یادداشت/

سیره‌ی فاطمی؛ درمانی برای فروپاشی نهاد خانواده

کد خبر: ۸۶۵۲۱۵۱
|
۲۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۲:۴۶

خبرگزاری بسیج؛ امروزه غرب تلاش دارد با نابود کردن نهاد مقدس خانواده بر جوامع اسلامی سلطه پیدا کند. از این رو، تلاش می‌کند با سر دادن شعارهای فمینیستی و با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی خود، جایگاه زن را در خانواده تغییر دهد. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آن بانوی بزرگ تاریخ، الگویی برجسته برای زنان جامعه محسوب می‌شود. از این رو، زنان جامعه‌ی اسلامی به‌عنوان مربی انسانیت بایستی با تأثیرپذیری از بانوی دو عالم، جایگاه واقعی خود را پیدا کنند. هرچند تمامی ابعاد زندگى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پُربار و نورانى است، نقش همسری و مادری آن حضرت در طول زندگى کوتاه و پُرثمرش از درخشانى خاص برخوردار است. از این رو، در این مطلب سعی داریم تا به مناسبت ولادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به گوشه‌ای از نقش مادری ایشان بپردازیم

فروپاشی بنیان خانواده در غرب

امروزه غرب دچار فاجعه‌ای است که «فروریختن بنیان خانواده» خوانده می‌شود. اولین سؤالی که با شنیدن این جمله به ذهن متبادر می‌شود این است که ریشه‌ی فروپاشی نهاد خانواده در دنیای مدرن و فرهنگ موسوم به مدرنیته را چه می‌توان دانست؟ به نظر می‌رسد که ریشه‌ی این فاجعه را باید در «اومانیسم» (1) و یا به عبارت واضح‌تر «اصالت و خودبنیادی بشر» دانست. اومانیسم به معنای مکتبی که پرچمدار اصالت دادن به نفس امّاره، در مقابل اصالت ‌دادن به بندگی خداست.
با دقت در این مطلب که اومانیسم، بشر را به‌جای خدا، ملاک همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌ها می‌داند، به این نتیجه‌ی بدیهی خواهیم رسید که «بد» آن چیزی است که بشر نخواهد و «خوب» آن چیزی است که بشر بخواهد.
اکنون باید پرسید آیا با وجود سیطره‌ی چنین فرهنگی، حفظ خانواده در غرب ممکن خواهد بود؟ و به عبارت دیگر، آیا می‌توان از یک سو به «اصالت نفسانیات» معتقد بود و از سوی دیگر «حفظ نهاد خانواده» را انتظار کشید؟! آن هم خانواده‌ای که شرط بقایش عدم حاکمیت نفسانیات است، زیرا که در حاکمیت نفسانیات هیچ جمعی به‌عنوان جمعِ همدل باقی نمی‌ماند؛ یا همه پراکنده‌اند و یا همه مقهور قدرت یک فرد قرار می‌گیرند که هیچ‌کدام از این دو نوع جمع، جمع خانواده نیست.
در یک تحلیل صحیح، هرگز نمی‌توان خانواده را مجموعه‌ای مرکب از اجزای پراکنده که در کنار هم گرد آمده باشند دانست، بلکه خانواده جمع یگانه‌ای است برای زندگی و پایداری در زیر پرتو مودت و رحمت حق. مسلماً با پذیرش تمدن غربی و «اومانیسم»، که ناخودآگاه در روح و روان افرادِ غیرموحد جریان می‌یابد، خانواده‌ای باقی نمی‌ماند.

فمینیسم و تهدید بنیاد خانواده

با توجه به شرایطی که در این دوران پیش آمده، زنان علاوه بر کار در خانه، امکان انجام کارهایی افزون‌تر از همسرداری و تربیت فرزند را نیز دارند. لذا موضوع حضور زنان در صحنه‌ی فعالیت‌های اجتماعی جدی است. البته فعالیت‌هایی که با شخصیت زن هماهنگی و سازگاری داشته باشد و اساساً با همین نگاه به زن است که معمار کبیر انقلاب اسلامی امام‌ خمینی (رحمت الله علیه) در وصیت‌نامه‌ی سیاسی- الهی خود می‌فرمایند:
«ما مفتخریم که بانوان و زنانِ پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‌های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند... این قیدها را [یعنی: سخت‌گیری‌های منجر به عدم حضور زنان در صحنه‌ها] دشمنان برای منافع خود، به ‌دست نادانان و بعضی از آخوندهای بی‌اطلاع از مصالح مسلمین به‌وجود آورده‌اند.»(2)
پس با نگاه دینی هرگز نمی‌توان از حضور زنان در صحنه‌های اجتماعی جلوگیری کرد، بلکه برعکس، این وظیفه‌ی آحاد جامعه است که بستر مناسب و طبیعی چنین حضوری را فراهم کنند که اگر این حضور در مسیر طبیعی خود جاری شود، نه تنها وظایف همسری و مادرانه‌ی زنان در خانه تحت تأثیرات منفی آن حضورها قرار نمی‌گیرد، بلکه جامعه از توانایی‌ بالقوه‌ی بانوان در حوزه‌های دیگر نیز برخوردار خواهد شد و زنان نیز دیگر احساس نخواهند کرد که جنس دوم هستند و در اجتماع از درجه‌ی پایین‌تری نسبت به مردان برخوردارند و یا احیاناً حقوق انسانی آنان ضایع شده‌ است که اگر چنین احساسی در آنان ایجاد شود، خسارت‌های زیانباری دامن‌گیر خودشان و خانواده و فرزندانشان خواهد شد.
اما در این میان، جنبشی برخاسته از مبانی اومانیستی به نام «فمینیسم» (3) با طرح شعارهای فریبنده‌ای همچون آزادی زنان و حضور آن‌ها در فعالیت‌های اجتماعی، مسیری را برای آنان تعیین می‌کند که با ایجاد احساس استقلال کاذب برای زنان در مقابل مردان، عملاً به ویرانی بنیاد خانواده می‌انجامد.
یکی از لوازم طبیعی نگاه فمینیستی، پست‌انگاری پدیده‌ی زایش برای زن و تربیت فرزند است. با این نگاه تمام آنچه در طول تاریخ بر زنان گذشته است، ظلمی است که از سوی مردان به‌عنوان جنس خشن و سلطه‌گر بر زنان به‌عنوان جنس ضعیف و مظلوم رفته است و اینکه زنان در خانه مانده و همسرداری و مادری کرده‌اند، نه مسیری طبیعی، بلکه از روی اجبار و اضطرار بوده است! که در پاسخ به این قضاوت باید گفت: نگاه این‌چنین نسبت به گذشته‌ی زنان، آن ‌هم توسط کسانی که داعیه‌ی دفاع از حقوق زن دارند، خود ظلم مضاعفی است نسبت به زن!

نتیجه‌ی نگاه اومانیستی و فمینیستی به زن و خانواده

با توجه به آنچه گذشت، آیا اگر نگران از دست رفتن همه چیز باشیم، نگرانی بجایی نیست؟ آیا دیگر می‌توانیم انتظار داشته باشیم نمونه‌ی انسان‌های بزرگی را ببینیم که به اعتراف خودشان، هرچه داشته‌اند از دامان پاک و تربیت صحیح مادران، کسب کرده‌اند؟ اگر مادر به‌عنوان عاملی برای انسِ فرزندان در زندگی نقش فعال نداشته باشد، چه کسی به کودک راه نشان دهد و جهت‌دهی کند؟ آیا غیر از این است که هرجا جوانان، جوانانی تربیت‌پذیر نیستند، ریشه‌ی آن را باید در ضعف نقش مادران آن‌ها جُست؟ خانم کارمندی که ایفای نقش مادری را در خرید انواع اسباب‌بازی‌های گران‌قیمت جست‌وجو می‌کند، عملاً مادری خود را به فرزندانش هدیه نداده، بلکه بخشی از حقوق خود را به آن‌ها هدیه داده است!
با شرایطی که امروزه پیش آمده و عموماً پدر و مادر در محل کار هستند و معلم هم از نقش پرورشی خود تهی شده و تنها به آموزش مطالب کتب درسی اکتفا می‌کند، چه کسی باید با جوان اُنس بگیرد؟ این‌گونه کودکان و جوانان خودشان می‌مانند و خودشان؛ مثل یک علف خودرو بی‌کس و بی‌یاور و عاصی و سرکش! آری! جامعه‌ی امروز ما به چنین ورطه‌ای فروافتاده و راه نجات آن ‌هم چیزی جز تجدیدنظر کلی نسبت به نقش زنان نیست.

نگاه صحیح به نقش مادری

توان جسمی برتر مرد اقتضا می‌کند که حضور در بازار کار و کسب مادیات برای خرج خانه با او باشد و از سوی دیگر، لطافت روحی زن اقتضا می‌کند که تربیت نسل انسانی به او سپرده شود.
با این وجود، کشاندن زن (که از قدرت جسمی کمتر و توان تربیتی بالاتر برخوردار است) به بازار کار و فعالیت‌های بدنی و دور ساختن او از محیط تربیتی، نه فقط به صلاح زن نیست، بلکه نظام جامعه را از رشد و تعالی بازمی‌دارد.

دیدگاه اسلام درباره‌ی مقام مادر و کارکردهای ویژه‌ی آن

یکی از نقش‌های ارزشمند زنان، مادر بودن است که در تمام فرهنگ‌های متمدن و غیرمتمدن از احترامی نسبی برخوردار بوده است. در اسلام نیز این نقش بسیار پُررنگ و اصیل دانسته شده است.
در قرآن کریم احترام و احسان به والدین [حتی اگر کافر باشند] در ردیف اطاعت از خدا و توحید عبادت قرار گرفته است و در برخی از آیات قرآن، سپاس و شکر والدین را در ردیف شکر نعمت‌های الهی قرار داده است. آنجا که می‌فرماید:
وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (4)
در احادیث متواتری شأن مادر را در مقایسه با حق پدر به‌مراتب بیشتر و برتر و اطاعت از او و احسان به او را موجب ثواب فراوان‌تر بیان کرده است و در حدیثی دیگر آمده است که بهشت زیر پای مادران است: «الْجَنَّةُ تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَات»(5)

زن در جایگاه مادری

نقش‌های عمده و زندگی‌ساز زن در باب کارکرد مادری را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

الف) حفظ و بقای نسل انسان

نقش زن در ادامه‌ی نسل بشر و حفظ آن از نابودی در حدی است که اگر فقط همین یک نقش را برای زن در نظر بگیریم، تأثیر او را در طبیعت به‌عنوان مهم‌ترین رکن وجود بشریت خواهیم دانست.

ب) حضانت و نگهبانی از کودکان

نگهداری کودک از آغاز تولد تا اتمام شیرخوارگی و پس از آن، یکی از مهم‌ترین عوامل بقای اطفال است که این نقش حساس، پیوسته و در طول تاریخ بر دوش زنان بوده است.

ج) فراهم کردن محیط عاطفی در خانه

زن پیام‌آور مهرورزی و گذشت و سازگاری است و اگر زن در جامعه نباشد، خشونت و بی‌مهری محیط را آکنده و زندگی را دشوار و غیرقابل‌تحمل خواهد ساخت. همین خصوصیت زن است که با تلطیف غرایز پرتلاطم و مهاجم مرد، ترکیبی مطلوب به دست می‌دهد و محیط را برای خود و شوهر و فرزندان مساعد می‌سازد.

د) انتقال فرهنگ به نسل بعد

بخش عمده‌ای از فرهنگ جامعه به‌طور طبیعی به‌وسیله‌ی مادر به فرزندان منتقل می‌شود و این کار یکی از نقش‌های مهم اجتماعی زنان است. لذا اگر زن تربیت‌یافته‌ی فرهنگ عالی اسلام باشد، به‌راحتی پیرایشی میان آداب و عرف جاهلی و غلط و صحیح و درست آن به عمل می‌آورد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود می‌شود.

هـ) تربیت کودک و پرورش عواطف

بسیاری از عواطف انسانی نیاز به پرورش و رشد و بلوغ و آرایش و پیرایش دارند. بخشی از این پرورش با اراده و دست بشر در دوران تکامل روحی خود در طول زندگی باید انجام شود. اما بخش عمده و نخستین آن باید در کودکی و در دامان مادر پرورش یابد، وگرنه در بزرگی آثار شوم و مخرب خامی و ناپروردگی آن ظاهر خواهد شد و افرادی بیمار به جامعه سرازیر خواهند گردید.
دامان مادر نخستین مدرسه‌ی کودک است که در این مدرسه، نخستین خشت بنای فکری و روحی کودک را می‌گذارند و بعدها نیز تربیت مادر همیشه بر پرورش محیط‌های مدرسه و جامعه یا آموزش و پرورش‌های معلم و استاد تا حدود زیادی اشراف و غلبه دارد و می‌تواند آن‌ها را کم‌اثر یا تقویت نماید.
راه برون‌رفت از بحران کنونی در نقش مادری
نظام سرمایه‌داری برای استفاده از کارِ زنان، آنان را تشویق به خارج شدن از نظام خانوادگی می‌کند و جنبش فمینیسم هم علاوه بر تحریک ‌شدن توسط نظام سرمایه‌داری به دلایل دیگری همچون خودبنیادی بشر یا اومانیسم، هسته‌ی خانواده را نشانه رفته و درصدد وارد کردن خسارت به کانون خانواده است. راه‌حل برون‌رفت از این خطرِ بزرگ، احیای کرامت حقیقی زنان است که خالق آنان به آنان و مردان گوشزد کرده است. در همین راستا، برجسته کردن الگوهای حقیقی و توجه به نقش آنان می‌تواند عامل مؤثری به شمار آید. با نظر به این نکته، به سیره‌ی زندگانی تنها معصومی که نقش مادری داشته است رو می‌آوریم و گوشه‌ای از نقش مادرانه‌ی او را به تماشا می‌نشینیم:

