به گزارش خبرگزاری بسیج، امیر سرتیپ پوردستان جانشین فرمانده کل ارتش پنج شنبه شب با حضور در برنامه دستخط، به سولات مختلفی در حوزه های مختلف پاسخ داد.
متن کامل سخنان وی به شرح ذیل است:
برای خیلیها سوال است که الان در دایره کلی امنیت و حفظ امنیت و اقتدار کشور به خصوص در مرزهای ما چه بخشهایی در اختیار ارتش جمهوری اسلامی است و چه بخشهایی در اختیار و وظایف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
خدمت شما و ملت عزیز عرض کنم که در خصوص امنیت مرزها و آسمان کشور، مسئولیت سنگین و عظیمی بر عهده ارتش جمهوری اسلامی ایران است. اگر از نیروی زمینی شروع کنم بخشهای زیادی از مرزهای غرب کشور در اختیار نیروی زمینی است. ماموریت کنترل آن با نیروی زمینی است. به ویزه آن بخشی که الان حساسترین بخش ما است یعنی استان کرمانشاه ما همسایه استان دیاله عراق است و ما مطلع هستیم در استان دیاله تعداد زیادی از عناصر داعش به صورت متفرق حضور دارند.
بعد از شکستی که در موصل برای داعشیها پیش امد، بخشی به سمت سوریه و بخشی به سمت ارتفاعات همرین آمدند که در استان دیاله است. امروز مسئولیت سنگین کنترل این خط برعهده نیروی زمینی است که بحمدالله با توجه به بازدیدهایی که از سوی ستاد کل نیروهای مسلح شده، قابلیت و قدرت و استحکام خوبی را در این حوزه نیروی زمینی از خود نشان داده است.
در حوزههای مرزهای هوایی و کنترل آسمان کشور، چشم بیدار آسمان کشور قرارگاه پدافند هوایی ما هست. ما یکسری کریدورهای پروازی داریم که هواپیمای سیویل وارد کشور شوند. همانند گیتهایی که وجود دارد. در آسمان هم گیت است و هواپیماها باید از آن گیتها وارد کشور شوند. هواپیما برای کریدورهایی مشخص شده است و کوچکترین تخلفی از این کریدورها باشد، توسط قرارگاه پدافند به همان هواپیمای مسافربری اخطار داده میشود که شما تخطی کردید و به کریدور خود بازگردید.
اگر برنگشت بار دوم و بار سوم جنگندهها را بلند میکند و برای آن میفرستد. اخطار اصلی به او میدهند که این کار انجام شود.
تاکنون چنین موردی پیش امده است؟
بله. بارها و بارها پیش میآید. مثلا دو سال قبل هواپیمای ایساف از افغانستان بلند شد و میخواست در امارات بنشیند و از بالای فضای کشور ما عبور میکرد. خلبان خودش را هواپیمای مسافربری اعلام کرد. رادارها هم گرفته بودند که این هواپیمای 747 مسافربری است.
از یک طریق دیگر، سیستم های ما به ما گفتند این یک هواپیمای نظامی است. نفراتی که آن هستند افسران و درجهداران آمریکایی و برای ایساف هستند. به خلبان اخطار داده شد که درست است که هواپیمای شما مسافربری است، اما نفرات شما نظامی هستند؛ خلبان استنکاف کرد، به او اخطار داده شد و نپذیرفت و جنگندهها بلند شدند و هواپیما را در بندرعباس نشاندند.
180 نفر از افسران آمریکایی و افسرانی که وابسته به ایساف بودند از هواپیما پیاده شدند که این کار عظیمی بود که تا وزارت امور خارجه هم کشیده شد.
میخواهم عرض کنم چنین فعالیتهایی در آسمان ایران رخ میدهد.
رصد دقیق وجود دارد؟
بله. بعد از حرکتی که مثلا در خلیج فارس انجام شد و ملوانان آمریکایی دستگیر شدند، این حرکتی بود که یک ساعت انجام شد اما تا 7 ساعت بعدش قرارگاه پدافند با جنگندههای آمریکایی درگیر بودند که میخواستند جزیره فارسی را بمباران کنند که موشکهای S200 و بقیه موشکها، بر روی هواپیماهای امریکایی تمرکز کردند و را اخطار کرده بودند که اگر شما از ADIZ ما یا FIR ما بخواهید داخل بیایید، ما شلیک میکنیم. 8-7 ساعت پدافند با نیروهای امریکایی به طور مستقیم درگیر بودند. این بخشی از کارهایی است که ارتش انجام میدهد.
بحث ریگی را نیروی هوایی با همکاری قرارگاه پدافند پیش بردند. وزارت اطلاعات اطلاع دادند که ریگی در این هواپیما نشسته است، اما نشاندن این هواپیما کار سادهای نبود. این هواپیما از آسمان جنوبی کشور وارد شده و از بندرعباس رد شد. از همانجا جنگنده ها بلند شدند و از کنار این قرار گرفتند.
17 فروند هواپیما بلند شد. دو تانکر سوخترسان بلند شد که این هواپیماها سوختگیری میکردند و کنار این حرکت میکردند. این هواپیما تا مشهد میرود و برمیگردد و در نهایت از بندرعباس میخواهد از مرز خارج شود. به جنگنده دستور تیراندازی داده میشود تا ببیند شما جدی هستید.
وقتی خلبان مسافربری میبیند که تیراندازی میشود مینشیند. میگویند میخواهید بنشینید چرخها را باز کنید تا ما مطمئن شویم. ارتفاع خود را کم کنید و در نهایت در بندرعباس مینشیند که ریگی دستگیر میشود. چنین کار مشترکی انجام میشود. این در حوزه دفاع از آسمان کشور است که انصافاً ظرفیت بسیار خوبی در مجموعه قرارگاه پدافند و در نیروی هوایی وجود دارد.
نیروی دریایی هم اقتصاد دریایی را... تا خلیج عدن دزدی دریایی نداریم.
مرزهای شرقی به چه صورت است؟
مرزهای شرقی مسئولیتش با برادران سپاه است و یک بخشی با مرزبانی است. در مرز جنوب شرق کشور که حرکت گروهکها را داریم که مسئولیت با برادران سپاه است. مرز شمال غرب هم با درگیری پژاک و پ. ک.ک را داریم که باز هم مسئولیت با برادران سپاه است. در همین حوزه هم یگانهای هوانیروز ما هستند که پشتیبانی میکنند.
ما قرارگاهی را در زاهدان زدیم که برادران سپاه را پشتیبانی میکند. در شمال غرب هم بالگردهای ارتش هستند که پشتیبانی میکنند و در این راه شهدای زیادی دادند. وحدت و همدلی بین ارتش، سپاه و ناجا خیلی قشنگ اتفاق میافتد. این که میگویم آسمان کشور، بخشی از رادارها و موشکهای پدافند هوایی مربوط به برادران سپاه هست اما همه تحت شبکه یکپارچه مجموعه پدافند هوایی در اختیار ارتش است کنترل میشود.
در جایی گفته بودید مناسب با تهدیدهای دشمن ظرفیتهای جدیدی در نیروهای مسلح ایجاد میشود. خبرش آمد که 5 تیپ واکنش سریع را ارتش تشکیل داده و 5 تیپ واکنش سریع را سپاه تشکیل داده است. این دو 5 تیپ با چه هدفگذاری تشکیل شده است؟
امروز با چهره تازهای از تهدید روبرو هستیم. بعد از سال 1991 که آمریکایی در منطقه وارد شدند، به عنوان یک مسئول عرض کنم که اینها برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران آمدند. امریکاییها 14-13 سال ماندند و دست از پا درازتر از منطقه بیرون رفتند.
راهبرد جدید خود را تعریف کردند که خودشان میگویند «جنگ ترکیبی» است. یعنی در این تاکتیک جدید جنگ ترکیبی دیگر عملیات تاخیری و فرسایشی ندارند؛ داعش را ایجاد کردند و بازیگران صحنه این جنگ سخت، داعش هستند. ما وظیفه داریم متناسب با مقابله با داعش و گروهکهای تروریستی و تکفیری، خود را آماده کنیم.
در این فضای جنگهای نیابتی بود که ستاد کل نیروهای مسلح دستور دادند ارتش 5 تیپ واکنش سریع یعنی 4 تا در نیروی زمینی و یکی در نیروی دریایی و 5 تیپ در سپاه پاسداران تشکیل شود. اینها تیپهای واکنش سریع هستند یعنی قابلیت انعطاف و تابنده خیلی بالایی دارند. قدرت آتش بالایی دارند. بالگردهایی در اختیار آنها است. در کوتاه ترین زمان ممکن میتوانند در منطقه حاضر شوند و اجرای ماموریت کنند.
البته این ابتدای کار است و بنا است تمامی یگانها متناسب با این یگانها آماده شوند.
یعنی ممکن است این 5 تیپ افزایش یابد.
قطعا این 5 تیپ بیشتر خواهد شد. امروز هم در مجموعه نیروی زمینی بسترسازی شده است که انشاالله همه یگانها به سمت یگان واکنش سریع بروند.
در زمان حمله داعش به عراق و نزدیک شدن به مرزهای ما فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بودید که حرفهای گفتنی بسیاری از آن زمان دارید که الان بتوان گفت. بخشهایی را هم قبلا گفتید. آیا چیزهایی را دارید که تاکنون نگفتید و جالب باشد برای مردم که بدانند. اصلا چطور در جریان قرار گرفتید و چطور حرکت کردید و چه تدابیری را اندیشیدید؟
در سال 93 که داعش در مرزهای ما آمد، خرداد ماه 93، به فاصله کمتر از یک ماه 5 استان را پشت سر گذاشتند. از استان الانبار به استان دیاله در سعدیه و جلولا آمد. به ما اطلاع دادند که داعش در سعدیه و جلولا آمده است. بلافاصله ما در مرز حاضر شدیم.
تعدادی تیپ در مرز داشتیم. تعدادی از تیپها را بلافاصله در مرز مسقر کردیم. برای ما مشخص نبود که موقعیت داعش کجا است. عناصر اطلاعاتی ما چون حمله بسیار سریع انجام شد نمیتوانستند دقیق مشخص کنند که موقعیت داعش کجا است. ما بهتر دیدیم اولین بار خود برای شناسایی برویم.
همان ظهر برنامهریزی کردیم که یک بالگرد 214 با دو تا 209 که محافظ بودند داخل خاک عراق بروند البته این را پیشبینی کردیم که تیمی پشت مرز بگذاریم که اگر احیاناً بالگردها را زدند یا مجبور به فرود اضطراری شدیم این بالگردها سریع بتوانند جمع کنند.
خودتان شخصا وارد شدید؟
بله. اولین نفری بودم که رفتم. این کار انجام شد. ما تا نزدیکی سعدیه و جلولا رفتیم. موقعیت مشخص شد که دشمن در سعدیه و جلولا است و جلوتر نیامده است. البته ما با ارتفاع پائین میرفتیم و آمادگی هم داشتیم. حتی یکسری توپخانهها را آماده کردیم که اگر درگیری شد، پشت هدف را بزنند.
این کار انجام شد و شناسایی کردیم و بلافاصله با نظر ستاد کل این خط قرمز 40 کیلومتر را ترسیم کردیم و گفتیم از این 40 کیلومتر هر نیرویی بیاید ما با او درگیر میشویم و میزنیم. بلافاصله بعد از آن هم خلبانان رفتند و بازدید کردند، حتی تا رده فرماده گروهان و فرمانده دسته را بردیم با هماهنگی مرزبانی عراق وارد خاک عراق کردیم و با GPS نقاطی را مشخص کردیم که اگر حرکتی به سمت مرز بیاید آتش باری شود و با گلولهباران آنها را از بین ببریم که بالگردها هم آماده بودند. نیروی هوایی هم برای بمباران آماده بود.
در آن برهه شنیده شد که دو عملیات هوایی جنگندههای ما به مواضع داعش داشتند و دو عملیات هم هوانیروز داشت. این مطلب درست است؟
پوردستان: هوانیروز بیشتر عملیات شناسایی می کرد. عملیاتی که هوانیروز انجام داد نیرویی برای شناسایی نیامده بود، اما نیروی هوایی خارج از 40 کیلومتر نقاط تجمعی داشتند که رفتند و بمباران کردند. منتشر نشد.
اثرات چه بود؟
پوردستان: بسیار خوب بود.
تصمیمگیری چگونگی مقابله با داعش که شما اشاره کردید و تصمیمگیریهای خاص بود، در چه سطوحی گرفته میشود؟
پوردستان: در سطح ستاد کل است. ستاد کل هماهنگکننده تمام این عملیاتها است. هیچ کدام از سازمان ها یعنی نه ارتش و نه سپاه راساً خودشان تصمیمگیری نمیکنند. یک کار دیگر داعش این است که چون به مقابله ما برخورد کرده است بر اساس یک راهبردی عمل میکند که نتانیاهو مطرح کرده است.
نتانیاهو میگوید همیشه کنار جمهوری اسلامی ایران باید یک شعله آتشی روشن باشد. اگر در غرب کشور این شعله روشن نشد به شرق کشور ببرید. الان داعش به افغانستان استان لنگرهار آمده است. یک بخشی از طالبان هم با او بیعت کردند. البته هنوز نزدیک مرزهای ما نیستند بلکه نزدیک مرز پاکستان هستند. دنبال محل استقرار هستند.
یعنی افغانستان را دقیق رصد میکنیم؟
پوردستان: بله. اشراف اطلاعاتی بسیار خوبی در مجموعه افغانستان وجود دارد. هم سپاه قدس حضور دارند و هم نیروهای اطلاعاتی ما حضور دارند. نفراتی که در افغانستان حضور دارند و اطلاعات را میآورند. اشراف اطلاعاتی کامل در مجموعه داعش داریم.
ممکن است انجا هم خط قرمزی برای داعش تعریف کنید؟
این خط قرمز 40 کیلومتری برای تمامی مرزهای ایران است. اگر داعش مرزهای شرقی ما بیاید قطعاً برخورد خواهد شد. به یاد دارم وابسته نظامی پاکستان را خواستم و گفتم خبر داریم داعش در کشور شما هستند و باید اینها را جمع کنید. گفتم اگر حرکتی انجام دادیم شما گلهمند نشوید. ایشان تکذیب کرد و گفتند چنین نیست و اگر باشد ما برخورد میکنیم.
یعنی ما اول اخطار به کشور متبوع اخطار میدهیم که اگر میتوانید جلوی آن را بگیرید و اگر نمیتوانید ما اقدام میکنیم.
در مورد پدافند چیزی را اشاره کردید که البته مصلحت نیست بگوئیم، ولی آنچه جلوی چشم مردم اتفاق افتاده است جالب است که بپرسیم، چند باری پیش آمد در همین تهران از نظر قدرت و دقت پدافند که گفتید که مایه قوت قلب است، موجود یا پرندهای دیده شد که سریعاً سیستم پدافندی ما اقدام کردند. مردم هم نگران که این چه بود؟ این واقعا چطور اتفاق میافتد؟
سیستمهای راداری که ما داریم عمدتاً برای پرندههایی است که با آر سی اس بالا هستند. برای ریزپرندهها طراحی نشده بود. این نقصی بود که داشتیم.
این برطرف شد؟
بله. این را حتما باید با رویت چشمی دیدبان میدید و به سمت آن تیراندازی میکرد. بحمدالله توسط سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی هم نیروی زمینی ارتش و هم قرارگاه پدافند، یکسری سلاحهایی درست شد که با امواج الکترومغناطیس کار میکنند و خیلی راحت با پرتاب و تابش امواج الکترومغناطیس کاری میکنند که ریزپرنده بنشیند و نیازی به تیراندازی سلاحها نباشد.
این طراحی خودمان است؟
بله. بارها و بارها این در میدان تست شده است. واقعا جوانانی این را ساختند که مایه افتخار کشور هستند.
برای مردم جالب است که از زبان جانشین فرمانده کل ارتش بدانند جایگاه ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در منطقه چه جایگاهی است؟
امروز به حمدالله به سطح قابل قبولی از بازدارندگی رسیدیم. یعنی دشمن میداند اگر بخواهد ضربه اول را وارد کند، ضربه دوم که ضربه ما است به مراتب کوبندهتر و مهلکتر است. این قابلیت تهاجمی ما است که سبب شد استکبار نتواند حرکتی را انجام دهد.
من به عنوان یک آدم مسئول عرض میکنم که گزینههای روی میز امریکا حقیقتاً روی میز بود، ولی جرات اجرا کردن و پیاده کردن آن را نداشت.
عربستان با خریدهایی که جدیداً انجام داد تبلیغات زیادی دارد. عربستان کجای صحنه در منطقه است؟
عربستان با این طوفان قاطعیتی که در یمن راه انداخت نشان داد ظرفیت عملیاتی ندارد. یک حجم عظیمی از سلاحهای زمینی و هوایی و دریایی در کشوری همانند عربستان جمع شده و تمامی افسران آن فارغالتحصیلان دانشگاههای امریکا یا ایتالیا و انگلیس و فرانسه هستند اما ما ظرفیت عملیاتی ندیدیم.
یعنی طوری شد که دستش را به سمت کشورهای دیگر دراز کرد. از مراکش، پاکستان و جاهای دیگر سرباز آورد و در میدان نبرد وارد کرد.
این پیامی در عرصه نظامی دارد.
بله. عربستان دنبال مسئله و راهی است که محترمانه از منجلابی که در یمن برای خود درست کرده است خارج شود و به همین خاطر است که دست نیاز به سمت کشورهای منطقه دراز کرده است و به نوعی دست نیاز به سمت جمهوری اسلامی ایران دراز کرده است که کمک بگیرد تا محترمانه از منجلاب که درست کرده است خارج شود.
نکته آخر که گفتید دست نیاز به سمت جمهوری اسلامی دراز کرده است یعنی خبری هست؟
این کار سیاسیون است که من در این حوزه نمیخواهم وارد شوم اما شواهد و قرائن این را نشان میدهد.
ارتش جمهوری اسلامی جضور مستشاری در سوریه دارد؟
پوردستان: بله. الحمدالله حضور فعال و خوبی را نفرات داوطلب ما به صورت مستشاری در کنار برادران عزیز سپاه دارند.
داوطلب میشوند؟
بله. ما امروز با انبوه داوطلبان مواجه هستیم که نمیدانیم چه جوابی به انها بدهیم. اگر درها باز شود من فکر میکنم آماری که از ایران به سمت سوریه خواهند رفت قطعاً از آمار ارتش سوریه بیشتر خواهد شد.
این را صادقانه عرض میکنم، چند روز همدان بودم. بازدیدی داشتیم. افسر پدافند هوایی ساعتها بیرون ایستاده بود و میگفت من فقط میخواهم امیر را ببینم تا من آمدم دست در گردن من انداخت و با گریه خواست که من را به سوریه بفرستید. گفتم پسرم صبر کنید به نوبت میفرستیم.
میخواهم عرض کنم چنین روحیهای در بین نیروهای ما وجود دارد. خلبانان ما با چه انگیزههایی داوطلب هستند که این کار را انجام دهند.
ارتش چند شهید مدافع حرم تقدیم کرده است؟
آخرین مدافعی که ماه گذشته بود، هشتمین مدافع حرم بود که به شهادت رسید. از یگانهای مستقر در شرق کشور بود که در سوریه به شهادت رسید. از کارکنان توپخانه ما بودند.
افرادی که اوایل شهید شدند از تکاورهای ما بودند؟
بله. 4 نفر از بچههای تیپ نوهد بودند و بقیه از یگانهای مختلف نیروی زمینی بود. یکی از تیپ 45 و دیگری از جای دیگر بود.
دلاورانه هم جنگیدند؟
بله. خبر را گرفتیم بحمدالله نزدیک به 300 نفر از النصره کشته شدند. خود فرمانده سپاه که بچههای ما زیر امر آنها انجام وظیفه میکردند، میگفتند فتحالمبین دیگری در اینجا خلق کردید.
رزمایش جدیدی را پیش رو خواهیم داشت؟
قطعا. در سال هر نیروی ما باید چند رزمایش انجام دهد. در مجموعه ارتش ما رزمایش را از رده تیپ داخل به بالا میگوییم. یعنی این کار انجام میشود. مثلا در مجموعه نیروی زمینی مثال بزنم. یک گروهان وقتی آموزشش تمام میشود باید آزمایش گروهان بدهد. یعنی در میدان برود و تمام تکنیکها و تاکتیکها را پیاده کند.
این گردان در قالب گردان وارد میشود و گردان باید یک مرحله آموزش را انجام دهد و بعد وارد میدان شود. بعد این 5-4 گردان در کنار هم تیپ را تشکیل میدهند. این رزمایش ها معمولاً هم در حوزههای عمومی انجام میشود، یعنی همه رستهها با هم انجام میدهند و هم در حوزههای تخصصی است.
امسال هم برنامه ریزی شده است، هم نیروی زمینی و هم نیروی هوایی و هم نیروی دریایی و هم قرارگاه پدافند رزمایشهایی را خواهند داشت.
رزمایش با کشورهای خارجی نخواهیم داشت؟
در حوزه نیروی دریایی فعلا این رزمایشها وجود دارد. رزمایشی با پاکستانیها، چینی و احتمالا با روسها خواهیم داشت. رزمایشها به صورت امداد و نجات است. در حوزه دریای خزر هم انجام میشود.
حادثه دلخراش اتوبوس سربازان اتفاق افتاد که شما از آن به بعد دستور دادید که این جابجاییها به صورت ریلی انجام شود. بعد از این، دیگر حادثهای نداشتیم؟
اینها حوادثی است که حقیقتا از ید ما خارج است. مجموعه سربازانی که میآیند زیاد است و این سربازان ابتدا در حوزههای نظام وظیفه وارد میشوند. در حوزه نظام وظیفه اینها به پادگانهای مختلف تقسیم میشوند. به ارتش و سپاه و ... تقسیم میشوند. اینها توسط اتوبوسهای شهری این کار انجام میدهند.
یعنی سازمان نظام وظیفه با ترمینالهای شهری قرارداد میبندد و تا 200 – 300 دستگاه اتوبوس میآید و این سربازان را سوار میکند و به شهرهای تقسیمی خود میبرند. بعد از آن یک تفاهمنامهای را با پلیس راه منعقد کردیم، زمانی که سربازان بخواهند به مرخصی بروند، به پلیس راه اطلاعرسانی میشود و پلیس راه برای اینها اسکورت میگذارد که راننده تخلف نکند، راننده سرعت بیش از حد نرود.
یکی از دلایل سقوط اتوبوس سربازان سرعت از بیش حد راننده بود که نتوانست کنترل کند. یک تمهیدات اینچنینی انجام شد. استفاده از ناوگان ریلی هم هست. جاهایی که خط آهن است سربازان را با آن وسایل میفرستیم. یک نکتهای را نباید بیان کنم ولی میخواهم ملت عنایت رهبری را بدانند که چقدر نسبت به سربازان عنایت دارند.
به خاطر دارم در اولین شرفیابی محضر ایشان، زمان ارائه ما مشخص است که مثلا به ما میگویند 20 دقیقه صحبت کنید و ده دقیقهای هم رهبری اگر مطلبی دارند، بیان کنند. بعد از آن هم اذان و نماز است. من خدمت ایشان رسیدم و مطالب را عرض کردم گفتم مطالب من باقی ماند و اجازه دارم بیان کنم؟ آقا اجازه دادند و من مطالب را ادامه دادم. مطالب من تمام شد.
همین که مطالب من تمام شد، صدای اذان بلند شد. حضرت آقا نگاهی به پائین کردند و دیدم به اذان گوش میدهند. رو به من کردند و گفتند من عادت ندارم، موقع اذان چیزی بگویم اما باید این را به شما بگویم که به فکر سربازان باشید، سعی کنید متدین شوند و خوشبین و انقلابی بروند.
عنایت ایشان سبب شد در این سالها انصافاً کارهای خوبی در پادگانها هم در ارتش و هم سپاه انجام شد. یعنی ما در پادگانها افتادیم و آسایشگاهها و سرویس حمام و سرویس بهداشتی و وسایل ورزشی و بومیسازی را پیگیری کردیم.
از کجا با همسرتان آشنا شدید؟
سال 66 مقدمات فراهم شد و 67 ازدواج کردیم. ابتدا برادر همسر من به خواستگاری خواهر من آمدند. ایشان هم پاسدار در لشگر 7 ولیعصر در قرارگاه جنوب سپاه خدمت میکردند.
همان بزرگواری که شهید شدند؟
پوردستان: خیر. برادر بزرگ همسر من در روزهای اول جنگ در خرمشهر شهید شدند. ایشان برادر سوم بودند که به خواستگاری خواهر من آمدند که این وصلت سبب شد، ما هم با خانواده ایشان آشنا شویم و با توجه به این که خانواده مذهبی و شهید بودند و همسر من عضو بسیج خواهران شهرشان بود از ایشان خواستگاری کردیم و وحدت ارتش و سپاه را در خانه هم تجلی دادیم. (میخندد)
اهل کجا هستید؟
من خودم متولد اهواز هستم. اصالتاً دزفولی هستیم. زبان مادری من دزفولی است.
مهریه چه بود؟
پوردستان: 12 سکه بهار آزادی با یک جلد کلام الله مجید بود.
چقدر با حاج خانم صمیمی هستید؟ برای ایشان عاشقانه مینویسید؟
خیلی از پیشرفتهای خود را مدیون صبر و بردباری ایشان هستم. الان میگویند مرخصی، من ماموریت که رفتم خانواده را با خودم بردم. مثلا میخواستم یگانهای جنوب شرق را بازدید کنم اینها را خاش یا ایرانشهر بردم. عصرها کنار هم بودیم. البته غافل از خانواده نبودم.
با توجه به این شرایط، خیلی در کشور چرخیدیم. شاید بتوان گفت ما تمام کشور را چرخیدیم. از ابتدا ازدواج که اهواز بودیم و به شیراز رفتیم، از شیراز به تهران آمدیم، از تهران به پسوه رفتیم؛ جایی که ناامن بود. از پسوه به خرم آباد رفتیم. از اینجا به مشهد رفتیم. از مشهد به تهران آمدیم و بعد به شیراز رفتیم و دوباره به تهران رفتیم. خیلی جابهجا شدیم.
در این جابهجاییها پخته شدیم، آبدیده شدیم. همسر من یک حامی بود، یک پشتیبان بود. اگر موفقیتی دارم مدیون صبر ایشان هستم که در تمام این جاها کنار من بود و با من بود.
در خانه اصلا کمکی نمیکنید؟
قبلا کمک میکردم زمانی که وقتم ازاد بود.
یعنی غذا بلد هستید درست کنید؟
غذا بلد نیستم البته زمانی که اینها به اهواز میرفتند و من در خانه بودم، برای خودم چیزی درست میکردم. قبلا که وقتم آزادتر بود، چون کار فنی بلد هستم، خانههای سازمانی ارتش هم خیلی نیاز به تعمیر دارد، من تخصص در این زمینه دارم چون پدرم آدم فنی بود و ما سه برادر را هم فنی تربیت کرد. حتی دستگاه جوش داشتم اما الان فرصت نمی کنم.
اهل ورزش هم هستید. بسکتبال از قدیم بازی میکردید؟
من دوره نوجوانی و جوانی به صورت حرفهای بازی میکردم. فوتبال در باشگاه بانک ملی اهواز بازی میکردم. بسکتبال هم در تیم پارس که مربوط به شهربانی بود بازی میکردم.
حرفهای بازی میکردید.
بله.
فوتبال، دروازبان بودید؟
خیر. نوک حمله بودم. خیلی هم گلزن خوبی در فوتبال بودم. در بسکتبال هم پیشرفت بیشتری نسبت به فوتبال داشتم. در ارتش هم آمدیم بسکتبال را ادامه دادیم دوره دانشجویی جزو تیم ارتش هم بودیم.
با این که دستم آسیب دیده بود با یک دست بازی میکردم. بعد از عمل جراحی سنگینی که روی دستم انجام شد، توانستم بسکتبالم را ادامه دهم.
هنوز هم بازی میکنید؟
الان هم تیم پیشکسوتانی داریم که من به آن تیم معلولین و پیشکسوت میگویم. یکی عمل جراحی قبل باز انجام داده است، یکی همانند ما جانباز است. تیم خوبی است و هر سهشنبه جمع میشویم.
فوتبال را دنبال میکنید؟
فوتبال تیم ملی را دنبال میکنم. اگر فرصت کنم.
نمیگویید قرمز یا آبی هستید؟
خیر.
یک چیزی از شما خواندم که برای من دلچسب بود شما هنوز کفشدار حضرت رضا (ع) هستید؟
آن چیزی که نوشتند اشتباه بود، من کفشدار نبودم. من خادم امام رضا به صورت رسمی هم نبودم. یکی از دوستان لطف کرده و این اتفاق کمک به سربازان، بارها و بارها اتفاق افتاده است.
قصه این بوده که سربازی اهل خوزستان مشهد میرود. آن زمان شما فرمانده خراسان بودید؟
فرمانده نیروی زمینی بودم.
نیروی زمینی ارتش بودید؟
نه، درست فرمودید، آن زمان فرمانده خراسان بودم.
اجازه بدهید من بگویم، فرمانده خراسان بودید و این سرباز به پدر و مادر خود خیلی کمک میکرد و چون دور بود به نزد امام رضا میرود گریه میکند و ناراحتی میکند که از پدر و مادر دور افتادهام. همین که پوتینها را تحویل داده بود و میخواهد تحویل بگیرد میبیند پوتینها واکس زده است.
بنده خدایی هم با موهایی جوگندمی او میپرسد، مشکل تو چه موضوعی است که گریه کردید و از امام رضا (ع) چه خواستید؟ او هم وضعیت خود را شرح میدهد و از امام رضا خواستم دوباره به خوزستان منتقل شوم و بتوانم انجا هم سربازی را ادامه دهم و به پدر و مادرم هم کمک کنم.
وقتی برمیگردد دو الی سه روز بعد برگه انتقالی او به خوزستان آمده است و بعد در تلویزیون و جایی امیر را میبینند که آن کفشدار در حرم اما رضا امیر پوردستان بودند.
از اینها زیاد پیش آمده است؟
بله. موارد زیادی ایجاد شده بود. حتی یک نمونه این بود که من داشتم به اهواز برای ماموریت میرفتم. کنار من پیرمردی نشسته بود. من دیدم خیلی نگران است. آن زمان هم لشگر 77 بودم. تا نزدیک اهواز رسیدیم گفتم پدر مشکل شما چیست که این اندازه نگران هستید؟ چون دیدم خیره به نقطهای میشود. گفت پسری دارم که لشگر اهواز است و این عصای دست من بود. مادر او در حال موت است و من پیرمرد هستم.
گفتم اسم پسرتان را بدهید، شاید بتوانم کاری کنم. گفت شما چه کاره هستید؟ گفتم من نوکر امام رضا (ع) هستم. ما که پیاده شدیم همانجا به فرمانده لشگر 92 زنگ زدم. از دوستان من امیر محرابی بود و گفتم علی آقا این را سریعتر بفرستید و برود که انصافاَ ظرف یک هفته انجام شد.
برکات این کمکها چه بود؟
آن زمان که به مشهد منتقل شدم گفتم مسئولیت اول ما نظامیگری است و مسئولیت دوم ما خادمی آستان مقدس امام رضا (ع) است. این را به لشگر و هم به حاج خانم و بچهها گفتم. گفتم ما در اینجا خادم آستان مقدس امام رضا هستیم و این هم شد. هر چه فامیل و دوست داشتیم در این سه سالی که مشهد بودیم مشهد آمدند و ما هم میزبان آنها شدیم.
در لشگر هم به گونهای بود که چقدر از بسیجیها نزد ما میآمدند. بسیج مسجد فلان با تعداد 20 یا 30 نفر میآمدند. بسیجیها اطلاعرسانی خوبی دارند، سریع به هم خبر میدهند. خدا گواه است که من چیزهایی از امام رضا گرفتم، همین جواد ما که با او مصاحبه کردید کسی بود که از دست ما رفته بود.
مشکل قلبی شدیدی داشت و ما ناامید بودیم. اسم او را جواد گذاشتیم و گفتیم آقا این را به شما بخشیدیم.
فرزند کوچک شما؟
بله. عمل بسیار سنگینی بود. من فکر نمیکردم از زیر این عمل دربرود. چون بالای سر محتضر در جنگ و بعد از جنگ زیاد رسیدم و آثار را میشناسم. فکر نمیکردم پسرم زنده بماند. به ظهر نکشید که دکتر گفت این را میتوانید به خانه ببرید.
آقا علیابن موسی الرضا (ع) عنایات بسیاری داشته است. این هم لطفی است که امام رضا به نوکرهای خود دارد. هر کسی که مدال نوکری امام رضا نقشبند سینهاش باشد، باید بداند امام رضا در خیلی از کارها به او کمک میکند.
31 شهریور سال 59 کجا بودید؟
من 31 شهریور 59 در اهواز بودم. من در بسیج بودم. بعد از پیروزی انقلاب، چون شهر نظم خوبی نداشت و نیروهای انتظامی و نظامی نبودند جوانان انقلابی همه در مساجد جمع شدند و این کار را انجام میدادند.
هنوز ارتشی نشده بودید؟
خیر. البته امتحانات دانشگاه افسری را داده بودم، اما خبر نداشتم قبول شدهام. از بعد پیروزی انقلاب در بسیج بودم. وقتی جنگ شروع شد شهید علمالهدی این گروهها را جمع آوری کردند و برای خرمشهر بردند. ما گروهی بودیم که تیراندازی نکرده بودیم. گروه قبل از ما که تیراندازی کرده بودند را بردند. ما گروه بعدی بودیم که بنا بود برویم.
برای استخدام سپاه رفتیم که سپاه هم پذیرش نکرد، چرا که سیلی هجومی آورده بودند تا عضو شوند. ما هم کار بسیجی را انجام دادیم تا اطلاع دادند دانشگاه افسری امام علی (ع) قبول شدیم. یک ماه در حال و هوای جنگ و حفاظت از شهر و کمک به رزمندهها بودیم. بعد از یک ماه و خردهای که از جنگ گذشته بود به دانشگاه امام علی آمده بودم.
یعنی مشغول به درس شدید؟
بله.
از چه زمانی بعنوان ارتشی وارد جنگ شدید؟
یکی از طرحهایی که شهید صیاد شیرازی داشتند این بود که دانشجوها حتما با جنگ نزدیک شوند. یعنی اردوها را در جنگ بودیم. دوره سه ساله دانشگاه افسری تقریبا همه جبههها را رفتیم. غرب کشور مدتی بودیم، در عملیات طریقالقدس در پاتکها شرکت داشتیم.
تا سال 62 که به عنوان فرمانده گروهان رسماً وارد جنگ شدیم.
جایی گفته بودید این به ارتش اتهام وارد میکنند که در آغاز جنگ آمادگی نداشت این گونه نیست. واقعا چنین است؟
بله. خوب است که وقایع در زمان خودش تحلیل شود. ارتش شرایطش در ابتدای جنگ شرایط خاصی بود. انقلاب که به پیروزی رسید ما شاهد ناامنی های گسترده در کردستان بودیم.
اولین یگانهایی که سازماندهی شده و آماده بودند یگانهای ارتش بود. نمیگویم سپاه نبود. ما در کشور یک وانفسایی داشتیم. انهایی که ریششان سفید است در خاطر خود دارند. موج ترور و بمبگذاری و گروهکها و چپیها وانفسایی در کشور ایجاد کردند.
انصافا اگر حضور مومنانه و فعال سپاه نبود انقلاب از دست میرفت. امام میفرماید اگر سپاه نبود کشور هم نبود اشاره به این رشادتها و فداکاریها است که انقلاب را حفظ کردند. در حوزه کردستان یگانهای ارتش منظم وارد شدند. یعنی نیروی زمینی چند تیپ را وارد کرد.
تیپی که شرایطی داشت؟ خیلی از نفرات افسر ارتش اعدام شده بودند. یکسری تسویه شده بودند، یکی یگان بیسر بود، مثلا افسر جوانی را بالای این گذاشته بودند و فرستاده بودند. ولیکن با همه این شرایط ارتش ایستادگی کرد. در همان 18 ماه ارتش 2 هزار شهید میدهد.
در این شرایط که ارتش این گونه درگیر است عراق ناامنیها را شروع میکند. 12 لشگر و 45 تیپ مستقل تا بن دندان مسلح را میفرستد. ارتش چه دارد؟ لشگر 92، لشگر، 84، تیپ 37 اضافه میشود و تیپ 84 هم اضافه میشود. در شرایطی که خدمت سربازی از دو سال به یک سال رسیده است. اعتبارات تامین و نگهداری داده نمیشود.
نقلو انتقالات الی ماشاالله انجام شده و همه را به لشگرها فرستادند و آنها غیربومی بودند. از گردانی که باید 53 دستگاه تانک داشته باشد 13 دستگاه تانک لب مرز رفته است. در مقابل عراقی آمده که سه روزه میخواهد خوزستان را بگیرد. یک پتانسیل قوی و یک نیروی اینچنینی در مقابلش قرار دارد اما ایستادگی میکند. شهید میدهد، قطعه قطعه میشود و تکه تکه میشود اما هنرش این است که دشمن را تثبیت میکند.
از آن سو در خرمشهر و از سوی دیگر در اهواز و از سوی دیگر در سوسنگرد جلوی دشمن را میگیرد و اجازه نمیدهد وارد شود. در نفت شهر و سومار جلوی دشمن را میگیرد. این کاری بود که ارتش انجام داد. آن زمان سپاه درگیر داخل کشور بود.
من خاطرهای را بیان کنم. آن زمان من در ارتش نبودم، ولی مثلا زمانی که در جنوب درگیر میشوند سریع فرمانده نیروی زمینی به فرمانده لشگر 21 که در لویزان دستور میدهد گردان 144 را حرکت دهید تا راه آهن بروند و به اهواز بروند. گردان حرکت میکند و وسط شهر مردم جلوی آنها را میگیرند و شروع به سنگ زدن و شیشه شکستن میکنند که ارتشیها میخواهند کودتا کنند که ناچار میشوند برگردند. میخواهم عرض کنم ارتش در چنین فضای سنگینی کار کرده است.
در جایی گفته بودید برخیها در ابتدای جنگ قصد انحلال ارتش را داشتند.
بله.
چه کسانی بودند؟
استکبار وقتی میخواهد یک نفر را از بین ببرد باید خلع سلاح کند. اول باید حربه اش را از او بگیرد. سلاحش را از او بگیرد. وقتی امریکاییها میخواهند این نظام را سرنگون کند باید ابتدا سلاحش را از او بگیرند. سلاحش، ارتش بود. باید ارتش منحل میشد. نظام بدون سلاح شود تا بتوانند کار را انجام دهند.
این بود که ندای انحلال ارتش را انقدر سر دادند. در تریبونها و میتینگهای خود این را بیان میکردند و خیلی از مسئولین هم میگفتند ما نیازی به ارتش نداریم. این قوه عاقله نظام بود. مقام معظم رهبری، آقای هاشمی، آقای مفتح و آقای مطهری و اینها بودند که تصمیم سازی کردند و حضرت امام آن حکم را صادر کردند که ارتش باید بماند در خدمت کشور باشد ومردم هم از ارتش حمایت کنند.
این توطئه نقش بر آب شد و عملی نشد. این توطئه ها کمافیسابق وجود دارد. این هجمه ای که امروز به سپاه میشود برای چیست؟ دشمن میخواهد نظام را خلع سلاح کند.
یکی از همرزمان شما در آن زمان امیر سرتیپ دوم سیدتراب ذاکری بود که من بخشی از خاطرات ایشان را میخواندم. ایشان تحلیلی داشت که یک مدتی ناامنی در خوزستان زیاد بود. در خاطرات آقای ذاکری هم آمده بود که خیلی ارتشیها به مسئولین وقت تذکر و اخطار میدادند که اتفاقاتی در مرز رخ میدهد.
آن زمان بنیصدر و افراد دیگری بودند که توجه نمیکردند. واقعا چنین بود؟
بله. ما الان اسناد را در مجموعه ارتش و نیروی زمینی داریم که بارها و بارها اعلام شده است. ما نظامیها یکسری قرائنی را داریم. قرائن و شواهد را میبینیم، مثلا دشمن سیم خاردارها را باز میکند. توپخانه را جلوتر میآورد. میدان مین را باز میکند. این نشان میدهد که دشمن میخواهد آفند کند.
ما این قرائن را میدیدیم، یعنی نفرات ما میدیدند و گزارش هم میکردند اما رابطه تاکتیک و استراتژی قطع بود. یعنی این موارد استراتژی که می رفتدر شورای عالی امنیت ملی کسی به آن توجه نمیکرد و این سبب غفلت شد و عراق حمله کرد.
نخستین عملیات موفقی که شما در آن شرکت داشتید چه زمانی بود؟
پوردستان: عملیاتی که من شرکت کردم، سال 64 به نام عملیات والفجر 8 بود. عملیات فاو بود که بنا بود ارتش از 5 محور در جایی دیگر از محور امالرصاص، شلمچه، پاسگاه زید، کوشک و جزیره مجنون عملیات انجام دهد که عراقیها فکر کنند یکی از این 5 محور، محور اصلی است تا غواصان بتوانند از اروند عبور کنند و خود را به ساحل اروند برسانند. الحمدالله این کار به خوبی انجام شد.
به نوعی ایذایی بود.
بله. عملیات ایذایی بود. در آن عملیات که خیلی موفق هم بود، البته تلفات زیادی هم دادیم چون شرایط کار ما خیلی سخت بود اما توانستیم به اهداف برسیم. هدف اصلی این بود که نگاه دشمن را به این سمت بیاوریم.
به فاو اشاره کردید. چرا ما فاو را از دست دادیم؟ تحلیلهای زیادی در این زمینه میشود، تحلیل شما چیست؟
فاو یک عملیاتی بود که خود امریکاییها مستقیم وارد شدند و از ارتش عراق حمایت کردند.
پشتیبانی اطلاعاتی کردند؟
پشتیبانی نظامی کردند، یعنی ورود پیدا کردند. سال 67 مردم هم بدانند که شرایط خاصی بر جبههها حاکم بود؛ همانند سال اول جنگ بود. نیروها نامتعادل شده بودند. ما همان لشگرها را در ارتش و سپاه داشتیم. با این تفاوت که خیلی از تجهیزات آسیب دیده بود. یکسری مشکلات دیگر هم داشتیم.
مشکلات دیگر چه چیزهایی بود؟
زمان جنگ یکسری اختلاف سلیقه برای ما ایجاد شد.
بین ارتش و سپاه؟
بله.
کجا بود؟
هر کسی احساس میکرد با استراتژی و تز خود باید عملیات را انجام دهد.
خب فرماندهی واحد داشتید. آقای هاشمی بود؛ درست است؟
فرماندهی واحد بود، ولی عمل واحد نبود. یکسری مقاومتهایی میشد. مثلا میگفتند تانکها به بدهید مقاومت میکردند. میگفتند نفرات را بدهید مقاومت میشد. من اگر بدهم این جور میشود... این بخشینگریها و حوزهنگریها سبب شد ما نتوانیم همدلی لازم را داشته باشیم.
این از چه زمانی شروع شد؟
ببینید، وقتی یک شکستی ایجاد میشود، مثلا در عملیات رمضان ما شکستی خوردیم، خیلیها تحلیل میکردند چرا بعد از عملیات بیتالمقدس که پیروزیهای خاصی را به دست آوردیم و خرمشهر را آزاد کردیم و عراق هم دستش را بالا برد و درخواست صلح کرد، چرا... خب یکسری اختلاف سلیقهها ایجاد شد. اختلاف نگرش ایجاد شد.
س: با کدام نظریه موافق بودید؟ با ادامه جنگ، یا پایان جنگ بعد از خرمشهر؟
پوردستان: من نمیخواهم تحلیل کنم و با توجه به فرمایش حضرت امام که فرمودند جنگ جنگ تا پیروزی ما باید تا نهایت میجنگیدیم. اگر تمام ذهن و فکر خود را روی این مسئله میگذاشتیم این مشکل برای ما ایجاد نمیشد.
ما در خیلی از جنگها یکدیگر را متهم میکردیم. در تحلیل عملیات... کربلای یک که انجام شد آقا این کار را نکردند و این کار را کردند. در تحلیلهایی که انجام میشد.
در آن زمان ارتباط بین شهید صیاد و آقا محسن رضایی این اختلاف نظرها را پوشش نمیداد؟
تا موقعی که در کنار هم بودند خوب بود، اما بعد از تعویض شهید صیاد که آن هم به خاطر اختلاف نظراتی که بود، سپاه درخواستهای تجهیزاتی از ارتش داشت و ارتش موافقت نمیکرد و میگفت اگر بدهم دستم خالی میماند؛ خب زمینهاش این شد که شهید صیاد درخواست کنند که نباشند. فرمانده دیگری آمدند. انشاالله امیر حسنی سعدی میایند و در جای خودش صحبتهایی را خواهند داشت. نگاه ایشان این بود که ارتش خود مستقل میخواهد اقدام کند و سپاه هم مستقل باشد.
از سال 64 این شکلی شد؛ مستقل شدند. شاید یگانهایی را کمک یکدیگر میفرستادند.
از شهید صیاد خاطرهای دارید؟
از دوره دانشجویی در خدمت شهید صیاد بودیم. ایشان یک مدتی فرمانده دانشگاه بود، فرمانده ما بود. حقیقتاً به نوعی شکلگیری شخصیت ما بیشتر به شهید صیاد شیرازی برمیگردد و درسهایی که ایشان دادند و صحبتهایی که ایشان کردند.
یکی از درسهایی که ایشان به همه ما میدادند همین درس ولایتمداری بود. به ما میگفتند اگر میخواهید عاقبت به خیر بشوید، سعی کنید پشتیبان ولایت فقیه باشید و در مسیر ولایت حرکت کنید.
ویژگیهای عملیاتی را اشاره میکردید مثلا عملیات بیتالمقدس یک ماه بعد از فتحالمبین انجام شد و هیچ جای دنیا سابقه ندارد که فاصله یک ماهه باشد.
بله.
از این نمونه زیاد داشتیم؟
خیر. نمونه عملیات بیتالمقدس یک عملیات ویزه بود. عملیات فتحالمبین در گستره وسیعی در خوزستان بود. آنجا به سه جبهه شمالی، میانی و جنوبی تقسیم شد. جبهه شمالی، عملیات کربلای دو بود که عملیات فتحالمبین بود، کربلای یک جبهه میانی بود که عملیات طریقالقدس انجام شد و جبهه جنوبی هم کربلای سه بود که عملیات بیت المقدس بود.
عملیات فتحالمبین که در جبهه شمالی خوزستان انجام شد یک عملیات وسیع و گسترده بود. عراقیها هیچگاه گمان نمیکردند در فضای تحریم و بعد از این عملیات گسترده، بتوانیم یک عملیات بزرگ دیگر ساماندهی کنیم. آماده کردن یک عملیات به این سادگی نیست. یعنی چند هزار نفر باید از جبهه شمالی به جنوب بیایند و چند صد تن مهمات باید منتقل شود.
خودروها و کشندهها و تانکها و نفربرهایی که باید بیاییند، حجم عظیمی بود که در کمتر از یک ماه انجام شد. طراحی شد و اجرایی شد. این یکی از ویزگیهای عملیات بیتالمقدس بود.
به نظر شما اولویت دولت وقت که زمان جنگ بود، مسئله جنگ بود؟ برخی از نظامیها این تحلیل را دارند که اولویت دولت آن زمان، جنگ نبود.
حالا تمامی ارکان نظام در خدمت جنگ بودند؛ به ذهنم میرسد که جنگ اگر توانست مسیر خود را ادامه دهد یک عزم ملی بود. دولتها در برخی موارد یکسری قصورهایی داشتند ولی نمیتوانیم همه تقصیر را گردن دولت وقت بگذاریم اما میخواهم عرض کنم از همه ظرفیتها به ویژه حمایتهای مردمی که در جهت پشتیبانی از نیروهای مسلح بود، استفاده شد. حالا در حوزههای کلان را به اهل فن میسپارم تا نظر دهند.
ارتشی ها معمولا همیشه اینطور هستند. اشاره کردید امریکاییها در فاو وارد شدند. کجاها غیر از فاو عملاً وارد شدند؟ چقدر حضور امریکاییها روی پذیرش قطعنامه اثر گذاشت؟
آمریکاییها در طول جنگ در خدمت عراق بودند. تمامی آواکسهای امریکایی محل استقرار نیروهای ما را مشخص میکردند و به عراقیها میدادند. سیستمهای اطلاعاتی و شنود آنها و منافقینی که در خدمت امریکا بودند تمام سیستمها ما را شنود میکردند و جاسوسی تلفنی انجام میدادند و موقعیتهای ما را مشخص میکردند و خبطهایی که داشتیم را میگرفتند.
بر اساس همین نیروهای عراقی به خوبی دفاع میکردند. هم میتوانستند به خوبی عملیات کنند. امریکاییها از روز آغازین جنگ در خدمت عراق بودند اما در عملیات فاو مشخصاً خودشان وارد شدند و کمک کردند، فاو توسط عراقیها گرفته شود.
فکر میکردید قطعنامه را بپذیریم؟
آن زمان شرایط سختی بود و من فکر نمیکردم این چنین شود. درگیر جنگ بودیم و فکر نمیکردیم این اتفق رخ دهد. اما یکی از راهبردیترین تصمیمات را حضرت امام گرفتند که با این تصمیم نظام حفظ شد.
اگر ادامه پیدا میکرد ما توان ادامه جنگ را نداشتیم؟
حقیقتاً من همان سال 67 زمانی که از اهواز خارج شدم و دیدم عراقیها همان جایی آمدند که روزهای اول جنگ آمدند...
این هم جای سوال دارد که اوایل جنگ، توان ارتش صرف مقابله با کردستان و قضایای ناامنیها شد. سپاه هم درگیر داخل بود. اما سال 67 سپاه و ارتش مشخصی داشتیم و بعد از قطعنامه چه شد اینها این اندازه جلو آمدند و مرز را شکستند؟ من عرض کردم 12 لشگر عراق به 50 لشگر رسیده بود.
تمام عامل این بود؟
بله.
پس چطور ما اینها را عقب نشاندیم؟
ببینید ما در مقطع خوبی قطعنامه را پذیرفتیم. این اقداماتی که عراق انجام داد و تا نزدیک اهواز جلو آمد، بعد از پذیرش قطعنامه بود، برای چند علت خاص آمد. عراق میخواست دستش در مذاکرات پُر باشد. ما نزدیک 70 هزار اسیر داشتیم و عراق 13-12 هزار اسیر داشت. در همان سال 67 برج 4 و 3 به اندازه ما توانست اسیر بگیرد.
یعنی عراقیها نمیکشتند، با بالگرد محاصره میکردند و نفرات را سوار بالگرد میکردند و میبردند. هواپیما بالای ستونهایی که جابهجا میشدند میامد اما به کالیبر نمیبست. نفراتی که فرار میکردند را دستگیر میکردند. عراق آمده بود که نفر اسیر بگیرد.
یکی از کارهایی که انجام میداد همین بود. یکی دیگر اینکه میخواست جاهایی که از دست داده است یعنی تا مرزهای بینالمللی خودش را برساند.
چه شد که بعد از فرمان امام (ره) و مرصاد، توانستیم اینها را عقب بنشانیم؟
سال 67 شرایط خاصی بود. نیروهای نظامی ما تقریبا در کنار هم نبودند. این باور برای عراق و امریکا پیش آمد که اگر بیایند میتوانند به تهران برسند. آنجا برکتی شد. ارتش و سپاهی که از هم فاصله گرفتند، عملیات مرصاد از نو اینها را به هم متصل کرد.
همانند خرمشهر شد؟
بله. عین عملیات فرمانده کل قوا خمینی روح خدا، عین عملیات ثامنالائمه که ارتش و سپاه با هم بودند، شد. اگر بخواهیم یکی از برکات عملیات مرصاد را بگوئیم، این بود که ارتش و سپاه در کنار هم قرار گرفتند.
برای شما آرزوی توفیق داریم. طبق روال برنامه، دستخط شما بخش پایانی برنامه است.
«بسمالله الرحمن الرحیم
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص
خدای بزرگ را شاکر و سپاسگذار هستم که توفیق نصیب فرمود تا در جمع سربازان و فدائیان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران انجام وظیفه نمایم.
خدای بزرگ را شاکر و سپاسگذار هستم که توفیق نصیب فرمود تا در زیر لوا و پرچمی شمشیر بزنم که پرچمدار آن، فرزند برومند فاطمه (س) است.
بر خود فرض میدانم به مصداق آنچه کتاب الهی و رسول خاتم (ص) و اولیا الهی (ع) فرمودند، برای دفاع از دین و قران و ولایت فقیه تا آخرین قطره خون انجام وظیفه نمایم.
خدایا به آبروی شهیدان و سرور و سالار شهیدان (ع) پایان زندگی مرا نیز شهادت قرار بده.
اللهم الرزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک تحت رایه نبیک مع اولیائک
سرتیپ احمدرضا پوردستان»