به گزارش خبرگزاری بسیج،
«حسین قدیانی» در روزنامه «وطنامروز» نوشت:
دیشب، شب سوم بسیاری از ما تهرانیها بود، اگر زلزله، ثانیههایی بیشتر طول میکشید یا اگر ریشتر بیشتری میداشت! مردیم و زنده شدیم! همه متوسل به خدا و اهل بیت شده بودیم؛ بویژه در نخستین دقایق پس از زلزله! آری! اگر خدا ما را نلرزاند، هیچ معلوم نیست آیا تکانی به این دل غبارگرفته خود میدهیم یا نه! همه این حوادث برای تنبه ما است؛ اینکه بدانیم مرگ چقدر به ما و به زندگی ما نزدیک است! اغلب ما از خدا غافلیم و به خود و نفسانیات خود مشغول، مگر آنکه خطر را در بیخ گوش خود احساس کنیم! چهارشنبهشب، واقعیت آن است که بیش از زمین، این دلهای ما بود که از شدت ترس لرزید! البته بودند افرادی که وحشت نکردند و همچنان آرام بودند؛ مثل آن جوانی که بیرون بود و تا دید زمین دارد میلرزد، بنا کرد همان گوشه پیادهرو به خواندن نماز آیات! القصه! در همان روز چهارشنبه یعنی ساعاتی قبل از زلزله، 2 مرد بزرگ را از دست دادیم؛ یکی از تبار علما و دیگری از شمار رزمندگان! من گمان نمیکنم آیتالله حائری و شهید خوشلفظ در طول زندگیشان همدیگر را دیده بودند لیکن وجه مشترک آن عالم بارز و این مجاهد مبارز، عبور از خود و تمنای خدا بود! از سیمخاردار نفس که گذشته باشی؛ دیگر خیلی فرق نمیکند درون حجره علم نشسته باشی یا در سنگر جهاد! خواه در اوج زندگی و خواه در وسط جنگ، خواه با لباس پیامبر و خواه با جامه رزم، خواه در جنگ روزگار و خواه در روزگار جنگ؛ هر کجا که باشی و در هر زمان و موقعیتی، نخستین شرط سعادت، پرهیز از منیت است و میل به وصال الهی! اینگونه که باشی به جای مافیهای این دنیای دون، در پی نور میگردی! اگر هم شب بود، میگردی دنبال مهتاب! دنبال آنکه به حقیقت برسی! به روشنایی! به سپیده! به سحر! به صبح! کاش اگر ما در پی علم هستیم، مثل آیتالله حائری باشیم و کاش اگر در پی جهاد، مثل شهید خوشلفظ! کاش اگر جوانیم، همچون حججی باشیم و اگر میانسال، همچون سلیمانی و اگر پیر، همچون حاجآقای دولابی! کاش برای تنبه ما لازم نباشد که زمین بلرزد! الساعه هیچ بعید نبود که من به جای نوشتن این متن و تو به جای خواندن آن، شده بودیم مسافران دیار باقی و چند روزی هم از مرگ ما گذشته بود! خداوند گمانم ما را برد و آورد! مرد و زنده کرد! بیا ای نفس، به شکرانه این نَفَس که همچنان میآید و میرود، اندکی بیشتر از خودمان حساب بکشیم! و پیش از آنکه زمین تکانمان بدهد، خودمان خودمان را یک تکانی بدهیم؛ ببینیم چندچند هستیم با پرونده اعمالمان! قدرمسلم، آنکس که خودش را گم کرده باشد، یارای دویدن دنبال مهتاب را نخواهد داشت! و خوشلفظ و حائری، حقا که خود را یافته بودند! آنچنان که باید! آنچنان که لازم است یک روحانی باشد! و آنچنان که واجب است یک مجاهد! بیخود که «حضرت ماه» آنچنان عاشقانه، آغوش نمیگشایند برای هر کسی! کاش زمین افتخار کند به ما، نه آنکه گلهمند باشد از دست ما! و کاش زمان! و کاش آفتاب و ماه و ستارهها...