امروز 26 مهرماه ششمین سالگرد شهادت نورعلی شوشتری (مسیح سیستان) است و فرصتی فراهم شد تا گفتگو کنیم با یکی از همرزمان این 2 فرمانده شهید تا برایمان کمی از نورعلی شوشتری و حسین همدانی بگوید.
متن زیر گفتگویی است با سردار یعقوب زُهدی از معاونان سابق فرمانده سپاه و از قدیمیهای توپخانه و معاون این روزهای مرکز تحقیقات راهبردی دفاعی که از نزدیک با خصوصیات این 2 شهید عزیز آشنا بود.
** «نورعلی شوشتری» از گارد سلطنتی تا فرماندهی سپاه
* ما هم یک چیزهایی حالیمان میشود
گفتگو با سردار زهدی با خاطره جالبی از شهید نورعلی شوشتری آغاز میشود و برای اولین بار از زبان سردار می شنویم که شهید شوشتری -که متولد روستای سرولایت نیشابور است- ترک زبان بوده است:
«شهید شوشتری با ما ارتباط نزدیکی داشت. یکی از دلایلش هم این بود که ما همزبان بودیم، با اینکه بچه نیشابور بود ولی ترک زبان بود و ما با هم آذری صحبت میکردیم. خیلیها هم این موضوع را نمیدانستند و همین عدم آگاهی، حوادث جالبی را رقم میزد.
وقتی ایشان فرمانده قرارگاه حمزه بود، روزی برای بازدید به تیپ 40 رسالت توپخانه میرود. فرمانده تیپ از موضوع زبان ترکی شهید شوشتری خبر نداشت. در حین بازدید از کنار یکی از قبضهها رد می شوند که از قضا آن قبضه ایراد داشت. همین که خدمه قبضه میخواهد توضیح دهد، فرمانده تیپ به زبان ترکی به او میگوید «ولش کن، این که متوجه نمیشود.»
شهید شوشتری این را شنید و به روی خودش نیاورده بود. موقع خداحافظی برمی گردد با زبان ترکی خداحافظی می کند و میگوید «ما هم یک چیزهایی حالیمان میشود.»
این فرمانده تیپ هنوزم که هنوز است، هروقت این خاطره را نقل میکند میگوید: من آب شدم وقتی ایشان با آن بزرگواری از کنار این موضوع گذشت.»
* مینیبوسی که نورعلی برای روستایشان خرید
نورعلی شوشتری بک جورایی از بقیه فرماندهان سپاه متفاوت بود؛ بیشتر از لحاظ فیزیکی. اندام تنومند و هیکل چهارشانهاش در لباس سبز سپاه هیبتی دیگر به او میداد. از همرزم قدیمیاش پرسیدیم که نورعلی چطور وارد سپاه شد؟
«اوقبل از انقلاب یک شرکت پیمانکاری داشت و وضع مالیاش هم خوب بود. حتی برای روستای خودشان -سرولایت- در اطراف نیشابور یک دستگاه مینیبوس خریده بود و به عنوان سرویس در اختیار روستاییان گذاشته بود.
او قبل از انقلاب هم سرباز گارد بود -به خاطر هیکل درشتش-و آموزشهایی که در گارد دیده بود برایش تجربه خوبی شد که بعداً در جنگ به دردش خورد.
هرچند در جریان مبارزات انقلاب با مردم بود ولی اینکه بخواهد به سپاه بیاید در تفکرش نبود.
سردار زهدی در کنار سردار شهید شوشتری
* با کاپشن گران قیمت در صف گزینش سپاه
این را خودش برایم تعریف کرد که یک شب در همان سال 58 حضرت امام(ره) به خوابش میآید و میگوید تو به سپاه برو. بیدار میشود و چون در این فضاها نبود، خواب را خیلی جدی نمیگیرد و پیش خودش فکر میکند خواب است دیگر؛ میگفت من به امام(ره) خیلی علاقه داشتم و فکر کردم چون به ایشان علاقمندم، خوابش را دیدم. چند روزی میگذرد و دوباره امام(ره) به خوابش میآید و میگوید: چرا تو به سپاه نمیروی؟
همان روز میآید و در صف گزینش سپاه میایستد.
آن موقع هم شهید شوشتری یک تیپ خاصی داشت و تیپی نبود که گزینش کنندگان سپاه زیاد بپسندند. مثلاً میگفت: من آن روز کاپشنی تنم بود که 24 هزار تومان قیمت داشت.
به هر حال او در گزینش قبول شده و در همان سپاه نیشابور مسئول عملیات میشود.
* فداکاری در جهنم چزابه
شنیده بودیم که نورعلی یکی از آمادهترینها و پا در رکابترینها بود و کارنامه او را در برخورد با ناامنیها در اقصی نقاط کشور شنیده بودیم. از سردار زهدی سوال کردیم و او اینطور جواب داد: «هر اتفاقی که میافتاد، ایشان حاضر بود، ناآرامیهای کردستان، گنبد و ...
شما نگاه کنید، عمده فرماندهان سپاه که در جنگ فرمانده شدند کارآموزیهایشان را در بحث نظامی در کردستان و در ناآرامیها طی کردند و آنجا با سیستم نظامی آشنا شدند پیشینه هر کدام از فرماندهان مشهور سپاه را که دنبال کنید در کردستان حضور داشتند.
شهید شوشتری کارش را با تک تیراندازی در کردستان شروع کرد در جنوب، فرمانده دسته و گروه شد و در عملیات طریقالقدس به فرماندهی گردان رسید.
در فاصله عملیات طریقالقدس تا فتحالمبین، دشمن به جبهه چزابه حمله شدیدی کرد و کار برای ما مشکل شد چون نیروها آماده انجام عملیات بودند و از طرف دیگر به چزابه حمله شده بود. 3 نفر داوطلب شدند تا چزابه را حفظ کنند: شهید رضا حبیباللهی، شهید خرازی و شهید شوشتری.
آتشی که دشمن در چزابه میریخت تا سالها ضربالمثل بود، اینقدر که ارتش بعث آتش سنگین ریخت.
وقتی هم که قرار شد که خود خراسان لشکری داشته باشد و لشکر نصر تشکیل شد، شهید شوشتری فرمانده تیپ بود تا بعد از عملیات والفجر مقدماتی که لشکرهای سپاه تشکیل شدند و ایشان فرمانده لشکر نصر شد و بعد هم فرمانده قرارگاه. مدتی جانشین سردار ایزدی در قرارگاه نجف بود بعد خودش فرمانده همین قرارگاه شد.»
* در کیمن منافقین
«یکی از کارهای مهم دیگری که ایشان در جنگ انجام داد، عملیات مرصاد بود. ایشان یک قرارگاه فرعی در منطقه چهارزبر داشت که قرارگاه تاکتیکی نجف بود.
وقتی که حمله منافقین صورت گرفت، ایشان در جنوب بود. ارتش عراق به جنوب حمله کرده بود و لشکرهای سپاه بیشتر آنجا مشغول بودند. البته یکی دیگر از فرماندهان موثر در مرصاد هم همین سردار شهید همدانی بود که فرماندهی لشکر انصارالحسین همدان را برعهده داشت.
سردار شوشتری البته به سرعت خودش را به منطقه رساند و تا آمدن ایشان هم مسئولیت با سردار احمدی مقدم بود.»
* تفاوت ایران و ترکیه در برخورد با مخالفین
نورعلی شوشتری پس از جنگ، در سطح قرارگاه به فعالیت خود ادامه میدهد و فرماندهی قرارگاههایی نظیر نجف در غرب و حمزه در شمالغرب را برعهده میگیرد تا سالهای پایانی حیاتش که علاوه بر جانشینی فرماندهی نیروی زمینی سپاه، فرمانده قرارگاه قدس سپاه در جنوب شرق میشود؛ جایی که سرنوشت دنیای نورعلی در آن رقم میخورد.
«شهید شوشتری به قرارگاه قدس در جنوب شرق رفت و با تجربیاتی که در منطقه کردستان به دست آورده بود، پایهگذار حرکتی بسیار مهم شد.
او بخوبی میدانست که ضدانقلاب مانند ماهی است که اگر آب باشد زنده میماند و این آب برای ضدانقلاب، مردم بودند. آنها به روستاها میرفتند، اگر مردم پذیرای آنان باشند، شما نمیتوانید کاری کنید و نمیتوانید زمین سوخته درست کنید. کاری که ترکیه با مخالفین کُرد و چریکها انجام میدهد و ناموفق است. ما اما کار دیگری انجام دادیم و آب را از ماهی گرفتیم. از چه طریق؟ با کارهای عمرانی، خدماتی و توسعهای که در کردستان انجام شد، مردم را از ضد انقلاب گرفتیم و و مقبولیتی برای نظام ایجاد شد. پیشمرگان مسلمان کُرد تجربه بسیار مهمی بود. هم زمینه حضور ضدانقلاب را از بین برد و هم از خود کُردهای معتقد به نظام استفاده کرد.
شهید بروجردی این حرکت را پایهگذاری کرد و شهیدان شوشتری و کاظمی هم گروههای ضربتی درست کردند که فرزندان همان پیشمرگها بودند.»
* ریسک نورعلی در سیستان و بلوچستان جواب داد
نورعلی همین ایده را با خود به جنوب شرق میبرد تا ناامنی در این مناطق، نه با زور اسلحه که با همت خود مردم ریشه کن شود:«آنجا بین عشایر و مردم رفت، کارهای خدماتی انجام میداد، ساعتها پای درددلشان مینشست و مشکلاتشان را حل میکرد.
بهداری سپاه و قرارگاه سازندگی غرب را هم به آنجا برد، جاده میکشید، ارتباط عاطفی برقرار میکرد، جوانهایشان را مسلح میکرد که این خودش خیلی مهم است و ریسک بالایی داشت. ممکن بود اسلحهای که به دست عشایر میدهید بر علیه خودتان استفاده شود.
همین الان هم شما بروید ببینید همه عشایر دلداده شهید شوشتری هستند. چون با اینها با محبت و آغوش باز رفتار میکرد و رافت اسلامی را به آنان نشان داد و جذبشان کرد.
امنیت همان برنامهای که ایشان در آنجا شهید شد به عهده خود عشایر بود، نمایشگاه را خود آنها گذاشته بودند و مسئولیت تأمین امنیت را پذیرفتند. شهید شوشتری هم به اعتماد حرف آنها، آنجا حضور یافت، حتی برخی دوستان هم مخالفت کرده بودند اما او می گفت اگر بخواهیم به ما اعتماد کنند باید به آنها اعتماد کنیم.»
** حسین همدانی و تضمینی که به بشار اسد داد
وقت زیادی نداریم و چیزی به اذان ظهر نمانده و سردار تاکید دارد تا هنگام اذان، گفتگو تمام شود. بحث نورعلی را علی رغم جذابیتش میبندیم و از او میخواهیم تا چند جملهای هم برایمان از سردار شهید این روزهای سپاه بگوید. حسین همدانی!
«همان ریسک شهید شوشتری را شهید همدانی در سوریه کرد. خود ایشان برای من تعریف میکرد که وقتی به سوریه رفتم دیدم تنها چاره اینها این است که مردم به صحنه بیایند. ارتششان کاری از پیش نمیبُرد و باید نیروی داوطلب و با انگیزه به صحنه میآمد. من آنجا تز دفاع وطنی و نیروی بسیج را مطرح کردم.
اول که گفتم همه مخالفت کردند، همه فرماندهان و وزیر دفاع هم مخالف بود و میگفتند نمیتوانیم به اینها سلاح بدهیم. من رفتم و خود «بشار اسد» را قانع کردم و خود بشار اعتقاد پیدا کرد. بشار گفت تو تضمین میکنی؟ گفتم بله تضمین میکنم.
وقتی این اعتماد بوجود آمد، به تمام فرماندهان ابلاغ کرد؛ در سوریه هم وقتی رئیس جمهور ابلاغی میکند، کسی نمیتواند مخالفت کند. وقتی ابلاغ انجام شد، ساماندهی نیروی بسیج را شروع کردیم و کار با سازماندهی چند هزار نفر آغاز شد و الان به دهها هزار نفر رسیده است و تمام عملیاتهای پیشروی را نیروهای مردمی انجام میدهند و ارتش هم بیشتر پشتیبانی میکند و توپخانه و هلیکوپتر در اختیار میگذارد و اگر جایی هم گرفته شده میرود و آن موقعیت را تثبیت میکند. ارتش ابتدا به ساکن حمله نمیکند که به دل داعش بزند. همین نیروهای بسیجی و دفاع وطنی هستند که میروند.
* همدانی و تجربیات منحصر به فرد از دفاع مقدس تا نبرد در سوریه
زهدی سپس به برشمردن وجوه مشترک شهیدان شوشتری و همدانی پرداخت و گفت: «یکی از وجه اشتراکات این دو شهید سن آنان بود. شهید شوشتری متولد 1327 بود و سال 88 در 61 سالگی شهید شد، شهید همدانی هم متولد 1329 بود که در 65 سالگی شهید شد.
من و شهید همدانی از نظر روحی خیلی به هم نزدیک بودیم و بسیار با هم درد دل میکردیم و هر چه از ایشان میخواستم اجابت میکرد و امکان نداشت چیزی از او بخواهم و پاسخش منفی باشد. وقتی مأموریت استقراریاش در سوریه تمام شد و به ایران آمد، بلافاصله از ایشان دعوت کردم به مرکز تحقیقات راهبردی بیاید و با ما همکاری کند. ما در اینجا یک میز اندیشه زمینی راه انداختیم که در بحث قدرت زمینی کار میکند.
سردار همدانی هم تجربه دفاع مقدس را داشت، هم تجربه فرماندهی در سطح لشکر و قرارگاه و هم تجربه جنگهای امروزی. جنگهای امروز با دفاع مقدس تفاوت بسیاری دارد و ایشان 3 سال در این زمینه فعالیت کرده بود، اگر نگوییم منحصر به فرد جزء افراد معدودی بود که این خصوصیت را داشت.
من از ایشان خواهش کردم که بیاید و ریاست میز اندیشه زمینی ما را بر عهده بگیرد و ایشان هم قبول کرد، با اینکه بسیار درگیر بود؛ در سپاه جانشین فرمانده کل در قرارگاه امام حسین (ع) بود و مسئولیت سازماندهی چندین هزار لشکر امام حسین(ع) را در سراسر کشور بر عهده داشت و در سوریه نیز مسئول پشتیبانی بود.»
زهدی ادامه میدهد:«با اینکه آنجا گرفتار بود اما درخواست ما را پذیرفت و ما جلسات مداوم هفتگی داشتیم که فرماندهان ارتش، سپاه، ستاد کل، حضور داشتند و ایشان با توجه به تجربیاتی که داشت صحنه جنگ امروز را ترسیم میکرد و تاکتیکهای مقابله با آن را بیان میکرد.»
* تحلیل را با تکلیف مخلوط نکنیم
فرمانده اسبق توپخانه سپاه در خاتمه شرح صدر را از ویژگیهای بارز شهیدان همدانی و شوشتری میداند و میگوید: «اینها از خط خود عبور کردند تا توانستند خط دشمن را بشکنند. اینها اول خاکریز خود را فتح کردند. چیزی به اسم خود وجود نداشت و این خود را برداشته بودند و شما میدیدید در برخوردهایشان چقدر متواضع بودند. در برابر دشمن صلابت و اقتدار داشتند و در برابر خودیها و بسیجیها خاضع بودند، هر دوی این بزرگواران جزء افرادی بودند که واقعاً صبر و تحمل بالایی داشتند. من صحنهای را به یاد ندارم که این عزیزان عصبانی شده باشند و از کوره دررفته باشند.
زهدی، اعتقاد و اطمینان به ولایت را یکی دیگر از ویژگی های آنها میداند:«ما در جبهه و در زمان دفاع مقدس به صورت دستورالعمل و اعتقاد راسخی داشتیم -که هنوز هم به آن پایبندیم- و آن این است که باید تحلیل داشته باشیم اما به تکلیف عمل کنیم. تحلیل را با تکلیف مخلوط نمیکردیم و این بسیار مهم است.
سردار زهدی در کنار سردار شهید همدانی (ردیف آخر)
خیلی از مصیبتهای امروز این است که این دو با هم مخلوط میشود و طرف به تحلیل خود به اسم تکلیف عمل میکند. اگر تحلیل را کنار بگذارید بصیرت ندارید و مجاهدی نیستید که به درد اسلام بخورد.
اما در نهایت اینطور نیست که برمبنای یافتههای خود عمل کنید و باید به تکلیفی که از سلسله مراتب میآید عمل کرد و طوری هم به آن تکلیف عمل کنیم که گویی تحلیل و اعتقاد خودمان است. این بسیار مهم است. این روزها در صحنه سیاسی ، بسیاری افراد تحلیل خود را به جای مواضع رهبری بیان میکنند.
در دفاع مقدس و بین فرماندهان چنین مشکلی را نمیبینید، این شهیدان، قاطع بوده و هیچ وقت دچار تردید و تزلزل نشدند.