وی ادامه داد: قوچانی در این مقاله بدیهیات تاریخی و عقلی را نادیده گرفته و اشاره نمیکند که نهضت آزادی و چهرهای مانند ابراهیم یزدی از موضع لیبرالی شیفته آمریکا بودند و این موضع، با استقلال خواهی نمیخواند. دیگر آنکه، قرائت کارگزاران و اصلاحطلبان از حکومت قانون و توسعه پایدار که قوچانی به آن اشاره میکند، یک قرائت آمریکایی است که تاکنون همه آثار و نگرش خود را براساس آن مدلل و مستند کردهاند، حال چگونه میتوان تا بیخ و بن آمریکایی بود، اما علیه آن مبارزه کرد؟ مقاله ظاهراً ضدامپریالیستی قوچانی یک تز التقاطی برای پنهان کردن شکست این اردوگاه سیاسی است.
سردبیر ماهنامه عصر اندیشه همچنین گفت: نویسنده این مقاله همچنین در بخش دیگری از مطلب خود به یک شوخی تئوریک متوسل میشود و با جدا کردن انتزاعیِ حساب امپریالیسم از لیبرالیسم مینویسد: «برای استقلال از آمریکا و قطع استیلای مستقیم یا غیرمستقیم آن باید چنان توسعهیافته شد که آمریکا نتواند به ایران زور بگوید و زور فقط جنگ نیست که سرباز بخواهد، زورگویی در تحریم هم هست که نقض روشن اقتصاد آزاد، تجارت آزاد و در نتیجه آن چیزی است که به نام سرمایهداری مشهور شده است. رفتار ایالات متحده در تحریم ایران یک رفتار لیبرالیستی نیست، رفتار امپریالیستی است و اینجاست که حساب لیبرالیسم و امپریالیسم از هم جدا میشود و حتی در مقابل هم میایستد.»
وی تصریح کرد: قوچانی همچنین در این مطلب دست به تفکیک عناصر ذاتی ایدئولوژی سرمایهداری که لیبرالیسم و امپریالیسم از پس آن ظهور کرده، میزند و در واقع نتیجه میگیرد که برای رهایی از استیلای آمریکا، باید آمریکایی شد! چون روندهای لیبرال راهی جز به سرمایهداری ندارند و سرمایهداری نیز خصلتاً فلسفهای امپریالیستی است و بدون آن معنا و کارکردی ندارد.
فضلینژاد در پایان گفت: سخن گفتن از مبارزه با امپریالیسم آن هم با توصیه به پیمودن روندهای لیبرال و تمسک به سرمایهداری، حربه جدید جریان هاشمی است که «مرحله آخر التقاط نظری» این اردوگاه به شمار میرود.