به خاطر لعنت بر شاه تا جای که رمق داشتم کتک خوردم

به گزارش خبرگزاری بسیج از استان چهارمحال و بختیاری ؛ محمدروزدار متولد روستای سیلاب از منطقه زیلایی در گفتگوبا خبرگزار ی بسیج گفت: سال 1354 سه نفر از سپاهی دانش های آن زمان برای تدریس به منطقه و روستای ما آمدند و بنده نیز مشغول تحصیل بودم جزو دانش آموزان برتر کلاس بودم.

روزدار ادامه داد: در سال 56 خواهر شاه برای خوش گذرانی به منطقه شبلیز زیلایی آمد و چون آب و هوای این منطقه بسیار با صفا بود شروع به عیاشی و رقصیدن نمودن و این موضوع برای ما روستایی ها خیلی عجیب وقابل باور نبود، من با دیدن این صحنه ها  سوالاتی به ذهنم خطور کردکه با مراجعه به افراد بزرگتر مسئله برایم روشن شد و تازه خانواده سلطنتی را شناختم.

وی ادامه داد: در صفحه اول کتابهای درسی ما عکس شاه وبرخی از اعضای خانواده او را می کشیدند و من بالای عکس شاه نوشتم لعنت بر شاه و به مدرسه رفتم،  چون رسم مدرسه اینجوری بودکه هر روز باید در صبحگاه سرود مربوط به خانواده سلطنتی خوانده شود، آنروز من در صبحگاه حاضر نشدم و هر کاری کردند من به صبحگاه نرفتم.

محمد روزدار در ادامه خاطرات خود گفت: چون دانش آموز نمونه کلاس بودم به رسم هر روز معلم کتاب مرا گرفت تا از روی آن برای دانش آموزان تدریس کند وقتی کتاب را ورق زد، دید بالای عکس شاه نوشته لعنت بر شاه، حیرت زده شد و با عصبانیت به طرف من آمد و با کف کفش خودبه صورتم کوبید ومنم تقش بر زمین شدم واز دماغ و دهانم خون جاری شد.

وی ادامه داد: مرابه بیرون بردند و تا جای که رمق داشتم کتک زدند، بعد با ورود مامورین ژاندارمری من را تحویل آنها دادند و با حضور در خانه ما برادرم را نیز دستگیر کردند و شکنجه های زیادی ما دو نفر به خاطر جمله لعنت بر شاه کشیدیم که با وساطت برخی از ریش سفیدان  و دادن رشوه به آنها ما را آزاد کردند ولی بنده را به خاطر آن جمله تا آخر عمر از درس خواندن محروم کردند.

روزدار افزود: بعد از آن وقایع به لردگان آمدم و هر جایی که فعالیتی علیه رژیم ظاغوت بودبا آنها همکاری کردم تا اینکه درسال 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و وضعیت تحصیلی بنده نیز هموار شد. باشرع جنگ تحمیلی به جبهه ها رفتم ودر کنار برادران دینی خود از کیان اسلامیمان دفاع کردم ودر این راه چندین باز زخمی شدم.