به گزارش خبرنگار بسيج از گلپايگان ، ماه مبارک رمضان که به نیمه میرسد؛ عطر روحبخش سالروز طلوع سبط اکبر خاندان اهل بیت (ع)، روح و جان هر انسان آزاده ای را طراوت می بخشد. در این میان، شاعران آئینی هم تلاش دارند تا با ابیات خود، این مناسبت فرخنده را به جشن بنشینند.
سید هاشم وفایی یکی از همین شاعران است:
با نام حسن(ع) دوباره اعجاز کنید
یک پنجره رو به عرش حق باز کنید
هنگام ولادتش به ذکر صلوات
تا کوی مدینه باز پرواز کنید
ولی الله کلامی زنجانی اما از دیگر شاعرانی است که در بخشی از شعر خود درباره این میلاد فرخنده، امام مجتبی(ع) را «بدر تمام اهل بیت (ع)» می خوانَد و چنین میآوَرَد:
گفتیم که بر در موالی برویم
در شهر کَرَم، حضور والی برویم
ای پایهگذار کاخ احسان و کرم
ما را مگذار دست خالی برویم
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن(ع)
اکسیر قریحه ی کُمیتی تو حسن(ع)
از درگه تو کسی نگردد مأیوس
وَللَّه کریم اهل بیتی تو حسن(ع)
ساقی به قدح میِ صفا می ریزد
ساقی، عرق شرم و حیا می ریزد
خورشید، ستارگان نورافشان را
از عرش به پای مجتبی می ریزد
ملک سرمستِ جام اهل بیت است
فلک در زیر پای اهل بیت است
خدا بر بام خلقت یک عَلَم زد
و آن پرچم به نام اهل بیت است
امین وحی با کُلّ ملائک
کبوترهای بام اهل بیت است
میان چارده نور الهی
حَسَن، بدر تمام اهل بیت است
و اینک بخشی از شعر رحمان نوازنی که امام ابامحمد، حسن(ع) بن علی(ع) در آن به خلاصه ای از پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) تشبیه شده است:
نور روی او پاشید؛ برق بین عالم زد
صنع بینظیرش را در تنی مُجسّم زد
روی صورتش نقشی از نبی اکرم زد
هیبتش که بر او رفت؛ نبض او منظم زد
باطنش که زهرا بود؛ ظاهرش علی گردید
خلقت حسن(ع) مثل خلقت نبی گردید
دست سبز احسانش که بهار می بخشد
آیه های انفاقش بی شمار می بخشد
کُلّ زندگیش را دو سه بار می بخشد
او به ما نمی بخشد او به یار می بخشد
به گدا به غیر از این اعتبار می بخشد
بر کویر احساسش سبزه زار می بخشد
چون نمی گذارد او ردّی از سپاسش را
سائلی نمی بیند روی ناشناسش را
جذبه های چشمانش چه حکایتی دارد
هرکه را که می بیند شوق دعوتی دارد
دست شوق می گیرد؛ چه ارادتی دارد
هرکه گشته مهمانش چه سعادتی دارد
اکنون به مرور شعر شاعر آئینی، سید حجت بحرالعلومی میپردازیم؛ شعری که مانند بسیاری از اشعار مولودی، با حال و هوایی عاشورایی به پایان می رسد:
در نیمه های ماه بشارت رسیده بود
آقای سبزپوش کرامت رسیده بود
بالا گرفته بود زمین دست خویش را
چون لحظه های سبز اجابت رسیده بود
از عرش حق به روی زمین جبرئیل هم
بی شک برای عرض ارادت رسیده بود
این بارِ اول است که احساس مادری
در فاطمه به اوج لطافت رسیده بود
نیمی شبیه فاطمه نیم دگر علی
در اصطلاح سیب دو قسمت رسیده بود
آری قدوم کودکیش غرق نعمت است
وقتی گدای شهر به ثروت رسیده بود
پَر می گرفت مرد جذامی در آسمان
بر او که از کریم محبت رسیده بود
دیدند در جمل که حسن(ع) مثل مرتضی
بر اوج قلههای شجاعت رسیده بود
طوفان چنان گرفت به هر ضربه دست او
گویا که رستخیز قیامت رسیده بود