نقش‌های مادرانه و تربیتی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

الف) استفاده از بازی و جلوه‌های هنری

از جمله مواردی که در شیوه‌ی تربیت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به‌قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک ضروری است که حتی برای تشویق آن‌ها به تحرک و بازی، بزرگ‌ترها نیز باید تن به بازی و جست‌وخیز بدهند.
استفاده از جلوه‌های هنری همچون شعر، برای پرورش کودکان، فرازی دیگر از عشق، علاقه و احترام نسبت به فرزندان است.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با توجه به این دو عامل مهم، هم به بازی با کودکان می‌پرداخت و هم در کنار این پرورش جسمی فرزندان، برای پرورش جنبه‌ی روحی آنان نیز از زیبایی و گیرایی هنر شعر استفاده می‌کرد. به‌عنوان نمونه، ایشان در هنگام بازی با فرزندان، این اشعار را برای آن‌ها زمزمه می‌کردند:

اَشْبِه اَباکَ یا حَسَنْ ... وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقّ اَلرَسن ... وَ اعْبُدْ اِلهَاً ذا المَنَنْ ... وَ لا توال ذا الْاحَنْ(6)

«حسن جان! مانند پدرت علی باش و ریسمان از گردن حق بردار، خدای احسان‌کننده را پرستش کن و با افراد کینه‌توز دوستی نکن.»

همچنین به دیگر دلبند خویش می‌فرمود:

اَنتَ شَبِیهاً بِاَبِی ... لَستَ شَبِیهاً بِعَلِی(7)

«حسین جان! تو به پدرم رسول خدا شباهت داری، نه به پدرت علی (علیه السلام)»

ب) توجه به حضور و غیاب فرزندان

بی‌توجهی به نظارت بر فرزندان به‌ویژه در رفت‌وآمدهای اجتماعی آن‌ها، نتایج زیانباری به دنبال دارد. با توجه به خطرها و تهدیداتی که هر لحظه سعادت یک جوان را در معرض نابودی قرار می‌دهد، لازم است رفتار آن‌ها به‌ویژه در هنگام ورود به خانه و خروج از آن به‌دقت بررسی شود. اعتیاد، فساد، انحرافات فکری و بسیاری از خطرات دیگر از همین بی‌توجهی پدر و مادر آغاز می‌شود.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با فداکاری و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می‌داد، مراقب تمام حرکات و سکنات آن‌ها بود و به‌دقت آن‌ها را زیر نظر داشت. نقل شده است که روزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله) عازم خانه‌ی دخترش فاطمه شد. چون به خانه رسید، دید فاطمه مضطرب پشت در ایستاده است. آن حضرت فرمود چرا اینجا ایستاده‌ای؟ فاطمه (سلام الله علیها) با آهنگی مضطرب عرض کرد: فرزندانم صبح بیرون رفته‌اند و تاکنون هیچ خبری از آن‌ها ندارم. پیامبر به دنبال آن‌ها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آن‌ها را دید که در کمال سلامت مشغول بازی‌اند. آن‌ها را به دوش گرفت و به‌سوی مادرشان روانه شد. این واقعه خود نمونه‌ای گویا از توجه و اهمیت‌ دادن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به حضور فرزندان خردسالش است.

ج) توجه به جنبه‌های عبادی در تربیت فرزندان

شب قدر برای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) یک شب عادی جلوه نمی‌کرد، بلکه آن‌ را شبی فوق‌العاده و بی‌نظیر می‌دانست. لذا نه تنها خویش را برای آن شب آماده می‌کرد، بلکه فرزندان خود را نیز مجهز می‌ساخت و در آن شب، نمی‌گذاشت که بخواب‌اند. به همین منظور، فرزندان را با طعام مختصر، برای بیدار ماندن در آن شب رحمت، آماده می‌نمود.
آری! بانوی اسلام نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت می‌کرد، آن‌ها را از خود جدا نمی‌دانست و نمی‌توانست بی‌تفاوت از کنار جریانات بگذرد. این درسی بزرگ از آن بانوی یگانه به تمامی بانوان مسلمان و به همه‌ی شیعیان اهل بیت است که امر تربیت فرزندان خود را مهم بشمارند و آنان را با تعالیم الهی بارآورند و حتی مستحبات را به آن‌ها بیاموزند و بالاخره عزیزان خود را با معنویت پرورش داده و آشنا سازند.

د) تشویق فرزندان به فراگیری علم

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از همان آغاز کودکی فرزندانش، غیر از اینکه عبادت خدای تعالی را در روح و روان آن‌ها تثبیت کرد، به آن‌ها علم آموخت و آن‌ها را برای کسب معارف تشویق و برای فراگیری علم، آماده می‌کرد. به‌عنوان مثال، به فرزندش امام حسن (علیه السلام) که هفت‌ساله بود می‌فرمودند:
«به مسجد برو، آنچه را از پیامبر اکرم شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن.

نویسنده: حسین غفاریان


ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار