خبرهای داغ:
انذاری برای دوری از تکبر

چه کنیم تا تافته ی جدا بافته نشویم؟

نخبه ی جوان! دانشجوی عزیز! استاد گرانقدر! تا دیر شده اردوی جهادی را دریاب که اگر شتاب نکنی مصداق این فرمایش الهی خواهی شد « وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر. 19 )
کد خبر: ۸۵۸۵۴۷۶
|
۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۰
خبرگزاری بسیج: همه شنیده و دیده ایم که تا فردی در مقطع دکترا پذیرفته می شود توقع دارد او را « دکتر » خطاب کنند یا طلبه ای که ضربا و ضربوا را فرا گرفت اگر « حاج آقا » صدایش نکنی، یحتمل که به علما توهین کرده ای! آری، اینکه فرمودند « العلم هو الحجاب الاکبر » حقیقتا فرمایش خردمندانه ای بوده که اگر می خواهی مصادیقش رابیابی کافی است که یک استاد دانشگاه را بدون عناوین علمی خطاب کنی...

به هر حال متاسفانه از جمله ی آفاتی که غالبا بر فارغ التحصیلان دوره های تکمیلی حوزه و دانشگاه مترتب است اینکه به خیال و اهی تصور می کنند یک سر و گردن و شاید هم بیشتر، از سایر مردم بالاتر و والاتر هستند، لذا احترام شان واجب و تکریم شان نیز بر همگان فرض می شود فلذا کار به جایی میرسد که استاد العلما و العرفا امام خامنه ای عزیز در دیدار با صدها نفر از نخبگان علمی به این آفت و آسیب مهم اشاره کرد و می فرمایند.

« روحیّه‌ی جهادی را بر روحیّه‌ی تافته‌ی جدا بافته بودن ترجیح بدهید. یکی از خطراتی که گریبان کسانی را که یک امتیازی دارند میگیرد، این است که احساس کنند تافته‌ی جدا بافته‌اند، احساس کنند یک سر و گردن از همه بالاترند؛ این خطر بزرگی است، این یک خطر شخصیّتی است، یک بیماریِ شخصیّتی است؛ نگذارید این بیماری در شما رشد بکند و راهش هم این است که کار جهادی و روحیّه‌ی جهادی را در خودتان تقویت کنید. روحیّه‌ی جهادی یعنی کار را برای خدا انجام دادن، کار را وظیفه‌ی خود دانستن، همه‌ی نیروها را در راهِ کارِ درست به میدان آوردن؛ این روحیّه‌ی جهادی است. برای اینکه این روحیّه‌ی جهادی در شما تقویت بشود، حضورتان در اردوهای جهادی خیلی خوب است. نگویید وقتمان تلف میشود؛ نه، بیشترین و بهترین استفاده از وقت همین است. درستان را بخوانید، پژوهشتان را بکنید، کارتان را بکنید، در اردوهای جهادی هم که در دوره‌ی سال، چند هفته‌ای انسان را مشغول میکند شرکت کنید. این شما را با متن مردم آشنا میکند، این شما را با مشکلات و معضلات جامعه که غالباً از چشم مسئولین دور میماند، آشنا میکند. » بی شک هر یک از واژگانی که مولا به خدمت گرفته اند حاوی پیام های مختلفی است که در این مجال و مقال نمی گنجد. این که آن را آفت می دانند یعنی چه؟ و یا عنوان «بیماری شخصیتی » که حقیقتا اولین باری هست که از لسان مبارک معظم له برای فرد یا گروهی بیان می گردد جای بسی تامل و تدبر عمیق دارد که باشد برای فرصتی دیگر؛ اما نقطه ی ثقل و مرکز توجه نگارنده بیشتر در پی توضیح و تشریح نسخه درمانی است که پزشک روح و جان مان در پی بیان این بیماری روحی و شخصیتی برای مخاطبین پیچیده و با تأکیداتی خاص تجویز کرده اند.

ولایت، راه درمان را کسب « روحیه ی جهادی » دانسته اند یعنی برای آن که دچار غرور و تکبر نگردیده و به تعبیر دیگر که بارها در جلسه به مسئولان فرموده اند: « دچار خود شگفتی» نشویم و تصور نکنیم که ما با عموم مردم فرق داشته و خود را برتر و بالاتر بدانیم باید روحیه ی جهادی را در خودمان ایجاد و به تبع آن تقویت نماییم که تنها راه علاج، در این روح و روحیه می باشد.

اینکه روحیه ی جهادی چیست باز هم به فرصتی بسیط وا می گذارمش، امّا به ذکر این ویژگی ها بسنده می کنم که اخلاص- تواضع- ایثار- خستگی ناپذیری و تفویض امور به خالق- صفا و صمیمیت با افراد- ساده زیستی- ایمان - تقوای الهی و ... از جمله خصوصیات روحیه ی جهادی است که اگر فردی این روحیات را نه تنها در خود بپروراند بلکه آن را در رفتار اجتماعی و ارتباطات روزمره ی خود نیز تعمیم دهد مصداقی از « مدیر جهادی » خواهد بود که دانش و بینش و رفتارش مبتنی بر این خصوصیات،‌ یقینا بر اطرافیان بارز و آشکار می باشد.

معلّم محبوب ما که حقیقتا خوش طبیبی است برای سلامتی شاگردان خود و دلسوزْ مرادی است برای سیر و سلوک و سعادتمندی مریدان با وفایش؛ باز هم مسیر هدایت و راهبری ما را نیمه رها ننموده و راه کار دریافت و توسعه‌ی روحیه جهادی را نیز ذکر نمودند تا هیچ شاگردی بدون فراگیری فرمول های ناب از کلاس با صفایش خارج نگردد.

رهبر حکیم برای رسیدن به روحیه ی جهادی، شرکت در « اردوی جهادی » را سفارش و تاکید نموده اند.

فردی پرسید اگر در محله ی خود نیز به محرومین توجه کنیم آیا مطالبه ی ولایت را جامه ی عمل پوشانده یم که او را به تداوم سخنان حضرت دعوت نمودم که فرمودند: « در اردوهای جهادی هم که در دوره‌ی سال، چند هفته‌ای انسان را مشغول میکند شرکت کنید. » بی شک، اردوی جهادی از منظر ایشان، حضور چند شبانه روز در یک روستای محروم برای خدمت رسانی به ولی نعمتان انقلاب اسلامی است تا از نزدیک، محرومیت ها را لمس کنیم و با گوشت و پوست و خون مان آمیخته و عجین گردد.

حال سوال اینست که این اردو را چه رابطه ای است با تافته ی جدا بافته نبودن؟! در مقام پاسخ، نکات گوناگونی وجود دارد که رشحه ای را مِن باب تکلیف و از روی تجربیات 15 ساله در توفیق تشرف به مناطق محروم بیان می کنم. البته آثار و دستاوردهای این اردوها حقیقتا بی شمار است لیک به آن بخش می پردازم که با موضوع این یادداشت مرتبط است.

1) اولین اثر حضور در منطقه محروم، باز شدن افق جدیدی است از دنیایی که پیرامون ماست. خوب می دانید که انسان هایی که دنیای کوچکی دارند خود را همه چیز می پندارند اما آنگاه که عوالم مختلفی را از نزدیک ببینند اصطلاحاً چشم شان باز می شود و می بینند آنچه را در تصورشان هم نمی گنجید.

2) دیدن محرومیت هایی نظیر عدم آب و برق و راه و خانه ی مناسب و خلاصه، نبودن اولین امکانات اولیه ی حیات برای یک انسان، اولین جرقه ای است که در ذهن بیننده شعله ور شده و نوعی خجلت و شرمساری را در او به وجود می آورد و کم کاری ها را به او یادآوری می نماید که این مشعل، خود، خاکی است برای خاموش نمودن آتش خودپسندی و تفاخر.

3) تحمل شرایط اشاره شده برای چند شبانه روز یعنی «ساختن با سختی ها» که موجب مقاومت روح می گردد و روح را از حالات زشت غرور به رفتن در طبقات معنوی صیقل می دهد.

4) یادآوری شرایط رفاه و آسایش زندگی شهری، تقویت روح قدر شناسی و شکر و سپاس را موجب و منتج می گردد که باز هم روح خودخواهی را در دارنده ی آن از میان بر می دارد.

5) شاید اهالی شهر که نخبه ی عزیز ما را می شناسد به هر دلیل ممکن، به اجبار یا از سر تعارف و شاید هم ادب اجتماعی، او را به اصطلاح تحویل بگیرند و به نشانه ی تحویل برای او نوشابه ای باز کنند که او نیز تصور کند برای خود کسی است ... امّا در روستا آنکه حضورش بیشتر و فعالیتش قوی تر باشد و به بیان بهتر «نان بازویش را بخورد» محبوب اهالی است لذا اینجا دیگر برای اسم و رسم مان تره خورد نمی کنند مگر آنکه ما را در کار یَدی مشاهده کنند.

6) حشر و نشر با روستاییان ساده دل و صمیمی، روی خاک و زمین و یا در منزلی محقّر با اثاثیه ای اندک و قوتی ساده، شاید از ادلّه ی فوق موثر تر واقع افتد که نخبه ی ما را «خاکی» بار می آورد و کلاس گذاشتن را که بسان تاری محکم، مانع ارتباط او با آحاد مردم گردیده، کنار می زند و جهادگر ما «مردمی» می شود. آنگاه که تارهای اطرافش پاره گردید، دیگر بعید است که او خود را تافته ی جدا بافته بداند و حداقلْ نتیجه اش آنست که او نیز بنده ای از عبادالله است چرا که خلق و خوی مملوّ از صفا و مهربانی و یکدلی روستاییان، آنقدر گیرا و جذاب است که هر دلی را به سوی مهر و محبت خود می کشاند که اگر هزار شهری هم مجتمع می شدند این نتیجه حاصل نمی شد که بنده صدها بار و بلکه هزاران بار به چشم غیر مسلح خود و بدون واسطه دیده و درک کرده ام.

پس: نخبه ی جوان! دانشجوی عزیز! استاد گرانقدر! تا دیر شده اردوی جهادی را دریاب که اگر شتاب نکنی مصداق این فرمایش الهی خواهی شد « وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر. 19 )

البته اگر استاد معظم ما، این راه کار را به نخبگان « توصیه » نمودند بی شک به مسئولین « امر » می نمایند که پیش از این نیز به ویژه در افطارهای معظم له در ماه مبارک رمضان بارها گوشزد کرده اند که مراقب باشیم روحیه ی جهادی در مسئولین و مدیران نظام کم رنگ نشود و از روحیه ی جهادی غفلت نکنیم. والسلام

قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار