خبرهای داغ:
یادی از سید جلال‌الدین آشتیانی

شور فلسفی و گوشه نشینی علمی

سید جلال‌الدین آشتیانی زندگی‌اش را وقف فلسفه کرد و یک تنه در برابر مخالفین فلسفه ایستاد. وی در موقعیتی که شمع فلسفه رو به خاموشی بود، در آن آتش افروخت.
کد خبر: ۹۱۲۶۳۷۵
|
۱۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، سید جلال‌الدین آشتیانی در سوم فروردین ۱۳۸۴ از دنیا رفت. سه روز بعد، جسد بی‌جان وی را در خانه‌اش یافتند و طی مراسمی سوت‌وکور به خاک سپرده شد. این غربت، انعکاس زندگی گوشه‌گیرانه وی نبود. او زندگی‌اش را وقف فلسفه کرده بود و در این راه حتی از خیر تشکیل خانواده هم گذشت؛ در عوض مشغول تدریس، تالیف و تصحیح فلسفی بود. جلال‌الدین آشتیانی ترکیبی بود از شور فلسفی و گوشه نشینی علمی. این دو صفت متضاد، وضع خاصی را رقم می‌زد. این وضع با توجه به موقعیت فلسفه اسلامی در قرن اخیر، روشن و روشن‌تر می‌شود.

 

فلسفه اسلامی همواره به عنوان علمی رسمی شناخته می‌شد. با این‌که افرادی از اهل فقه نسبت به آن سخت‌گیری داشتند، اغلب به عنوان وسیله شناخت محترم شمرده می‌شد و با فراز و فرودهایی که علاقه‌مندان می‌دانند، راه خود را می‌رفت.

اما حادثه مشروطه، طور دیگری این علم را آزمود. این‌بار دیگر درمورد شایستگی فلسفه در بحث از الهیات پرسش نمی‌کردند؛ بلکه زندگی راهش را جدا کرد. در حالی که فیلسوفان سنتی با جوهر و عرض و وحدت و کثرت منزوی می‌شدند، زندگی پر تلاطم روی کاکل دیگران می‌چرخید. آنها اهل علم جدید، سیاست، اصحاب ادبیات و فقها بودند. وضع قوانین، اداره زندگی روزمره و رابطه دربار با مردم، طی بگومگوهای داغی پیگیری می‌شد و حتی وقتی دانشگاه تاسیس شد، در گوشه‌ای از دانشکده معقول و منقول، کرسی‌های محترمی هم به فلسفه اسلامی داده شد که در کنار فلسفه غرب تدریس شود تا مبادا کسی فکر کند ایرانی‌ها فلسفه‌شناس بوده‌اند.

با ظهور مجتهدی که سخنرانی‌هایش ستون‌های جامعه را می‌لرزاند، کم‌کم معلوم شد یک فلسفه‌خوانده می‌تواند نشان دهد که بحث‌های حکمی از چه جنمی می‌تواند برخوردار باشد. امام خمینی(ره)، چه در حوزه علمیه و چه در حوزه عمومی حرف‌های متفاوتی داشت. این فضای جدید امکان می‌داد کسانی مانند شهید مطهری و علامه طباطبایی در مرکز مباحث روز قرار گیرند. این راه پس از انقلاب شدت گرفت و در چهل سال گذشته، معرکه آرائی را برافراشت که از نسبت میراث حکمی اسلامی و ایرانی با علوم وزندگی جدید پرسش می‌کنند.

سید جلال آشتیانی در واقع زمانی بالید که فلسفه اسلامی در حال شکفتن دوباره بود. او در قم و نجف تحصیل کرد و محضر استادانی مانند سید محمد کاظم یزدی، علامه طباطبایی، سید حسن موسوی بجنوردی و... را درک کرد. پس از بازگشت به قم با سید حسین نصر و هانری کربن آشنا شد که این آشنایی به تصحیح ده‌ها اثر فلسفی و عرفانی منجر شد. این آثار باعث شده است که اکنون محققان بتوانند برای مطالعه آثار دسته اول، راه ساده‌تری را پیش پای خود داشته باشند.