با این وجود در همه ی عمر این غریب
مظلومیت به حد نهایت رسیده بود
آن لحظه ای که شد همه موی سرش سپید
در انتهای کوچه ی غربت رسیده بود
گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود
بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود
«لا یَوم» گفت و رفت به صحرای کربلا
آنجا که قاسمش به شهادت رسیده بود
«لا یَوم» گفت و دید که در مقتل حسین
حتی لباس کهنه به غارت رسیده بود
«لا یوم» گفت و خواهر خود را نظاره کرد
وقتی که زینبش به اسارت رسیده بود
تعبیر «قُنداقهای لطیف تر از نسترن»، تعبیر شاعرانه دیگری درباره میلاد آن امام هُمام است که در شعر سید حسن رستگار دیده می شود:
گُل با هزار ناز قدم بر چمن گذاشت
بلبل بنای مستی در انجمن گذاشت
جبریل، شاد آمد و در دامن رسول
قنداقه ای لطیف تر از نسترن گذاشت
برداشت ذره ی کمی از سرخی لبش
آن را به روی سنگ عقیق یمن گذاشت
تنها از اوست عطر دل انگیز چون اثر
روی گلاب قمصر و مُشک خُتَن گذاشت
تفسیر آیه آیه ی کوثر سه حرف شد
نام عزیز فاطمهاش را، «حسن(ع)» گذاشت
پروردگار ناز حسن(ع) را خرید و بعد
دلهای شیعه را گرو پنج تن گذاشت
شاعر دیگری که در این موضوع شعری دارد، مسعود یوسف پور است که در شعر خود به مقام "کریم اهل بیت" بودن امام حسن(ع) اشاره دارد:
مرد کریم خانه ی مهماننوازها
در دست توست حاجت رفع نیازها
تو پادشاه و عالم امکان گدای توست
محتاج بذل و بخشش دست عطای توست
از سفره های هر شبه ات نان گرفته ایم
روزی که زیر سایه ی تو جان گرفته ایم
وقتی که آمدی کرم و حُسنِ خُلق و جود
یکجا مقابل رخت افتاد در سجود
از پشت درب خانه ی تو هیچ سائلی
امکان نداشت رد شود ای واجب الوجود
با این سخاوت تو یقینا زمان تو
دوران پادشاهی هر چه فقیر بود
رنگین کمان عرش خدا بعد بارِش ات
مشغول می شود به سجود و پرستش ات
بارانی از حیاتی و فرزند کوثری
از سلسبیل و زمزم و تسنیم هم، سری
دست فقیرپرورتان در مقابل است
یعنی که باز پشت در خانه سائل است
حتی فرشته ای که دهد رزق خلق را
هر روز بر گدایی این خانه شاغل است
محصور نیست فضل شما در کَرَم که این
خُلق کریم، شمّه ای از آن فضائل است
و اما پایان بخش این مولودی منظوم، ابیاتی از شاعر پیشکسوت آئینی، استاد غلامرضا سازگار، متخلص به «میثم» است:
رمضان، بهشت خدا شده ز گُل جمال تو یا حسن(ع)
مه نیمه اختر کوچک و مه نو هلال تو یا حسن(ع)
یمِ علم و حکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن(ع)
دل دشمنان تو را بَرَد؛ نبوی خصال تو یا حسن(ع)
صفحات و متن کتاب حق، رخ و خطّ و خال تو یا حسن(ع)
به خدا رسیده ز بندگی، طیران بال تو یا حسن(ع)
تو چراغ بزم وصال حق، تو بهار خُلدِ مُخَلَّدی
تو خدای حُسن و ملاحتی؛ تو یگانه عبد مؤیّدی
تو به جسم، جان کتاب حق؛ تو به روح، روح مجرّدی
تو کمال کلّ کمالها؛ تو جمال خالق سرمدی
تو علی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی
که عیان جلالت پنج تن بُوَد؛ از جلال تو یا حسن(ع)
به ولای تو، به ثنای تو، غزل و قصیده سروده ام
ز تو گفته ام؛ ز تو خواندهام؛ به زبان حال تو یا حسن(ع)
به نقل از گروه فرهنگی بصیرت