بی شک میزان برای تعیین شکست یا پیروزی تنها براساس نتایج سنجیده می شود، از این رو می توان گفت آمریکا در این صورت پروژه ای اصلی خود را از دست داده است، پروژه ای که مربوط به محاصره چین آن هم پیش از خروج واشنگتن از بحران های داخلی است.
بلکه و حتی پیش تر از این باید گفت، آمریکایی ها در این زمینه و قبل از مهیا کردن پروژه جهانی خود، غافل بودند که روسیه در آمادگی لازم به سر می برندو واشنگتن قبل از غلبه بر چین در این کارزار روسیه آماده عکس العمل خواهد بود، در این بین کارزار راهبردی شمالی با وجود استقرار دیوار موشکی پیشرفته سعی شده است تا جایی که امکان دارد، در این صحنه راهبردی مناطق شمالی آفریقا و خلیج فارس که در برگیرنده ایران و همچنین دربرگیرنده سوریه به صورت طبیعی است و ترکیه را هم در خود جای می دهد، از این طریق برای خود مصون نگاه داشته شود.
البته در این میان به نظر می رسد، آمریکا به خواست و اراده ملت ها در این مناطق توجهی نکرده است، ملت هایی که قادرند در برابر پروژه های آمریکایی دست و پنجه نرم کنند، آمریکا نه تنها به این مساله توجهی نکرد بلکه حتی به صورت نادرستی در این خصوص عمل کرد، و حاضر شد جنگ های نیابتی خود را با کمک شرکت های غول پیکر بین قاره ای از این مناطق انتظار داشت.
حتی بیش از این نیز عمل کرد و صاحب اصلی این تعهدها بر آن شد تا تعهدهای مربوط به این جنگ ها را به مزدوران وابسته به خود واگذار کند، گروه هایی که شغلشان مزدوری برای آمریکاست، گروه هایی نظیر القاعده و داعش و النصره اگر چه در این خصوص نامگذاری ها متفاوت است، اما این ارتش های بهم پیوسته مزدور آمریکایی بعد از شکست شرکت های امنیتی آمریکایی نظیر بلاک واتر و امثال آنها در انجام این وظایف لاجرم وظیفه جنگ های نیابتی آمریکایی ها در منطقه به این گروه های جدید واگذار شد.
عملکرد مزدوران داخلی آمریکایی ها در منطقه به اندازه ای توسعه یافت که حتی متعهدهای اصلی منطقه ای هم دیگر توان کنترل آنها را از دست دادند، وضع به نحوی پیش رفت که آمریکایی ها ناگزیر شدند، بار دیگر در صفوف این گروه ها بازنگری و صف آرایی مجددی را اعمال نمایند، البته همین اقدام آمریکایی ها هم به نوبه خود باعث شد تا در عملکرد کشورهای منطقه ای از هم گسستگی واضحی به چشم بخورد، این مساله بعد از همکاری روسیه با سوریه شدت بیشتری به خود گرفت، روسیه ای که اکنون خود را آماده می سازد، در بحران های عراق ، لبنان، یمن ، مصر ، لیبی و دیگر کشورها دخالت مستقیم داشته باشد.
به عنوان مثال این دخالت روسیه در سوریه باعث شده است تا ارتباط بین ترکیه و داعش تا حدودی از هم بپاشد و بعد از آن ترکیه ناگزیر شد، علنا اعلام کند، با داعش خواهد جنگید، و این بار این اظهارنظر مقامات ترکیه عملی بود و در حد سخنان و مواضع سیاسی مطرح نشدند، این امر البته باعث ایجاد تناقض و گسست بین نظام مبتنی بر اخوان المسلمین در این کشور و اساس اسلامی پیچیده در این کشور ایجاد می کند.
اساس اسلامی نظام حاکم در ترکیه هم اکنون منبع اصلی قدرت در این کشور و تنها توجیه بقای قدرت در این کشور است، و البته این امر حتی می تواند به تنش نگران کننده موجود بین نظام حاکم ترکیه و کردها در این کشور دامن بزند، همین مسائل می توانند منجر به بروز بحران های داخلی در این کشور شود، که در صورت اوج گیری حتی این بحران ها می توانند منجر به بروز جنگی داخلی در ترکیه شوند، و ترکیه جایگاه منطقه ای خود را بعد از آن از دست بدهد.
پیروزی اردوغان در انتخابات پارلمانی اخیر ترکیه به دلیل اوج ژیری قدرت اسلامگرایان وابسته به حزب عدالت و توسعه نبوده است، بلکه باید گفت این انتخابات به توسعه جنبش ملی گرایی در این کشور منجر شده است، و عامل توسعه این جنبش هم چیزی جز توسعه اندیشه های ناسیونالیستی ضد کردی از سوی این جنبش نبوده است.
هر گونه خللی اگر در این موازنه کنونی داخلی ترکیه روی دهد، به طور حتم منجر به بروز جنگی داخلی در این کشور خواهد شد، جنگی که می تواند باعث نابودی و از هم فروپاشی کشور منجر گردد.
همانگونه که این مساله برای ترکیه صدق میکند، حال و روز عربستان سعودی هم که حامی اصلی القاعده است، از این امر بهتر نخواهد بود، اگر عربستان سعودی دست از حمایت القاعده در یمن بردارد، این مساله می تواند منجر به شکست القاعده از سوی گروههای مخالف آن گردد و در نتیجه گروه های مخالف عربستان سعودی در یمن به پیروزی خواهند رسید، از این رو بعد از آن باید انتظار داشت که مناطقی از خاک عربستان سعودی که بر سر آنها اختلاف وجود دارد به یمن بازگردانده شود.
البته این امر در صورت محقق شدن می تواند باعث رقم خوردن شکستی فلاکت بار برای پادشاهی وهابی باشد و در عین حال این نتیجه می تواند عامل مشوقی برای گروه های دیگری در مناطق دیگری شود که به هر شکل از نظام سعودی زیان دیده اند، تا آنها نیز از این طریق حقوق خود را از سعودی ها باز ستانند و حتی می تواند گروه های داخلی عربستان سعودی را بر ضد نظام تحریک کند، از این رو باید گفت در چنین صورتی ارتش عربستان سعودی که اساس آن را مزدوران خارجی تشکیل می دهند، دیگر قادر به حفظ وحدت و تمامیت ارضی این کشور نخواهد بود.
شکست عربستان سعودی در یمن تنها به یمن خلاصه نخواهد شد، بلکه این شکست برای عربستان در نقش این کشور در لبنان و اردن هم تاثیر گذار خواهد بود و به طور حتم این امر می تواند باعث توسعه اختلاف بین عربستان سعودی و مصر درباره عراق و سوریه شود.
با وجود نقش تاثیرگذار و تعیین کننده مصر در منطقه و کششی که این کشور در مسائل مختلف دارد، در آن صورت مصری ها دیگر حاضر نخواهند بود، مجری چشم و گوش بسته دیکته های سعودی ها باشند، از این رو مصری ها برای به دست آوردن جایگاه خود به دنبال منابع دیگری در داخل و خارج از مصر برای توسعه خود خواهند بود، از این رو مصریها بلافاصله برای تامین سلاح مورد نیاز خود به دنبال منابع جایگزین دیگری خواهند بود، منابعی که باعث شوند مصر جایگاه قدیمی و تاثیر گذار منطقهای خود را بار دیگر باز یابد و مصر خواهد کوشید تا کشورهای عربی را گردهم جمع کند.
از این رو باید گفت کشورهای هم پیمان آمریکا هم اکنون با چالش رو به رو هستند و حتی خود آمریکا هم با چالش روبه رو شده است و مزدوران داخلی آمریکا در میدان های سوریه و عراق و لبنان با مشکلات و چالش های جدی روبه رو شده اند، حال پرسشی که مطرح می شود این است که آیا آمریکا تا به پایان رسیدن دوره ریاست جمهوری کنونی قادر است پروژه ای را که در سطح جهانی آغاز کرده به سرانجام رساند ؟ چرا که این پروژه جهانی تا به این لحظه شکست سنگینی را متحمل شده است، یا این که آمریکا به همین دست آوردهای محدود و ناچیز بسنده خواهد کرد و پروژه جهانی خود را به پروژه تجزیه طلبانه محدود خواهد کرد، پروژه ای که برنارد لویس که در برگیرنده تجزیه خاورمیانه است و عربستان سعودی و ترکیه را هم در بر می گیرد، بسنده خواهد کرد ؟.
تجارب تاریخی به ما می گویند که آمریکا تنها به دنبال منافع خود بوده و منافع خود را مدنظر داشته است، از این رو باید گفت مدت هاست که ارزش ها و معیارها برای آمریکاییها از بین رفته است.