شیرخشک و صابون بچه،هدیه یونیسف به اسرای اردوگاه اطفال/ لزوم تدریس آثار شهدا و خاطرات آزادگان در دانشگاه ها
خبرگزاری بسیج، بشیرالله محمودی اردکانی در سال 1345در محله کوشکنو اردکان یزد به دنیا آمد.پس از گذراندن مقطع ابتدائی و ورود به دوران راهنمایی آن زمان هوی جبهه کرد و در 21/11/61 در حالی که تنها 16سال داشت عازم جبهه جنوب شد.
بشیردرعملیات والفجر مقدماتی در منطقه دهلران به اسارت دشمن بعثی درآمد و وی را به اردوگاه موصل انتقال دادند.
دکتر محمودی که پس از بازگشت به میهن در کنکور سراسری شرکت کرد و به علت قوی بودن درس زبان انگلیسی توانست در رشته پرشکی دانشگاه تهران پذیرفته شود اما به دلیل وظیفه نگهداری از پدرو مادر کهنسال خود اصفهان را برای ادامه تحصیل برگزید و سه سال آخر تحصیل به یزد منتقل شد .
وی که از پزشکان مجرب استان می باشد همینک در بخش اورژانس در مانگاه فاطمه الزهرای مهریز مشغول به خدمت رسانی به مردم مهریز است .
گفتگوی ویژه یزد امروز را با این پزشک آزاده از دست ندهید؛
جناب دکتر برای مخاطبان ما از دوران اسارت بفرمائید؟
خب پس از اسارت بنده را به اردوگاه موصل انتقال دادند و از آن جا که دشمن بعثی به دنبال جلب توجه کشورهای جهان و مشروعیت بخشیدن به تهاجم نظامی خود علیه ایران بود برای اینکه دولت خود را دولتی موجه و قدرتمند نشان دهد و از طرفی با تبلیغات سوئ خود علیه ایران مبنی بر عدم وجود نیروهای بزرگسال نظامی و دست به دامن شدن ایزان به نوجوانان اسرای کم سن وسال را از سایر اسرا جدا و در اردوگاه اطفال جای دادند.
تبلیغات دشمن درخصوص این اسرا به گونه ای بود که سازمان یونیسف گمان کرده بود ما جزو اطفال هستیم و به همین جهت در اقدامی شیرخشک،شکلات و صابون بچه برای ما ارسال کرده بود.
روزانه خبرنگاران زیادی برای مصاحبه با ما با اردوگاه می آمدند اما هیچ کس حاضر به مصاحبه نمی شد چرا که همه از قصدو نقشه بعثی ها آگاه بودیم خلاصه برای اینکه ما را تسلیم خواسته های خود کنند به هر روشی متوسل می شدند از کتک و شکنجه گرفته تا پخش فیلم ها و موسیقی های مبتذل و تزریق افراد لابالی دربین بچه ها اما مگر سرباز خمینی به این راحتی ها تسلیم می شد خلاصه وقتی دیدند ترفندهایشان جواب ندانده کوتا ه آمدند.
از شکنجه و کتک نام بردید شکنجه ها به چه شکلی بود؟
ابتدائی ترین شکنجه کافی نبودن غذا بود چرا که همه در سن رشد بودند و احتیاج به تغذیه مناسب داشتند که همین عامل سبب ابتلای برخی بچه ها به سو تغذیه شد .عامل بعدی فقر امکانات بهداشتی بود به طوری که در زمستان و تابستان آب گرمی برای استحمام و کارهای بهداشتی بچه ها نبود.گاهی هم از ساعت 4عصر تا صبح فردا افراد را در اتاقکی محبوس می کردند و حتی اجازه قضای حاجت هم نمی دادند.
اما شکنجه های حرفه ای آویزان کردن افراد به پنکه از پا،سوزاندن بچه ها با اتو، سیگار و اجسام داغ،خواباندن بچه ها روی زمین های خیس سیمانی در زمستان و شلاق زدن پس از خیس کردن بدن ها،استفاده از کابل هایی با نوک مفتول که وقتی از بدن جدامی شد پوست بدن را از جا می کند و وحشی گری هایی دیگر که جای گفتن نیست.
چه خاطره ای از لحظه ورودتان به کشور در ذهن شما ماندگار شده است؟
چون تبادل نفر به نفر بود وقتی یه نقطه تبادل رسیدیم برادران پاسدار برای استقبال و تحویل گرفتن ما آنده بودند برادران سپاهی با آن ریش های بلند زیبایشان وعکس حضرت آقا که دراوایل رهبری با ایشان را با ریش های جوگندمی نشان می داد و بوسیدن عکس امام و خاک ایران هرگز از ذهنم پاک نمی شود.
به عنوان یک آزاده چه پیامی برای جوانان دارید؟
یقیناً زمان جنگ و اسارت دیگر تکرار نخواهن شد و تاریخ چنین صحنه هایی را به چشم خود نخواهد دید آن فداکاری ها، از خودگذشتگی ها ،جانبازی ها تنها برای کسانی این حرف ها قابل لمس است که در جنگ و دوران سخت اسارت حضور داشتند اما خب باید وصایای شهدا و خاطرات اسرا و رزمندگان به عنوان یک گنجینه حفظ شده ودر دانشگاه ها و مدارس ما تدریس تا جوانان از آن بهره مند گشته و نسل به نسل دست به دست شود تا آیندگان بدانند این انقلاب به آسانی به دست نیامده است.
سخن آخر؛
انسان در هر زمینه ای که می خواهد فعالیت کند باید دارای افق وسیع باشد و همیشه برای رسیدن به قله های موفقیت و اعتلای سرزمین خویش تلاش کند پس با اتحاد و همدلی دست در دست هم نهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد.