براساس روایات رسیده از معصومین شماری از این آیات به
طور مستقیم در شأن حضرت امیر(ع) نازل و شماری نیز به طور غیر مستقیم نازل شدهاند.
اما
پیش از ورود به بحث لازم میدانیم احادیثی در مورد نپذیرفتن و پذیرفتن ولایت حضرت
علی(ع) بیان کنیم:
نپذیرفتن:
پیامبر خدا(ص) فرموند:« ای علی، اگر بندهای خداوند را به اندازه دوران
پیامبری نوح (950 سال) عبادت کند و به اندازه کوه احد، در راه خدا طلا انفاق نماید، عمرش هم آن چنان طولانی گردد که هزار
مرتبه با پای خودش به حّج برود و آن گاه مظلومانه میان صفا و مروه کشته شود، ولی با همهی
اینها، ولایت تو را نپذیرفته باشد، حتی بوی بهشت هم به مشامش نخواهد رسید.(وارد بهشت نخواهد
شد.) (مجلسی، بحارالانوار،
ج39، ص 256 )
پذیرفتن:
امام باقر(ع) فرمود:«
هرکس بر ولایت علی (ع) استقامت
و پایداری کند، به بهشت
وارد
میشود و هر کس با ولایت علی (ع) مخالفت ورزد، به جهنم افکنده میشود.
امام
باقر (ع) فرمود:« صراط مستقیم ولایت علی (ع) است.
جابربن عبدالله انصاری میگوید: امام باقر (ع) به من فرمود:« ای جابر، آیا میدانی
« سبیل الله » در آیه « وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ
فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّم.» (ال عمران/ 157) (اگر در راه خدا کشته شوید
یا بمیرید...) چیست؟ گفتم:« نمیدانم، مگر این که از شما بشنوم.»
فرمود:«
راه خدا (سبیل الله) علی و ذریه (فرزندان و امامان از نسل او) اوست. پس هر کس در
راه ولایت علی(ع) کشته شود، در راه خدا کشته شده و هر کس در راه ولایت او بمیرد،
در راه خدا مرده است.» (مجلسی،
بحارالانوار، ج 35، ص 370)
از
جمله آیاتی که به طور مستقیم در شأن حضرت علی(ع) وارد شدهاند میتوان به موارد
زیر اشاره کرد:
1)آیه
ولایت
«إِنَّما
وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ
وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (مائده/ 55) در شأن نزول آيه آمده
است: سائلى وارد مسجد رسول خدا (ص) شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چيزى به او نداد.
حضرت على (ع)در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشيد.
در تكريم اين بخشش، اين آيه نازل شد. ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پيامبر مانند ابن
عباس، عمّار ياسر، جابر بن عبد اللّه، ابو ذر، أَنس بن مالك، بلال و ... نقل كردهاند
و شيعه و سنّى در اين شأن نزول، توافق دارند. (قرائتی، تفسیرنور، ج3، ص 110)
امام
صادق (ع) فرمودند: منظور از «الَّذِينَ آمَنُوا ...»، على (ع) و اولاد او، ائمّه (ع)
تا روز قيامت هستند. پس هر كس از اولاد او به جايگاه امامت رسيد با اين ويژگى مثل اوست،
آنان صدقه مىدهند در حال ركوع. (کلینی،اصول کافی، ج1، ص288)
منظور
از ولى در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، بخصوص اينكه
اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (ص) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا
شده است. و به اين ترتيب، این آيه از آياتى
است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على (ع) مىكند.(مکارم
شیرازی،تفسیرنمونه، ج4، ص: 424)
نکته
جالب توجه این است که علامه حلی میگوید: که مسئله اجماعی بودن مصداق آیه در صحاح
سته[2] آمده است در حالی که امروزه در
صحاح سته این روایات دیده نمیشود! برخی از اندیشمندان این احتمال را میدهند که
در طول تاریخ و به دلیل دشمنی و عداوت با شیعه، این روایات از این کتاب اهل سنت
حذف شده است. شواهد این اجماع را میتوان در آثار بیشتر متفکران و اندیشمندان شیعه
یافت. اما باید توجه داشت که اجماعی دانستن این مسئله مختص به اندیشمندان شیعه
نیست.(حلی، نهج الحقّ، ص163)
2)آیه
تبلیغ
«يا
أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ
فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي
الْقَوْمَ الْكافِرِين» (مائده/ 67)
گرچه
متاسفانه پيشداوريها و تعصبهاى مذهبى مانع از آن شده است كه حقايق مربوط به اين آيه
بدون پردهپوشى در اختيار همه مسلمين قرار گيرد، ولى در عين حال در كتابهاى مختلفى
كه دانشمندان اهل تسنن، اعم از تفسير و حديث و تاريخ نوشتهاند، روايات زيادى ديده
مىشود كه با صراحت مىگويد: آيه فوق درباره على (ع) نازل شده است.
اين
روايات را جمع زيادى از صحابه از جمله: زيد بن ارقم، ابو سعيد خدرى، ابن عباس، جابر بن عبد اللَّه انصارى، ابو هريره، براء بن عازب،
حذيفه، عامر بن ليلى بن ضمره، ابن مسعود، نقل كردهاند و گفتهاند كه آيه فوق درباره
على (ع ) و داستان روز غدير نازل گرديد.
همچنین آیت
الله مکارم شیرازی در مورد این آیه آورده
است که انتخاب جانشين نقطه پايان رسالت پیامبر(ص) میباشد. (مکارم شیرازی، تفسیر
نمونه، ج5، ص3)
در اين
آيه، بجاى «يا أيها النبي»، تعبير «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» آمده است،
كه نشانهى يك رسالت مهم است و به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلِّغْ» آمده كه نشانهى
ابلاغ قطعى و رسمى و مهم است.(قرائتی، تفسیر نور، ج3، ص130)
صاحب
تفسیر مجمع البیان در این مورد آورده است که در روايات مشهورى كه از امام باقر و امام
صادق(ع) نقل شده است:
خداوند
به پيامبر وحى كرده بود، كه على را جانشين خود گرداند. مىترسيد اين كار بر گروهى گران
آيد. اين آيه نازل شد تا پيامبر را بر اينكار تشجيع كند. مقصود اين است كه اگر از تبليغ
آنچه به تو دستور داده شده است، خوددارى و كتمان كنى، گويى هيچ يك از ماموريتهاى خود
را انجام ندادهاى و از لحاظ استحقاق كيفر، تفاوتى ندارند.(طبرسی،تفسیر مجمع
البیان، ج7، ص119)
3)آیه
اولی الامر
«يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي
الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ...»(نساء/59)
به نقل
از ابن عباس آمده است كه وقتى پيامبر اسلام(ص)، هنگام عزيمت به تبوك، على (ع) را در
مدينه به جاى خود نهاد و فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى» اين آيه نازل
شد.(قرائتی، تفسیرنور، ج2، 213)
اين
آيه و چند آيه بعد، در باره يكى از مهمترين مسائل اسلامى، يعنى مسئله رهبرى بحث مىكند
و مراجع واقعى مسلمين را در مسائل مختلف دينى و اجتماعى مشخص مىسازد.
همه
مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق نظر دارند كه منظور از اولوا الامر، امامان معصوم مىباشند
كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى، در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پيامبر (ص)
به آنها سپرده شده است، و غير آنها را شامل نمىشود، و البته كسانى كه از طرف آنها
به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگيرند، با شروط معينى اطاعت
آنها لازم است نه به خاطر اينكه اولوا الامرند، بلكه به خاطر اينكه نمايندگان اولوا
الامر مىباشند. (مکارم شیرازی،تفسیر نمونه، ج3، 437) در بحث ولایت فقیه توضیح
بیشتر این آیه خواهد آمد.
4)آیه
صادقین
«يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين»(توبه/119)
آیت
الله مکارم شیرازی در تفسیر این آیه فرمودهاند: گر چه مفهوم صادقين، مفهوم وسيعى است،
ولى از روايات بسيارى استفاده مىشود كه منظور از اين مفهوم در اينجا تنها معصومين
هستند.
سليم
بن قيس هلالى چنين نقل مىكند: كه روزى امير مؤمنان (ع) با جمعى از مسلمانان گفتگو
داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آيا مىدانيد هنگامى كه خدا« يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» را
نازل كرد سلمان گفت: اى رسول خدا آيا منظور از آن عام است يا خاص؟
پيامبر
(ص) فرمود: مأمورين به اين دستور، همه مؤمناناند و اما عنوان صادقين مخصوص برادرم
على (ع) و اوصياء بعد از او تا روز قيامت است. هنگامى كه على ع اين سؤال را كرد، حاضران
گفتند آرى اين سخن را از پيامبر (ص) شنيديم. (مکارم شیرازی، ج8، ص: 181)
صاحب
تفسیر البرهان روایتی را در بیان آیه بیان میکند که نافع از عبد اللَّه بن عمر در
تفسير آيه چنين نقل مىكند كه خداوند نخست به مسلمانان دستور داد كه از خدا بترسند،
سپس فرمود: كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ يعنى مع محمد و أهل بيته (با پيامبر
اسلام و خاندانش)(بحرانی،تفسیر البرهان، ج2، ص 170)
و
همچنین آیاتی هم که به طور غیر مستقیم وارد شدهاند میتوان به موارد زیر اشاره
کرد:
1)آیه
مباهله
«فَمَنْ
حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا
وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ
نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِين»(ال
عمران/61)
این آیه در جریان نفرین پیامبر با تعدادی از
مسیحیان نجران نازل شده است.[3]
علاوه
بر آنکه دعوت به مباهله يك دليل روشن بر حقانيت پيامبر اسلام (ص) یک سند زندهاى براى
عظمت اهل بيت (ع) زیرا منظور از ابناءنا در آيه منحصرا حسن و حسين(ع) هستند، همانطور
كه منظور از نساءنا فاطمه (س)، و منظور از انفسنا تنها على (ع) بوده است
و احاديث فراوانى در اين زمينه نقل شده است.(مکارم شیرازی، ، ج2، ص: 583)
مراد
از نفس پيغمبر فقط على «ع» است زيرا خود پيامبر كه نميتواند مراد باشد زيرا او دعوت
كننده است و معنى ندارد كه انسان خود را دعوت كند و هميشه داعى غير از مدعو است و دعوت كننده نميتواند
دعوت شده باشد پس حتماً مراد غير از نبى اكرم(ص) شخص ديگرى است و لذا حتماً اشاره به
على (ع) است زيرا هيچكس نگفته كه غير از على و فاطمه و حسنين كسى در مباهله شركت داشته
است و اين مطلب (كه در آيه على نفس پيغمبر خوانده شده) دلالت دارد بر علو مكان وى و
درجهاى كه هيچكس بآن راه نيافته بلكه نزديك آن هم نرسيده است چنانکه روایات هم
مؤید این معنا میباشد که پيامبر«ص» به بريده اسلمى فرمود: اى بريده على را دشمن مدار
كه او از من است و من از اويم مردم از درختهاى متفرق خلق شدهاند و من و على از شجره
واحده آفريده شدهايم.
و ديگر
قول نبى اكرم(ص) است كه وقتى در جنگ احد على(ع) پيامبر(ص) را با دفاعهاى سخت خود از
شر مشركان حفظ مىكرد جبرئيل به پيغمبر گفت على واقعاً با تو مواسات كرد. حضرت فرمود
اى جبرئيل، على از من است و من از عليم. جبرئيل گفت من هم از شمايم يا رسول اللَّه.(طبرسی،
تفسیر مجمع البیان، ج4، ص: 104)
2)آیه
علم الکتاب
«وَ
يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي
وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب»(رعد/43)
بحث
روايتى: رواياتى در اين باره كه مراد از:« مَنْ عِنْدَهُ
عِلْمُ الْكِتابِ» على (ع) است.
در كتاب
بصائر الدرجات به سند خود از ابى حمزه ثمالى از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه در ذيل
آيه مورد بحث فرمود: مقصود على (ع) است.(طباطبایی، المیزان، ج11، ص: 531)
و در
كافى به سند خود از بريد بن معاويه روايت كرده كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود: ما
را منظور داشته كه اولمان و افضلمان و بهترين ما بعد از رسول خدا (ص) على (ع) است.(کلینی،
اصول كافى، ج 1، ص 229.)
در معانى
الاخبار به سند خود از خلف بن عطيه عوفى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: من از
رسول خدا (ص) از معناى گفتار خداى جل ثنائه كه فرموده:« قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ
مِنَ الْكِتابِ» پرسش نمودم فرمود: او جانشين برادرم سليمان بن داوود بود، گفتم:
يا رسول اللَّه! در آيه« قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ
مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» منظور كيست؟ فرمود: او برادرم على بن ابى طالب
است.
و در
تفسير عياشى از عبد اللَّه بن عطا، روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت ابى جعفر (ع) عرض
كردم: اين پسر عبد اللَّه بن سلام بن عمران چنين معتقد است كه منظور از« مَنْ عِنْدَهُ
عِلْمُ الْكِتابِ» پدر اوست، آيا صحيح است، يا نه؟ فرمود: دروغ مىگويد، منظور على
بن ابى طالب است.(طباطبایی، المیزان، ج11، ص532)
از امام
صادق (ع) نقل شده است كه مقصود از كسى كه علم كتاب نزد او است ما هستيم و على (ع) نخستين
كس و برگزيدهترين و بهترين ما بعد از پيامبر (ص) مىباشد.(طبرسی، جوامع الجامع، ج3،
ص 291)
3)آیه
خَيْرُ الْبَرِيَّة
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ
الْبَرِيَّة»
يزيد
بن شراحيل انصارى كاتب و منشى حضرت على (ع) روايت شده كه گفت شنيدم على (ع) ميفرمود:
حديث
كرد مرا رسول خدا (ص) در حالى كه بسينه من تكيه كرده بود، فرمود، يا على آيا نشنيدى
قول خداى عزّ و جل را، «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ
هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»، ايشان تو و شيعيان تو هستند، ميعاد من و شما كنار حوض
كوثر است، آن گاه كه تمام امّتها براى حساب جمع شوند، شما را ميخوانند در حالى كه
چهرههاى شما نورانى و زيبا است، و در كتاب مذكور از مقاتل بن سليمان از ضحاك از ابن
عبّاس در قول خدا، هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ روايت كرده كه اين آيه در باره على (ع)
و خاندان او نازل شده.(طبرسی، مجمع البیان، ج27، ص: 218)
حضرت
على بن أبي طالب (ع) بر فراز منبر كوفه فرمود: ايها الناس! آنچه ميخواهيد از من جويا
شويد بخدا سوگند راجع به هيچ آيهاى از كتاب خدا
از من جويا نميشويد مگر اينكه شما را از آن آگاه ميكنم و ميگويم: چه وقتى
نازل شده. شب، يا روز. در وطن، يا سفر. در دشت، يا كوه. در باره چه كسى نازل شده. در
باره مؤمن، يا منافق. مقصود از آن چيست. خصوصى است، يا عمومى اگر مرا از دست بدهيد
احدى نيست كه اين سخنان مرا براى شما بگويد... ابن كوّا برخواست و گفت: يا امير المؤمنين!
مرا از قول خدا كه مىفرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) آگاه كن. على (ع) ساكت شد. و ابن كوّا دوباره
سؤال خود را مطرح كرد و آن بزرگوار همچنان ساكت بود. هنگامى كه براى سومين بار به پرسش
خود ادامه داد حضرت على(ع) با صداى بلند در جوابش فرمود: واى بر تو، يابن كوّا منظور
از آن افرادى كه اين آيه ميگويد ما و پيروان ما هستيم. مائيم كه روز قيامت با صورتهائى
درخشنده و سيراب خواهيم بود. پيروان ما هستند كه به وسيله علامت مخصوصى شناخته خواهند
شد.(نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج18، ص: 344)
4)
آیه نجوی
«يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ
نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ
اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (مجادله/12)
آیه
شریفه در بیان این حکم است که هرکس میخواهد با پیامبر نجوی کند باید ابتدا صدقه
بدهد.
آیت
الله مکارم در شأن نزول این آیه آورده است که گروهى از مردم مخصوصا از اغنيا مرتباً
مزاحم پيامبر (ص) مىشدند و با او نجوى مىكردند، كارى كه مايه اندوه ديگران، و يا
كسب امتياز بى دليلى براى اينان بود، به علاوه موجب تضييع اوقات گرانبهاى پيامبر (ص)
مىشد، حكم فوق نازل گشت و آزمونى بود براى آنها و نيز كمكى به مستمندان و وسيله مؤثرى
براى كم شدن اين مزاحمتها.( مکارم شیرازی، تفسر نمونه، ج23، ص: 449)
جالب
اينكه دستور فوق تاثير عجيبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز يك نفر از دادن صدقه
و نجوى خوددارى كردند، و او امير مؤمنان على (ع) بود. لازم به ذکر است وقتی به جز
حضرت علی(ع) هیچ کس به این آیه عمل نکرد،
حکم این آیه به وسیله آیه بعد از همین سوره نسخ شده. (حکم آیه برداشته شده است)[4]
5)آیه
سِقايَةَ الْحاج
«أَ
جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ
وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ
وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين» (توبه/
19)
در
شأن نزول این آیه آمده است که عباس، عموى پيامبر و شيبه به يكديگر افتخار مىكردند
عباس به آبرسانىِ خود به زائران خانه خدا مىباليد و شيبة به كليددارى كعبه.
