به گزارش خبرگزاری بسیج، در روزگاری که حتی کودکانمان هم مدافعان حرم و شجاعتشان را ستایش میکنند و در روزگاری که جملگیِ مردم ما برای شهیدانِ مدافع حرم احترام ویژهای قائلند؛ کسانی هم هستند که این مسئله را درک نکرده و هنوز در توهمات درونی خود غوطهورند. اینان همانهایی هستند که وعدههای دروغین دشمنان را باور کرده و در سرشان خیالِ همپیاله شدن با غربیان را میپرورانند.
جالب اینکه برخی از این افراد نه تنها دفاع از حرم و کمک به مردم مظلوم فلسطین و سوریه را نفی میکنند، بلکه در مقابل چشم ما، تمام رشادتهای مدافعان حرم را به سُخره میگیرند. جالبتر اینکه همین افراد از مسئولان دولتی هم هستند و در قامت مسئول چنین رفتاری میکنند.
مثال میخواهید! همین چند شبِ پیش حامد زمانی متنی را منتشر کرده که روایت یکی از همین افراد است. زمانی که در سالهای اخیر آهنگهای بسیاری برای شهیدان و مدافعان حرم ساخته و خوانده، اینبار روایتی را منتشر کرده است که گریستن سنگ از این حدیث چندان عجیب نیست.
در ادامه متن منتشر شده توسط حامد زمانی خواننده موسیقی، میآید:
«امروز یکی از تلخترین روزای کاری من و گروهم بود، جوری که تا الآن که ساعتها میگذره هنوز حالمون بدجور خرابه...
برمیگردم به وُیسی که پریشب گذاشتم:
اجرا در جمع خونوادههای شهدای مدافع حرم...
کنار مادری که تن تکه تکه و بیسر پسرش رو شب قبل مراسم براش فرستاده بودن...
کنار همسرایی که اول زندگیشون بیوه شدن و کنار بچههای کوچیکی که عکس باباشونو تو بغلشون گرفتن و حتی اگه دنیا رو هم بپاشون بریزن دیگه براشون بابا نمیشه...
از شیرینی اون لحظهای گفتم که مادرا و همسرای شهیدا از ارتباط و انس اون عزیزا با آهنگای من میگفتن...
دقیقاً همونجا بود که به من گفتند: «آقا حامد! هر جا که هستید و هر
برنامهای که دارید حتما از بچههای ما بخونید! نذارید یاد و خاطرشون کمرنگ
بشه».
...
یه لحظه داخل پرانتز!
(بچهها! به نظرتون چه
اتفاقی داره توی جامعهٔ ما میافته که مادرای شهدا اصلا همچین چیزی به
ذهنشون خُطور میکنه، و باید همچین استرس و خواستهای داشته باشن؟؟؟
فأین_تذهبون)
همونجا من و بچهها به خودمون قول دادیم حتماً تو هر شرایط و برنامهای حداقل یه آهنگم که شده برای شهدای مدافع حرم و شاد کردن دل مادراشون بخونیم.
امروز_صبح
به دعوت یکی از مؤسسات مالی و اعتباری اجرای برنامه داشتیم...
با آهنگ امام رضا(ع) شروع کردیم و بعد به ترتیب: راز روشن، لبیک، روز جوان، دیروز امروز فردا.
مثل همیشه من و بچهها هر چی داشتیم گذاشتیم، مخصوصا موقع اجرای آهنگ «لبیک».
دقیقاً بعد از اجرای ما، در حالی که هنوز بچهها مشغول جمع کردن وسایل بودن و به قول معروف هنوز عرقمون خشک نشده بود، نوبت سخنرانی مدیرعامل اون مؤسسه شد.
در کمال بهت ما و مسئولین و حضار ایشون سخنرانیشون رو با یه لحن تمسخر آمیز به دور از شأن مجلس، با این جملات شروع کردند:
-ساکاتون کو پس؟؟؟
-ساکاتون رو اوردید؟؟؟
-آقایون و خانما! ساکاتون رو بستید؟؟؟
-با این آهنگایی که این آقا خوند! مث اینکه ما باید پاشیم بریم سوریه بجنگیم!
و در ادامه نظرشون این بود که این آهنگا چه ربطی به این ایام و جشن انقلاب دارند؟ و... الی آخر
در کمال تأسف علیرغم اینکه مسئولان برنامه اعتراض و عصبانیت منو پشت صحنه دیدن، از دفاع کردن و پاسخ دادن من ممانعت به عمل آوردن و ما رو به خارج از سالن هدایت کردن!
چون اونجا نذاشتن جلوی اون جمعیت حرفامو بزنم و از چیزایی که باید دفاع میکردم دفاع کنم بخودم واجب دیدم که اینجا عرضه کنم:
-سرکار عالی مدیر عامل!
کاش یادتان میبود که این انقلاب مال کیست!
کاش کسی پایهٔ میز ریاستتان را نشان میداد که به کجا بند است و روی کدام خونها قدم میگذارید!
آری آن انقلابی که شما مدیر و مدعیاش باشید فاتحهاش خوانده است، دیگر پایش به سوریه، عراق، یمن و بلاد دیگر مظلومان باز نخواهد شد!
اما آن انقلابی که پیر خمین از آن دم زد نه مرده است و نه در بهمن پنجاه و هفت میایستد!
خون میدهد...
جان میدهد...
در هر نقطهای از این دنیای دون!
...
امام ما به آموخته «جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد. ماباید در این راه بسیج سربازان جهان اسلام را به راه بیندازیم».
ما انقلاب و جشن انقلاب را اینگونه آموختهایم!
پس شمایید که آدرس را اشتباه آمدهاید...
جشن حقیقی انقلاب ما آن روزی است که جهان به وسیلهٔ امثال همین بچهها از لوث وجود هر ظلم و بیعدالتی پاک شود.
و اما ملاک، حال افراد است!
اگر چون شمایی از هزینه دادگان برای انقلاب باشند، یا باید توبه نصوح کنند که چرا چنان کردند، یا استغفار کنند که چرا چنین میکنند!
...
میزتان مستدام!
واذا خاطبهم الجاهلون قالو سلاما
پس
سلام!