همسر«شهيد سعيد جان بزرگي»:

وجود سعید را هنوز در خانه حس مي كنم/خواب و بیداری ام با شهید می گذرد

همسر شهید جان بزرگی مي گويد:«در زندگي مدام به فكر خلاقيت در رشته هاي عكاسي، طراحي و كاريكاتور بود. در بيمارستان كه بوديم از اميد صحبت مي كرد. با اينكه چند سال است كه شهيد شده اما وجودش را هنوز در خانه حس مي كنم.»
کد خبر: ۸۷۴۹۵۸۱
|
۰۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۵
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج،2 سال پس از شهادت سعید جان بزرگی، خانواده اش  عكسهاي هنري اش را به مسابقات بين المللي عكاسان برتر فرستادند. چند ماه بعد، خبر برگزيده شدن اثر هنري سعيد رسما اعلام شد.

 اين فقط يكي از افتخارات او به حساب مي آمد. چرا كه در روزهاي حياتش از طرف وزارت علوم به عنوان دانشجوي نمونه كشوري شناخته شده بود.
 
شايد يادگاري به جا مانده از جبهه (عوارض شيميايي) بود كه باعث شد سعيد در پايان نامه هاي كارشناسي و كارشناسي ارشدش، موضوع هشت سال دفاع مقدس و بمباران حلبچه در سال 67 را انتخاب كند. سال 80 بيماري اش به اوج خود رسيد و او را روانه بيمارستان كرد. يكسال بعد هم در سن 37 سالگي او هم به قافله شهدا ملحق شد و دل از دنياي خاكي كند.
دانشجويان دانشگاه هنر تهران با نام او آشنا هستند و  نام او در تالار اين دانشگاه ماندگار شده  است.

شهيد هميشه زنده
مي خواست در خانه شان را با كليد باز كند كه ناگهان متوجه فردي پشت سرش شد. برگشت و نيم نگاهي به عقب انداخت. ناگهان در حيرت و ناباوري همسر شهيدش، سعيد را ديد.
مثل روزهاي حياتش با لبخند شيرين به نظارهاش ايستاده بود. اندكي بعد هم لب به سخن گشود و گفت : «در زندگي هيچ وقت نگران نباشيد. هميشه در كنارتان هستم. حتي لحظه اي هم از شما دور نخواهم بود. هرگز فراموشتان نميكنم، شما هم مرا از ياد نبريد...»
اين همان خوابي است كه چند سال پيش همسر شهيد جان بزرگي ديد. شايد در حال حاضر هم اين خواب برايش باوركردني نباشد؛ با اين حال، تك تك حرف هاي سعيد را در ذهنش دارد؛ گويي آن صحنه را در بيداري ديده باشد.

سال هاي پر بار شهيد جان بزرگي
سعيد 80 ماه در جبهه هاي نبرد جهاد كرد؛ او يكبار در عمليات كربلاي 1 از ناحيه سر مصدوم و در عمليات كربلاي 5 شيميايي شد. اواخر جنگ به تهران برگشت و موفق به گرفتن ديپلم شد.
سال 70 براي اولين بار كنكور داد و درنهايت در دانشگاه شهرستان قبول شد، اما شرايط شغلي اش در سپاه به او اجازه رفتن نمي داد. وي نا اميد نشد و بار ديگر در كنكور شركت كرد و موفق به قبولي در دانشگاه هنر تهران در رشته عكاسي شد.
از آن موقع به بعد دوربين عكاسي شد وسيله كار و علاقه اش. مدام در فكر سوژه يابي  و گرفتن  عكس هاي ساده و با مضمون بود.

ازدواج سنتي
همسر شهيد به نحوه آشنايي اش با سعيد و ازدواجشان اشاره مي كند:« سال اول ورود به دانشگاه بود كه از طريق عمويم(سردار مجيد صبري) با من آشنا شد. خانواده اش پا ميان گذاشتند و به خواستگاري ام آمدند.
 22آذر سال 72 13 توسط حضرت آيت الله خامنه اي به عقد هم در آمديم و يك سال بعد هم زندگي مشتركمان را شروع كرديم.»
قدري مكث مي كند؛ گويي خاطرات با او بودن را در ذهن مرو مي كند. لبخندي مي زند و ادامه مي دهد:
«در دوران نامزدي، هرچند وقت يك بار همديگر را مي ديديم. موقع ديدارمان، به جاي يك شاخه گل، آيه يا حديثي به هم هديه مي داديم.ما با مهريه 14 سكه بهار آزادي به عقد هم در آمديم تا ازدواجي سنتي را تجربه كرده باشيم.
مي دانستم كه سعيد مرد زندگي است و اعتقادات قلبي زيادي دارد و با اين شرايط ساده، ازدواج با او را قبول كردم.»

عكاس خانه خدا
يك سال از ازدواج اين زوج مي گذشت كه خدا محمد صادق را به آنها هديه داد. فرزندي كه با قدمش بركت را به خانه شان آورد.
همسر شهيد جان بزرگي در ادامه به فعاليت هاي پايان ناپذير همسرش مي پردازد:«سعيد همچنان رشته عكاسي اش را در دانشگاه ادامه داد تا اينكه در در سازمان حج و زيارت هم مشغول به كار شد.
او 3 سال با اين سازمان همكاري داشت و در طي اين مدت چندين بار افتخار حضور در خانه خدا نصيبش شد.سال 75 موفق به  گرفتن مدرك كارشناسي و بعد از 2سال كارشناسي ارشد در رشته هنر شد.»
وي مي افزايد:«هميشه مي گفت بايد دوست داشتن هايمان را به يكديگر بروز دهيم و اگر كسي را دوست داريم به او محبت كنيم و از دشمنانمان فاصله بگيريم.»
همسرشهيد جان بزرگي در پايان اضافه مي كند:«سعيد به مطالعه علاقه زيادي داشت. در زندگي مدام به فكر خلاقيت در رشته هاي عكاسي، طراحي و كاريكاتور بود. در بيمارستان كه بوديم از اميد صحبت مي كرد. با اينكه چند سالي است كه شهيد شده اما وجودش را هنوز در خانه حس مي كنم.»
ارسال نظرات
آخرین اخبار