شاید در نگاه اول آنچه از تقابل دولت آمریکا و
متحدانش با ایران منعکس میشود، هولناک جلوه کند. ترامپ در اولین گفتگوی
تلویزیونی خود با abcNews درباره مقابله با ایران میگوید: «ترجیح میدهم
در مورد گزینه نظامی حرف نزنم بلکه به آن عمل کنم.» او سپس یک بار دیگر به
رسانهها اعلام میکند همه گزینهها در مقابل ایران روی میز است. آمریکا،
انگلستان و فرانسه در آبهای خلیج فارس مانور نظامی میدهند و درگیری با
ایران را شبیهسازی میکنند. مایک پنس، معاون رئیسجمهور آمریکا میگوید
ایران بهتر است عزم ترامپ را آزمایش نکند. رئیس رژیم صهیونیستی از تلاش
برای اتحاد اسرائیل، انگلیس و آمریکا در برابر ایران خبر میدهد.مایکل فلین
مشاور امنیت ملی ترامپ در بیانیهای اعلام میکند روزهای چشمپوشی از
اقدامات خصمانه ایران به پایان رسیده و دست آخر رادیو دولتی آلمان از
هماهنگیهایی برای یک درگیری منطقهای با ایران گزارش میدهد. گزارشی که به
نحوی ناشیانه بازتاب افکار برخی جریانات داخلی از زبان کارشناسان ایرانی
خارجنشین بود.
کارشناسان رادیو دولتی آلمان ضمن جدی ارزیابی کردن تهدید نظامی ایران به مسئولان کشورمان پیشنهاد دادند تا حداقل آزمایش موشکهایش را بدون پوشش رسانهای انجام دهد و در پایان به نیابت از آمریکا تهدید کردند که با توجه به همکاری ایران با نهادهای بینالمللی مقابله با پولشویی راههای دور زدن تحریمها که پیشتر از آن استفاده میشد، مسدود شده و تحریمهای آتی برای ایران بسیار سهمگینتر خواهد بود. همه این بازنماییهای رسانهای کوشیدهاند از ترامپ و دولت ترامپ تصویر دیوانهای که ممکن است دست به هر کاری بزند بسازند. دونالد ترامپ خود نیز به اندازه کافی در جهت تکمیل این تصویرسازی میکوشد و مینویسد: «ایران با آتش بازی میکند. آنها قدر مهربانی اوباما را نمیدانند. من آنطور نیستم.» اما آیا ایران واقعا با آتش بازی میکند و آیا تهدیدهای جنگطلبانه واشنگتن جدی است و احتمال عملیاتی دارد؟
برای پاسخ به سؤالهایی از این دست
لازم است یک بار شرایط داخلی آمریکا را حداقل در چهار سال گذشته بازسازی
کنیم. برای این بازسازی میخواهیم تماما از اخبار و اطلاعات رسانههای
اروپایی و آمریکایی استفاده کنیم تا روایتی از درون داشته باشیم. آمریکا از
سال 2012 یعنی از ابتدای دولت دوم باراک اوباما به دلیل اختلاف بر سر
سیاستگذاریهای مالی، بودجه مدون سالانه ندارد و نمایندگان کنگره هر چند
ماه یک بار، بودجهای موقت تصویب کردهاند.در دسامبر سال 2012 این اختلافات
و مشکلات مالی به حدی رسید که کارشناسان سیاسی و اقتصادی از آن با تعبیر
«پرتگاه مالی»(fiscal cliff) یاد کردند.دولت آمریکا با کسری بودجه هنگفتی
مواجه شده بود که باید تن به کاهش اجباری هزینههای دولت میداد. اگرچه
رسانههای غربی سعی کردند با تکیه بر برخی اقدامات کوچک و سطحی، شرایط را
رو به بهبودی نشان دهند اما حقیقت این بود که آمریکا از ابتدای سال 2013 در
«پرتگاه مالی» سقوط کرده بود.
عوارض این بحران مالی حدود 6 ماه بعد بیشتر خودش را نشان داد و دولت فدرال آمریکا به مدت بیش از دو هفته تعطیل شد.نزدیک به یک میلیون کارمند به مرخصی اجباری بدون حقوق فرستاده شدند و یا مجبور بودند بدون دریافت حقوق، کار کنند. همچنین اوباما هشدار داد که این روند به بیکار شدن 750 هزار نفر دیگر منجر خواهد شد. این اتفاق تقریبا در سال بعد یعنی 2014 نیز با اندکی تفاوت تکرار شد. دولت ایالات متحده در بخشهای مهم و حیاتی خود از جمله نظامی به کاهش بودجه روی آورد. پنتاگون بودجه نظامیاش را تا 20 درصد کاهش داد، 15 پایگاه نظامی آمریکا در اروپا طبق برنامهای تعیین شده در مسیر تعطیلی قرار گرفت و بودجه نظامیان خارج از خاک آمریکا نیز کاهش داده شد، نظامیانی که هزینه هرکدامشان در سال حدود یک و نیم میلیون دلار تخمین زده میشد.هزینه هر ساعت پرواز برای جنگندههای آمریکایی چیزی در حدود 68 هزار دلار برآورد میشد و نیروی هوایی ایالات متحده به علت عدم توانایی در تأمین این هزینه، یک سوم جنگندههای خود را از دور خارج کرد. در نهایت مارتین دمپسی رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا اعلام کرد در شرایط جنگی، آمریکا با مشکلات مالی زیادی روبهرو خواهد شد.
به مشکلات مالی نیروهای نظامی آمریکا باید معضلات روحی و روانی را هم اضافه کرد تا آنجا که در سالهای اخیر حجم خودکشی در میان نظامیان آمریکا به بالاترین میزان خود یعنی یک نفر در روز رسید. پنتاگون این خبر را تأیید کرد که در شش ماه اول سال 2012 تعداد نظامیان آمریکایی که دست به خودکشی زدند از تعداد تلفات نظامیان آمریکا در افغانستان در همان مدت بیشتر بوده است. اوضاع در میان نیروهای نظامی آمریکا آنقدر آشفته بود که چاک هیگل وزیر وقت دفاع آمریکا یکی از اهداف خود را پاک کردن بلای جنسی از ارتش آمریکا برای همیشه عنوان کرد. وزیری که ظاهرا به دلیل همین مشکلات کمتر از دو سال در کابینه اوباما دوام آورد و استعفا کرد.
علاوه بر همه اینها،
باید برخی گزارشهای میدانی از جامعه آمریکا را به یاد بیاوریم. برای مثال
برنامه شبکه تلویزیونی WBOC16آمریکا را که نشان میداد سالمندان ایالت
مریلند برای گذراندن زندگی از غذای حیوانات خانگی تغذیه میکنند و خواستار
کمک مالی دولت بودند. و یا به خاطر بیاوریم گزارش روزنامه گاردین از وجود
15 میلیون کودک فقیر در آمریکا را که طبق آن از هر 5 کودک آمریکایی، یک
نفربه علت فقر مالی برای تهیه غذای روزانه، مشمول دریافت کوپن غذای رایگان
میشد. همچنین صحنه اعتراضات خیابانی از فرگوسن تا نیواورلئان و نیویورک
هنوز در ذهن مردم جهان باقی مانده است. با دیدن چنین شرایطی بود که نیک
هانوئر یکی از سرمایهداران آمریکایی به همقطارانش هشدار داد: «ﺷﮑﺎف ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ
ﺑﻪ ﺣﺪی رﺳﯿﺪه ﮐﻪ اﮔﺮ ﺗﻐﯿﯿﺮاﺗﯽ ﺳﺮﯾﻊ اﻋﻤﺎل ﻧﺸﻮد ﺷﺎﻫﺪ اﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ اﻧﻘﻼب
اﮐﺘﺒﺮ روﺳﯿﻪ ﯾﺎ اﻧﻘﻼب ﮐﺒﯿﺮ ﻓﺮاﻧﺴﻪ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد.» مقاله آقای هانوئر در
پولتیکو در رسانههای دیگر با عنوان «صدای پای انقلاب میآید» پوشش داده
شد.
abcNews حجم بدهی عمومی آمریکا را نزدیک به 18 تریلیون دلار اعلام کرد، رقمی که روز به روز در حال افزایش است و با یک محاسبه کوچک میتوان فهمید هر آمریکایی نزدیک به 57 هزار دلار به آیندگان بدهکار است. اساسا بازخورد چنین شرایط بغرنج اقتصادی و اجتماعی در شعارهای انتخاباتی ترامپ خودش را نشان داد و گفت: «ما شش تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه میکنیم. با این پول میتوانستیم سه بار آمریکا را بسازیم.» او در طول تمام تبلیغات انتخاباتیاش بر مسائلی مانند اشتغالزایی برای آمریکاییان، احیای کارخانههای از کار افتاده، تمرکز بر معضلات داخلی و ... تأکید کرد که همگی نشانهای از اوضاع نامناسب داخلی ایالات متحده بود.
این
توصیف اجمالی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی ناپایدار آمریکا رسیدن به پاسخ
سؤال ابتداییمان را آسان میکند، در واقع آمریکای جرج بوش پسر یک سوم این
مشکلات را هم نداشت ولی در باتلاق افغانستان و عراق زمینگیر شد. اما برای
پاسخ نهایی ترجیح میدهیم به قسمتهایی از کتاب مایکل فلین با عنوان «صحنه
نبرد»(The Field of Fight) مراجعه کنیم. کتابی که تقریبا شش ماه پیش از
انتخاب ترامپ و در تابستان 2016 منتشر شد و ویژگی مثبت آن شاید همین باشد
که به علت دوری از جنجالهای رسانهای و عملیات روانی، مواضع منطقی و
مستدلتری در آن بتوان یافت.
فلین در این کتاب ضمن محکوم کردن دولتهای پیشین آمریکا برای عدم اقدام جدی در براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، با تحلیلی دقیق و صحیح از انقلاب ایران و نقطه نزاع آن با آمریکا مینویسد: «ریشه این جدال در طبیعت جمهوری اسلامی نهفته است و ربطی به نارضایتی های واقعی و یا خیالی آنان نسبت به آمریکا ندارد. برای ایرانیان مذاکره برای دست یافتن به همزیستی مسالمتآمیز به معنای ترک دیدگاههای [امام] خمینی و جانشینان او در خصوص ظهور یک منجی است.» فلین در بخش نتیجهگیری کتاب به ارائه راهکاری برای مقابله با ایران میپردازد: «بهترین راه این است که ما به ضعیف ترین نقطه دشمن حمله کنیم و آن عدم توفیق انقلاب (در بر آوردن نیاز های مردم) ایران است. [...] این حمله ما باید سیاسی باشد نه نظامی و موثرترین سلاح ما آن چیزی است که [آیتالله] خامنهای بیش از هر چیز دیگر از آن هراس دارد: درد و رنج توده های ایرانی.» فلین با انتقاد از حمله نظامی به عراق تأکید میکند که برخورد با ایران «باید سیاسی میبود یعنی حمایت از اپوزیسیون داخلی [...] ما با این روش، نظام شوروی را پایین کشیدیم، کاری که به مراتب سختتر از پایین کشیدن جمهوری اسلامی بوده است.» اکنون و پس از انتخاب ترامپ به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده، مایکل فلین به عنوان مشاور امنیت ملی رئیسجمهور، مقامی تأثیرگذار در تعیین سیاستهای خارجی آمریکا دارد. با این حساب حتی فردی چون او به عنوان شخصیتی رادیکال در سیاست آمریکا، راه حل نظامی در قبال ایران را توصیه نمیکند و بر حمایت از اپوزیسیون داخلی به عنوان راهی جایگزین تأکید میکند.
بر این اساس میتوان گفت دامن زدن به فضای «هراس
از جنگ»، بازی رسانهای ایالات متحده و همپیمانانش برای تغییر محاسبات
تصمیمسازان داخلی ایران است. بازیای که شاید در برخی مواقع کفه ترازو را
به نفع جریانات غربگرا و اهل مماشات داخلی که از قضا رابطه خوبی با
اپوزیسیونهای داخلی و خارجی دارند، سنگین کند و با کلید واژه «عقلانیت»
فضایی برای احیای نفوذ از دست رفته آنان در بدنه اجتماع ایران فراهم کند.
اگر در سالهای گذشته با سایه موهوم جنگ محاسبات برخی مسئولین دولتی ایران
تغییر کرد و به پذیرش توافقی نامتوازن با ایرادات ساختاری، موسوم به برجام
تن دادند. حالا یک بار دیگر رئیسجمهور و دیگر دولتمردان آمریکا و اروپا با
بازآفرینی فضای «هراس از جنگ» در یک خیمهشببازی رسانهای سعی در تحت
تأثیر قرار دادن سیاست داخلی و خارجی ایران دارند.
در انتها
میخواهیم به رویدادهایی با احتمال پایین و شاید غیر ممکن هم فکر کنیم و
به نبردی رویاروی با ایالات متحده و یا همپیمانانش بیندیشیم. درگیریای که
باتوجه به شرایط شکننده ایالات متحده در داخل و خارج از خاک خود، نبردی از
سر استیصال آمریکا برای مهار ایران و تغییر وضع موجود خواهد بود نه از
موضعی بالا برای حفظ قدرت و تداوم سلطه. چنین نزاعی نشانه مثبتی است چرا که
بیش از آنکه به چالشی برای جمهوری اسلامی تبدیل شود، آغازی برای پایان و
فروپاشی ایالات متحده خواهد بود. اما با همه این احوال حرف آخر را پیر
جمارانیمان با کلام الهیاش گفت: «[ملت ایران] با اتکال به قدرت الهی در
مقابل همه ایستاده و از این هیاهوها و چنگ و دندان نشان دادنها به
خود هراس راه نمیدهند و هر روز مصممتر و مهیاتر برای دفاع از آرمانهای
اسلامی هستند.»