بهطورکلی میتوان گفت توان مدیریتی و اجرایی دولت در
مدیریت بحران آزموده میشود، چراکه در شرایط طبیعی و عادی، دستگاههای
مسئول و سامانههای جاری، بهصورت معمول کار خود را انجام میدهند و
ناکارآمدیها گاه مستتر میشوند. با این حال همانگونه که اشاره شد در
شرایط اضطراری و پیشبینینشده، عیار کارآمدیها آشکار میگردد.
اکنون بخشهای مختلفی از کشور درگیر بحران ناشی از بلایای طبیعی شده است.
استان خوزستان که سالهاست در مقاطع پیدرپی درگیر آلودگی ناشی از ریزگردها
است، اکنون دچار بحران مضاعف شده و مردم این خطه شاهد قطعی خدماتی چون آب و
برق هستند. بعضی استانهای جنوبی همچون فارس، بوشهر و کرمان گرفتار سیل
ویرانگری شدهاند که هنوز ابعاد مختلف آن روشن نشده است. بخشهای دیگری از
شمال و شرق کشور نیز در اثر بارش برف سنگین در خطر قطعی گاز و کمبود سوخت
هستند. اینها بخشی از شرایط بحرانیای است که کشور در وضعیت کنونی با آن
مواجه است.
حال نوع مواجهه دولت با شرایط بحران فعلی قابلتأمل است.
حداقلیترین و اولین انتظار آن است که در کوتاهترین زمان ممکن دستگاههای
مسئول ذیربط توجه خود را به سمت حادثه متمرکز کنند. متأسفانه باید گفت
هرچند تلاشهایی در نهادهای محلی برای مواجهه با شرایط بحرانی انجام
پذیرفته و این تلاشها درخور تحسین است، اما در روزهای ابتدایی و پیدایش
بحران، عزمی در سطح ملی و عالی دولت مشاهده نشد.
در بحران سیل
ویرانگر استانهای جنوبی نیز انتظار سفر مقامات مسئول عالی دولتی در سطحی
مشابه میرفت که تا لحظه نگارش این یادداشت تحقق نیافته است. اینها نشان
از کمتوجهی به این دست از مسائل دارد. واقعیت تلخی که اینجا رخ مینماید
آن است که این کملطفی و کم توجهی ناشی از نوعی رویکرد غلط مدیریتی است که
نتایج آن در برخی دیگر از حوزههای مدیریتی دولت نیز کموبیش قابلمشاهده
است.
به بیان دیگر اگر شاهد نگاه مدیریتی از بالا، مرکزگرایی
افراطی و فقدان عدالت در توجه به مناطق مختلف کشور هستیم، این رویکردها
ناشی از گفتمانی حاکم بر جریان قدرتمندی در دولت یازدهم است که تنها
مطالبات قشر ممتاز و طبقه خاصی در مرکز را در کانون توجه خود قرار داده و
به مناطق محروم، حاشیهها و نقاط پیرامونی کمتوجه است. جالب اینجاست که
آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری 92 رأی بالایی در مناطق کمتربرخوردار
و روستایی کشور داشت و از قضا همین مناطق با بیمهری شدید دولت یازدهم
مواجه شده است.
البته نمیتوان منکر شد که گفتمان یادشده را
نمیتوان به تمام مدیران دولتی تعمیم داد، اما آنچه در این شرایط مزید بر
علت شده است، سستی، ناتوانی، فرسودگی و ناکارآمدی حاکم بر تیم مدیریتی است.
بنابراین گزافه نیست اگر احتمال دهیم حتی اگر بحران اخیر در نیاوران،
لواسان و ولنجک نیز اتفاق میافتاد، نباید منتظر اتفاق خاصی در مدیریت آن
میبودیم.
بر اساس برآوردهای کارشناسی، دولت از اختیارات خود بر مبنای
برنامه پنجم در تخصیص منابع پیشگیری و مدیریت بحران بهخوبی استفاده نکرده
است. علاوه بر این پارهای از گزارشها نشان میدهد برخی دستگاههای
امدادرسان که انتظار میرفت آمادگی لازم را در مواجهه با بحران داشته
باشند، به دلیل سوء مدیریتها و تلاش برخی مدیران برای بهرهبرداریهای
انتخاباتی و سیاسی عملاً در آمادگی متناسب برای مواجهه با بحران نبودهاند.
تجربه تلخ بحران اخیر نشان داد که توصیههای رهبر معظم انقلاب اسلامی،
مبنی بر استحکام ساخت درونی تا چه حد مهم و راهگشا بود و اگر این توصیهها
موردتوجه دولت قرار میگرفت، چهبسا تا حد زیادی از تبدیل حادثه به بحران
پیشگیری شده و خسارات آن نیز کاهش مییافت. با تأسف باید گفت اتکا به نقاط
خیالی و توهم حل همه مشکلات با مذاکره از جمله آب خوردن و بحران
زیستمحیطی، مدیریت اجرایی کشور را در نوعی «ناتوانی و بیخیالی توأمان»
فرو برده است که نتیجه تلخ آن در استانهای جنوبی کشور رقم میخورد.
این روزها در فضای سیاسی و رسانهای کشور از «آشتی ملی» سخن به میان میآید
که به دلایل مختلف فاقد موضوعیت است. آنچه موضوعیت دارد، توجه دولت و
ساختار اجرایی کشور به مطالبات عموم مردم و تلاش برای حل مشکلات آنهاست.
اکنون بیش از همیشه به آشتی دولت با ملت نیازمندیم.