على
(ع) فرموند: ولى من با سنّ كم خود، به اين افتخار مىكنم كه شما با جهاد و شمشير من
ايمان آورديد. عباس ناراحت شده نزد پيامبر (ص) از على (ع) شكايت كرد. اين آيه نازل
شد.( قرائتی، تفسیر نور، ج5، ص 35)
و در
مجمع البيان است كه حاكم ابو القاسم حسكانى به سند خود از ابى بريده از پدرش روايت
كرده كه گفت: در حالى كه شيبه و عباس به يكديگر فخر مىفروختند على بن ابى طالب از
آنجا عبور كرد، و پرسيد به چه چيز افتخار مىكنيد؟ عباس گفت: به من از فضيلت بهرهاى
داده شده كه به احدى داده نشده است، و آن سقايت حاجيان است. شيبه گفت:عمارت مسجد الحرام
هم افتخار من است. على (ع) فرمود: من به شما دو نفر مىگويم: من از كودكى افتخارى نصيبم
شد، كه نصيب شما نشده، پرسيدند يا على آن افتخار تو چيست؟ فرمود: من آن قدر با شمشير
به خرطومهاى شما زدم تا به خداى تبارك و تعالى و رسول او ايمان آورديد.
عباس
برخاست، و در حالى كه غضبناك شده بود و پايين لباسش بر روى زمين كشيده مىشد بر رسول
خدا (ص) وارد شد و گفت: هيچ مىبينى على(ع) با من چگونه روبرو مىشود؟ حضرت فرمود:
بگوئيد على(ع) حاضر شود. على(ع) را صدا زدند، حاضر شد. حضرت فرمود: يا على چه چيز تو
را بر آن داشت كه با عمويت آن طور روبرو شوى؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه (ص) من حق خالص
را به او رساندم حال مىخواهد خوشش بيايد يا بدش بيايد در اينجا جبرئيل نازل شد و گفت:
اى محمد! پروردگارت سلامت مىرساند و مىفرمايد: بخوان بر ايشان:« أَ جَعَلْتُمْ
سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ
الْآخِر.....»(طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج5، ص15)
و
اما آیات و سورههای دیگری نیز وجود دارد که در شأن حضرت علی(ع) نازل شدهاند اما
بررسی تمامی آنها در اینجا نمیگنجد مانند:آیه تطهیر(احزاب/33)- آیه حکمت)بقره/269)-
آیه لیلة المبیت(بقره/207)- سوره هل اتی(انسان) - آیه مودت(شوری/23)- آیه انذار(شعراء/214)-
آیه وزارت و ...
ب) رهبری
حضرت
امام خمینی(ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی درباره ولایت فقیه اینگونه آورده
است: «اصل این است که فقیه دارای شرایط حاکمیت در عصر غیبت، همان اختیارات وسیع
معصوم را داشته باشد، مگر آنکه دلیل خاصی داشته باشیم که فلان امر از اختصاصات
معصوم است.» (امام خمینی، ولایت فقیه، ص56) و همچنین میفرماید:«کلیه امور مربوط
به حکومت و سیاست که برای پیامبر(ص) و ائمه (ع) مقرر شده، در مورد فقیه عادل نیز
مقرر است و عقلاً نمیتوان فرقی میان این دو قائل شد.»
در
ذیل برای اثبات اطاعت از ولایت فقیه از قرآن و روایات میپردازیم:
1)
آیه اولی الامر
«إِنَّ
اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ
بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ
إِنَّ اللَّهَ كانَ سَمِيعاً بَصِيراً*يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ
وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم...»(نساء 58و59)
در
باره این آیه به نقل از ابن عباس آمده است كه وقتى پيامبر اسلام، هنگام عزيمت به تبوك،
على (ع) را در مدينه به جاى خود نهاد و فرمود: «انت منى بمنزلة هارون من موسى»
اين آيه نازل شد.(قرائتی، تفسیر نور، ج2، ص: 312)
در آيه
قبل سفارش شد كه امانات به اهلش سپرده شود. اين آيه گويا مىفرمايد: اين سپردن به اهل،
در سايه اطاعت از خدا و رسول و أولي الأمر است. که در واقع هر امانتى صاحبى دارد و هركس لياقت و استعداد كار
و مقامى را دارد.
صاحب
تفسیر نور در ذیل این آیات روایتی آورده است که حضرت على (ع) فرمود: هر حاكمى كه به
غير از نظر اهل بيت معصوم پيامبر (ع) قضاوت كند، طاغوت است.( همان، 314)
گویا چنین برداشت خواهد شد که این همان معنای
وسیع اولی الامر است که حاکم و نماینده امام معصوم (ع) در زمان غیبت باید در تمام
مراحل خصوصیات امام را داشته باشد.
حضرت
آيت الله جوادي آملي در اين زمينه معتقدند كه اولي الامر، به دو دسته تقسيم ميشوند
: اولي الامر بالاصاله و اولي الامر تبعي كه اولي الامر بالاصاله همان امامان
معصوم هستند كه در صورت فراهم بودن شرايط ولايت امر امت را بر عهده ميگيرند. ولي
اولي الامر تبعي، فقهاي عادل جامع الشرائط و منصوب به نصب عام از سوي امامان هستند
كه در غياب امامان معصوم متصدي امور امت اسلام هستند و همانگونه كه در باره
نائبان خاص امامان معصوم در دوران حضورشان ، عصمت شرط نبود در مورد اولي الامر هاي
تبعي كه نائبان عام امامان معصوم در دوران غيبت هستند نيز چنين عصمتي لازم نبوده و
صرفا فقاهات، عدالت ، تدبير و مديريت نظام اسلامي كفايت ميكند . ايشان در اين
زمينه چنين ميگويند: «اگر چه اولي الامر در آيه كريمه «اطيعوا الله و اطيعوا
الرسول و اولي الامر منكم» ظاهر در معصومين (ع) است و آنان اولي الامر
بالاصاله هستند ، ولي در عصر غيبت معصوم (ع) طبق رهنمود عقل و نيز به دستور خود
معصومين (ع) ، نائبان ايشان اولي الامر هستند ، اما اولي الامر بالتبع، و نه اولي
الامر بالاصاله و همان گونه كه در عصر حضور و ظهور معصوم، نائبان خاص، بسياري از
كارها را به عهده داشتند و مباشرت خود معصوم شرط نبود، در عصر غيبت نيز نائبان عام
، اداره امور را به دست دارند. البته نائبان عام و منصوبان امامان معصوم (ع) ، در
مساله رهبري و حكومت ، عالمان و فقيهاني هستند كه سه شرط فقاهت ، عدالت ، تدبير و
مديريت نظام اسلامي را داشته باشند .»( جوادي آملي، ولايت فقيه ، ولايت فقاهت و
عدالت ، ص370)
2)مقبوله
عمربن حنظله
از آنجایی که ائمهی معصومین(ع) در روایات به
فقیهان، ولایت دادهاند و فقیه جامع الشرایط از سوی ولی امر معصوم(ع) به حکومت و
ولایت منصوب شده است، آن فقیه بر اساس دستور ولی امر در شمار اولیای امور در خواهد
آمد. در این صورت، پیروی از او نیز واجب می شود، اینک روایاتی که در این باره آمده
است میآوریم: يكى از دلايل نقلى، مقبوله عمر بن حنظله است كه در طول تاريخ مورد
استناد فقيهان شيعه بوده است. در اين روايت امام صادق(ع) مىفرمايد: «... من
كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به
حكماً فانى قد جعلته عليكم حاكماً فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف
بحكمنا و علينا رد و الرادعلينا كالراد على الله وهو على حد الشرك بالله» (کلینی،اصول
كافى، ج 1، ص 67)
كلينى(ره)
به سند خود از عمر بن حنظله روايت مىكند: «از امام صادق(ع) پرسيدم: دو نفر از ما
(شيعيان) كه در باب «دين» و «ميراث» نزاعى دارند، پس به نزد سلطان يا قاضيان (حكومتهاى
جور) جهت حل آن مىروند؛ آيا اين عمل جايز است؟ حضرت فرمود: هر كس در موارد حق يا
باطل به آنان مراجعه كند؛ در واقع به سوى طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت كرده
است. از اين رو آنچه بر اساس حكم او (كه خود فاقد مشروعيت است)دريافت مىدارد، به
باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زيرا آن را بر اساس حكم
طاغوت گرفته است.
آنگاه
پرسيدم: پس در اين صورت چه بايد كنند؟ امام(ع) فرمود: بايد به كسانى از شما
(شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مىكنند و در حلال و حرام ما به دقت
مىنگرند و احكام ما را به خوبى باز مىشناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را
به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما
حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه
ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است».
در
این حدیث
از طرفی امام صادق(ع) رجوع به سلطان ستمگر و قاضيان دولت نامشروع را نمیپسندد
و حکمهای صادر شده از سوى آنها را هرچند درست باشد را دارای ارزش نمیداند همچنین
جهت رفع نيازهاى اجتماعى و قضايى، شيعيان را به پيروى از فقيهان جامع شرايط مكلف
مىسازد.
از
طرف دیگر در این حدیث عبارت «فانى قد جعلته عليكم حاكماً»؛ او را حاكم بر شما قرار
دادم، با وضوح و روشنى، بر نصب فقيه عادل بر حكومت و مرجعيت در همه امور سياسى،
اجتماعى و قضايى دلالت دارد؛ زيرا هر چند ظاهر پرسش راوى در مسأله منازعه و قضاوت است؛
ليكن آنچه جهت و ملاك عمل است، پاسخ امام(ع) است و سخن آن حضرت نيز عام مىباشد.
خصوصاً جمله «فانى قد جعلته عليكم حاكماً» با توجه به واژه «حاكم» -كه دلالت بر
حكومت دارد نسبت به ساير مسائل و شئون حكومتى، تعميم يافته و شامل آنان نيز
مىشود.
شیخ
انصاری میفرماید: اینکه در مقبوله «جعلته علیکم حاکما» بکار رفته میرساند که
حدیث شریف به مطلق حکومت فقیه نظر دارد وگرنه اگر مقصود صرف قضاوت بود جای آن داشت
که بفرمائید «حکماً» نه «حاکما» پس فقیه جامعالشرایط تمامی شؤون و
مناصب حاکم را دارند.
3)توقیع
حضرت ولی عصر(عج)
و اما
دلیل نقلی دوم توقيع حضرت ولى عصر(عج) است: «واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها
الى رواه حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجه الله»؛(حر عاملی، وسائل الشيعه، ج
18، ص 101)
یعنی
در رویدادهایی که اتفاق میافتد، به راویان حدیث ما مراجعه کنید. زیرا آنها حجت
من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم.
مرحوم
شیخ انصاری(ره) با توجه به عبارت «انهم حجتی علیکم» نافذ بودن هرگونه حکم صادر شده
از سوی فقیه را استفاده میکند و میفرماید: دلالت دارد بر وجوب عمل به همه آنچه
فقهاء به آن حکم کنند و الزام کنند.
حضرت(ع)دو
جملهى: « فإنّهم حجّتى علیکم» و « أنا حجّة الله» را به گونهاى
آورده که بوضوح مىرساند حجّیت راویان حدیث آنان
که همان فقیهان هستند بسان حجّیت خود آنهاست؛ یعنى فقها نائب امام زمان
(عج) در میان مردم مىباشند. حال اگر زمان صدور این توقیع، یعنى غیبت صغرا را در نظر بگیریم و توجّه کنیم که حضرت (ع) در
این دوران شیعیان را براى غیبت کبری آماده مىکردند و در واقع آخرین وصایا و آخرین
احکام را صادر مىنمودند، به وضوح در خواهیم یافت که این روایت به زمان غیبت نظر
دارد و همان گونه که بسیارى از فقهاى گذشته اشاره کردهاند، فقیهان شیعه را به
عنوان جانشینان امام در تمام امور، از جمله زمامدارى جامعهى اسلامى معرّفى مىکند.
لذا
مردم بايد نظام اسلامى را بپذيرند و از رهبران الهى آن در قول و عمل پشتيبانى كنند.
«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» زیرا اسلام
مكتبى است كه عقايد و سياستش بهم آميخته است. اطاعت از رسول و أولي الأمر كه امرى سياسى
است، به ايمان به خدا و قيامت كه امرى اعتقادى است، آميخته است. از طرفی سلسله مراتب
در اطاعت بايد حفظ شود یعنی: «اللَّهَ»، «الرَّسُولَ»، «أُولِي الْأَمْرِ» و اطاعت
از حاكمى واجب است كه مؤمن و از خود مردم با ايمان باشد. و همچنین وجود نام اولى الامر در كنار نام خدا و رسول، همراه
با اطاعت مطلق، نشان آن است كه مسئول حكومت و نظام اسلامى بايد از قداست والايى برخوردار
باشد.(قرائتی، تفسیر نور، ج2، ص: 314)
و
اما عدهای به صورتی دیگر در صدد اثبات ولایت فقیه در قرآن برآمدهاند، به این
صورت که گاهى گمان مىشود تنها مدرك اسلامى بودن يك مسأله، اين است كه در قرآن
كريم مطرح شود و چگونگى طرح آن كاملاً واضح باشد و نیازی به تدبر نداشته باشد. در
حالى كه: از یک طرف عقل و سنت
نيز هر يك منبع و مدرك معتبرى در اسلام است و آموزههاى اسلامى را مىتوان و بلكه
بايد از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل( شناخت.
و
از طرف دیگر طرح مسائل در قرآن، گونههاى مختلفى دارد و در بسيارى از موارد
استنباط يك مسأله از قرآن مجيد، بدون آشنايى با روش فهم دين و فرايند استنباط
امكانپذير نيست. در عين حال يكى از سادهترين روشها براى اثبات ولايت فقيه از
طريق قرآن، مراجعه به شرايط حاكم در قرآن است كه پس از معصومين تنها بر ولى فقيه
صدق مىكند.
شرایط
حاکم در جامعه
1) اسلام و ايمان
خداوند
مىفرمايد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ
سَبِيلاً» (نساء / 141) «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمىدهد»
از آنجا
كه كلمه سبيل به اصطلاح از قبيل نكره در سياق نفى است و معنى عموم را ميرساند از آيه
استفاده ميشود كه كافران نه تنها از نظر منطق بلكه از نظر نظامى و سياسى و فرهنگى
و اقتصادى و خلاصه از هيچ نظر بر افراد با ايمان، چيره نخواهند شد و اگر پيروزى آنها
را بر مسلمانان در ميدانهاى مختلف با چشم خود مىبينيم به خاطر آن است كه بسيارى از
مسلمانان مومنان واقعى نيستند و راه و رسم ايمان و وظائف و مسئوليتها و رسالتهاى
خويش را به كلى فراموش كردهاند، نه خبرى از اتحاد و اخوت اسلامى در ميان آنان است
و نه جهاد به معنى واقعى كلمه انجام ميدهند، و نه علم و آگاهى لازم را كه اسلام آن
را از لحظه تولد تا لحظه مرگ بر همه لازم شمرده است دارند.(مکارم شیرازی،
تفسیرنمونه، ج4، ص 176)
مؤمنان،
حقِ پذيرفتن سلطهى كافران را ندارند، و سلطهپذيرى نشانه نداشتن ايمان واقعى است
و بايد كارى كرد كه كفّار از سلطه بر مؤمنان براى هميشه مأيوس باشند. (قرائتی،
تفسیر نور، ج2، ص: 415)
چه
اینکه مصداق بارز این جملات در مورد نپذیرفتن کفار و استکبار در مورد مردم ایران
به خوبی صدق میکند که البته نقش حضرت آیت الله العظمی خامنهای به عنوان ولی
فقیه و حاکم جامعه اسلامی غیر قابل انکار است که مردم همواره با اتکا به ایشان با
در نظر گرفتن قرآن و اهل بیت همواره از هر ملت کافر کوچترین واهمهای ندارد حتی
اگر این ملتها ابر قدرتهای دنیا باشند. زیرا مردم ایران اسلامی میدانند اگر
برای خدا کار کنند، که میکنند در هر صورت پیروز اند.
«لا
يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ
يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْء...» (ال
عمران/28)
اين
آيه در زمانى نازل شد كه روابطى در ميان مسلمانان و مشركان با يهود و نصارى وجود داشت،
و چون ادامه اين ارتباط، براى مسلمين زيانبار بود، مسلمانان از اين كار نهى شدند، اين
آيه در واقع يك درس مهم سياسى اجتماعى به مسلمانان مىدهد كه بيگانگان را به عنوان
دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند، و فريب سخنان جذاب و اظهار محبتهاى به ظاهر
صميمانه آنها را نخورند، زيرا ضربههاى سنگينى كه در طول تاريخ بر افراد با ايمان و
با هدف واقع شده در بسيارى از موارد از اين رهگذر بوده است.(مکارم شیرازی، تفسير نمونه،
ج2، ص500)
پذيرش
ولايت كفّار از سوى مؤمنان، ممنوع است.( اگر مسلمانان جهان تنها به اين آيه عمل
مىكردند الآن وضع كشورهاى اسلامى اين چنين نبود.) زیرا در جامعه اسلامى، ايمان شرط اصلى مديريّت و سرپرستى
است. در واقع از آنجایی که ارتباط سياسى نبايد مُنجر به سلطه پذيرى يا پيوند قلبى با
كفّار شود این ارتباط يا قطع رابطه بايد بر
اساس فكر و عقيده باشد.(قرائتی، تفسير نور، ج2، ص 44)
لازم
به ذکر است که علامه طباطبایی در مورد ایمان و اسلام بیان میدارد که هرکدام از
این موارد دارای 4مرحله هستند که به طور مفصل بحث شده است.( طباطبایی، المیزان، ج18،
ص: 492)
2) عدالت
(در مقابل ظلم)
از آنجایی که خداوند حكومت و ولايت ظالمان را
نمىپذيرد؛ پس حاكم و ولى بايد عادل باشد. « وَ
لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ» (هود/113)
در روايات
مىخوانيم كه مودّت و محبّت به ظالم و اطاعت از او، از مصاديق ركون به ظالم محسوب مىشود.
در روايتى مىفرمايد: به ستمگر اميدى نداشته باش، گرچه او فاميل و دوست تو باشد. «و
ان كان حميما قريباً» (قرائتی، تفسیر نور، ج5، ص390) در كافى، نيز اين روايت آمده كه اگر به مقدار زمانِ
دست به جيب كردن ستمگر براى بخشش، راضى به زنده بودن او باشى، ركون و تكيه بر ظالم
كردهاى كه خدا از آن نهى نموده است.(کلینی، اصول کافی، ج5، ص108)
لذا
از آنجایی که اطاعت از اولى الامر، واجب و از سوى ديگر، ركون به ظالم حرام است، پس
اولى الامر نمىتواند ظالم باشد.
فقط
كافر نيست كه در جامعه گناهكار است، بلكه كسانى كه در برابر كفر و ظلم خاموشاند و
به ظالمان كمك مىكنند نيز گناهكارند. خداوند سبحان ما را باز مىدارد از اين كه به
ظالمان بگراييم و با آنان دوستى بورزيم و طرف مشورت ايشان باشيم، اطاعت و نيز تقويت
مادّى كنيم. همه اينها سبب مىشود كه در گناه با ايشان شريك باشيم و آن گاه عذابى كه
فراگير است ما را نيز خواهد گرفت.(مترجمان، تفسیر هدایت، ج5، ص 116)
مصداق
این جمله نیز میتواند ملت ایران اسلامی اعم از شیعه و سنی باشد که با رهبری
نماینده امام معصوم، هیچ گاه از ظلم
ابرقدرتهای جنایتکار و کودک کُش نسبت به مردم مظلوم خاموش نبودهاند و همواره به
ندای حق ولی فقیه خود در جامعه در دفاع از مظلوم و بیزاری از استکبار در تمام عرصهها
لبیک گفته و با مشتهای گره شده بر علیه ظالم همواره حاضر بودهاند.
3)فقاهت
حاكم
اسلامى بايد عالم به احكام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا كند. در زمان
پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) اين علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان
غيبت امام معصوم(ع)، داناترين مردم به احكام؛ يعنى، فقها حاملان اين علماند.
در
روایات رسیده از معصومین میتوان این مسئله را بخوبی دریافت که فقاهت نقش مهمی در
جامعه اسلامی دارد از جمله آنکه «الفقهاء امناء الرسل»؛ «فقيهان امانت
داران پيامبرانند»(کلینی،كافى، ج1، ص39) و «انّ العلماء ورثه
الانبياء...»؛ «عالمان وارثان انبيا هستند...»(همان، ص 34.)
پيامبر
اكرم(ص) در مرحله نخست، برترين فقيهان و نخبگان؛ يعنى، معصومان(ع) را جانشينان خاص
و در مرتبه دوم، فقيهان غير معصوم را جانشينان عام خود معرفى فرموند. بنابراين
نخستين بار پيامبر اكرم(ص) «ولايت» و «ولايت فقيه» را از جهت نظرى و عملى پايه
گذاشت و فرمود: «اگر زمام امر ملّتى به شخصى واگذار شود كه در بين آن ملّت،
عالمتر از او وجود داشته باشد، وضع آن ملّت هميشه رو به انحطاط و سقوط مىرود تا
زمانى كه مردم، از آن راهِ رفته باز گردند و زمام امر را به دست داناترين خود
بسپارند» (مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص 143.)
پيامبر
اكرم(ص) نخبه بودن و صلاحيت رهبرى را در علم و عالم بودن به كتاب و سنت الهى
مىداند و اين شرط حتى در انتخاب كارگزاران، فرمانداران و مقامات پايينتر نيز
بايد مراعات شود. در غير اين صورت به اسلام و مسلمين خيانت شده است.(علامه امینی، الغدير،
ج 8، ص 291.)
قرآن کریم نیز در باره شرط علم میفرماید: «...
أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ
أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون»(یونس/35)
هدايت
صحيح، به علم گسترده و مصون از خطا، قدرت، محبّت و هدف نيازمند است. لذا جز خداوند
و كسانى كه او به عنوان راهنما تعيين كرده، ديگران نمىتوانند هادى باشند و لذا كسى
شايستهى پيروى است كه به حقّ راهنمايى مىكند.(قرائتی، تفسیر نور، ج5، ص: 212)
درباره اهمیت فقاهت مرحوم صدوق از
امیرالمؤمنین(ع) نقل مىکند که رسول الله(ص) فرمودند: «اللهم ارحم خلفایى»(خدایا!
جانشینان مرا مورد رحمت خویش قرار ده )از آن حضرت(ص)سؤال شد: جانشینان شما چه
کسانى هستند؟ حضرت فرمود: «الّذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنّتى»(آنان
که بعد از من مىآیند و حدیث و سنّت مرا نقل مى کنند.) (صدوق، من لا يحضر الفقيه،
ص 591.)
مراد
از «کسانى که بعد از حضرت (ص) مىآیند و حدیث و سنّت او را نقل مىکنند فقیهان
است، نه راویان و محدّثان، زیرا یک راوى که تنها نقل حدیث مىکند، نمىتواند تشخیص
دهد که آیا آنچه نقل مىنماید، حدیث و سنت خود آن حضرت (ص)است یا نه؟ او تنها
الفاظى که شنیده، یا عملى را که دیده، حکایت مىکند، بدون آنکه وجه صدور این الفاظ
یا اعمال را بداند و معارض یا مخصّص یا مقیّد آن را بشناسد و نحوهى جمع آن را با
چنین معارضهایى بداند. کسى که از این امور آگاه است، فردى است که به مقام اجتهاد
و افتاء رسیده و به درجه شامخ فقاهت نائل شده باشد. پس مفاد این حدیث چنین خواهد
بود که فقیهان جانشینان نبى اکرم (ص) مىباشند.
نتیجه
با
بررسی آیاتی که در شأن حضرت علی(ع) آمده است و در کنار آن با استفاده از روایات
رسیده ذیل این آیات در یک جمله ما به این نتیجه رسیدیم که پس از پیامبر اکرم(ص)
ولایت تامه مسلمین مخصوص حضرت امیر بوده است که هدایت و گمراهی مردم به همین پذیرش
وابسته بوده است و کسانی که به ناحق ولایت را از ایشان سلب کردهاند به یقین با
استفاده از روایت امام باقر(ع) که هر کس با ولایت علی (ع) مخالفت ورزد، به جهنم افکنده
میشود. هم در دنیا و هم در آخرت گمراه هستند. از جمله آیاتی که در مورد حضرت
علی(ع) بررسی شده است و گفتار فوق را تأیید میکنند عبارتند از: آیه ولایت، آیه
تبلیغ و آیه صادقین...که به صورت مستقیم در شأن حضرت علی(ع) بوده است و همچنین
آیات غیر مستقیم نیز عبارتند از: آیه مباهله، آیه نجوی و آیه خیر البریه و .... میباشند.
اما
در عصر حاضر از مجموع آیات و روایات چنین به نظر میرسد که پیروی از ولایت فقیه
همان راه نجات مسلمین است که در دوران حضرت امیر(ع) مردم خیلی دیر و خیلی کوتاه به
آن دست پیدا کردند. چنانکه مخالفت با ایشان گمراهی خواهد بود. راه نجات به این
دلیل که حاکم مطلق جامعه اسلامی همواره در تمام موارد بر اساس قرآن و اهل بیت حرف
میزند و عمل میکند. ولایت و حاکمیت، مخصوص دوران غیبت میباشد و شعبهای از
ولایت ائمهى اطهار (علیهم السلام) كه همان ولایت رسول الله (ص) میباشد است. این
بدان معناست حاکمیتی را که مجتهد جامع الشرایط در عصر غیبت عهده دار است و از آن
به ولایت فقیه تعبیر میشود چیزی جدای از حکومت رسول خدا (ص) و امامان معصوم(ع) بر
جامعه اسلامی در عصر خودشان نیست و با همان ساز و کار و به سوی همان هدف است؛ هدفی
که جز پیاده کردن احکام اسلامی و ایجاد زمینه ای مناسب برای بندگی خدا نیست.
در
عين حال يكى دیگر از سادهترين روشها براى اثبات ولايت فقيه از طريق قرآن، مراجعه
به شرايط حاكم در قرآن است كه پس از معصومين تنها بر ولى فقيه صدق مىكند.
شرایطی
نظیر ایمان و اسلام ، عدالت و فقاهت و ... لذا مسلمانان تنها بايد از
انسانهاى دانشمند و عالم به احكام دين كه علاوه بر همه توانايىها و شرايط عقلى و
عرفى حكومت، داراى حد نصاب تقوا و عدالت هم باشند پيروى و اطاعت كنند. بنابراين از
نظر اسلام فاقد چنين شرايط و ويژگىهايى حق حاكميت و صلاحيت قرار گرفتن در منصب
حكومت را ندارد و اين همان روح و محتواى اساسى «ولايت فقيه» است.
هم
منتظر و طالب مهــدی هستی هم
یاور و هم نائب مهدی هستی
عمری
اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان چون راه رسیدن
به مهدی هستی
منابع
قرآن
کریم
1. امام خمینی(ره)، (1367)، ولایت فقیه،
تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ سوم.
2. امینی،عبدالحسین، (1368)، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب،
تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم.
3. بحرانی، سیدهاشم، (1416ق)، تفسیر
البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول.
4. جوادی آملی، عبدالله
، (1378)، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم.
5. حرعاملی، محمدبن حسن، (1409ق)، وسائل الشیه،
قم، موسسه آل البیت لإحیاء التراث، چاپ سوم.
6. حلی، جعفر بن حسن، (1369)، نهج الحق،
مترجم: ابوالقاسم یزدی، تهران، موسسه چاپ و نشر دانشگاه تهران، چاپ سوم.
7. صدوق، محمدبن علی،(1416ق)، من لایحضرالفقیه،
قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم.
8. طباطبایی، محمد حسین، (1374)، المیزان
فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر، موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ
اول.
9. طبرسی، فضل بن حسن، (1360)، مجمع البیان
فی تفسیر القرآن، مترجم: علی، کرمی، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول.
10.
11. قرائتی، محسن، (1383)، تفسیر نور،
تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قران، چاپ اول.
12. کلینی، محمدبن یعقوب،
(1369)، اصول کافی، مترجم: جواد، مصطفوی،
تهران، کتابفروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول.
13. مترجمان، (1377)، تفسیر هدایت، مشهد،
بنیان پژوهشهای آستان قدس رضوی، چاپ سوم.
14. مجلسی، محمد باقر، (1363)، بحار الانوار
الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مترجم: ابوالحسن، موسوی همدانی،
تهران، کتابخانه مسجد ولی عصر، چاپ اول.
15. مطهری، مرتضی، (1364)، مجموعه آثار، تهران،
صدرا، چاپ اول.
16. مکارم شیرازی، ناصر، (1374)، تفسیر نمونه،
تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ سی و ششم.
17. نجفی خمینی، محمد جواد، (1367)، تفسیر
آسان، تهران، انتشارات صحرا، چاپ اول.
[1] - هوشنگ بیگی یارولی .
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیثhoshang.beigi@yahoo.com
[2] - به شش کتاب معروف اهل سنت گفته میشود که عبارتند
از: صحیح بخاری- صحیح مسلم- سنن ابن ماجه قزوینی- سنن ابو داوود سجستانی - سنن
ترمذی- سنن نسایی. لازم به ذکر
است این شش کتاب همراه با کتاب موطأ مالک بن انس و مسند ابن حنبل، جوامع اولیه
حدیث اهل سنت را تشکیل میدهند.
[3] - به منظور اطلاع بیشتر از جریان
این آیه رجوع شود به تفسیر نمونه ج2ص581.
[4] - به منظور اطلاع از جزئیات آیه در مورد نسخ رجوع شود به تفسیر نمونه ج23، ص450