آشتیانی با نوشتن رساله‌ای تحت عنوان «هستی از منظر فلسفه و عرفان»، وارد دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد شد. این کار، وی را به درگیری با کسانی کشاند که طبع اخباری داشتند و مشهد از لحاظ مخالفت با فلسفه و عرفان قدرتمند بود؛ زیرا میرزا مهدی اصفهانی و فعالین مکتب تفکیک، چنان نفوذی داشتند که حتی باعث شدند آشتیانی در سال ۱۳۷۵ اجباراً بازنشت شود. هر چند که دو سال بعد دوباره به صورت پیمانی به تدریس در دانشگاه بازگشت.

او مردی صریح‌اللهجه بود و بی محابا می‌گفت که میرزا مهدی قابلیت فراگیری فلسفه را نداشته و ریاضت‌های عرفانی بی‌اندازه، وی را مأیوس کرده است. این بی‌پروایی، تدریس آشتیانی در حوزه علمیه مشهد را نیز با دشواری مواجه کرد. ولی او از سال ۱۳۶۳ تا سال۱۳۷۶ به تدریس عرفان نظری و فلسفه ادامه داد. او ابتدا در مسجد کوچکی و سپس در مدرسه امام صادق، مهم‌ترین متون عرفانی و فلسفی را به شکل خستگی‌ناپذیری درس می‌داد.

وی اشعة‌اللمعات جامی، شرح منظومه، مقدمه قیصری بر فصوص ابن عربی، اسفار و الشواهدوالربوبیه ملاصدرا و حتی مصباح‌الهدایة و شرح دعای سحر از امام خمینی را پیوسته تدریس می‌کرد.کلاس‌های او در دانشگاه و مدرسه گرم و پر گفت‌وگو بود. خاطرات زیادی از روش و سلوک علمی آشتیانی نقل شده است. وی سعی می‌کرد نشان دهد چگونه می‌توان فهمید که آن گذاره‌های قدیمی، هنوز پرطراوت هستند.

او هرگز درگیر تطبیق فلسفه اسلامی با فلسفه جدید نشد؛ ولی با مقدمه‌هایی که بر آثار مهم نوشت، آن‌ها را برای روزگار ما خواندنی کرد. مثلا مقدمه‌ او بر مثنوی معنوی به تصحیح نیکلسون، نشان‌دهنده گستره علمی و دید عمیق وی است که وظیفه هر اهل فلسفه‌ای است.

آشتیانی یک تنه با مخالفین فلسفه از در معارضه درآمد و شاگردانی تربیت کرد که هنوز در مهم‌ترین کرسی‌های دانشگاه و حوزه تدریس می‌کنند. ماترک علمی وی، خاصه تصحیح‌ها و تعلیقات و مقدمه‌هایش، راه فلسفه اسلامی را به روی علاقه‌مندان باز کرده است. اگر اکنون این امکان وجود دارد که کسانی تاریخ فلسفه و عرفان را دنبال کنند، به این خاطر است که وی در کارنامه خود، احیای قدیمی‌ترین متون (مانند اثولوجیا از فلوطین) تا آثار متأخرین (مثل مصباح‌الهدایة و شرح دعای سحر از امام خمینی) را جمع کرده است. وی به معنی واقعی کلمه، زندگی‌اش را وقف فلسفه و عرفان اسلامی کرده بود. ارزش این تلاش شگفت‌آور وقتی روشن می‌شود که به یاد آوریم چگونه در جایی که شمع فلسفه رو به خاموشی بود، آتشی افروخت. او بود که می‌گفت بازگویی یک سخن قدیمی می‌تواند در روزگار جدید، راه تازه‌ای باز کند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار