خبرهای داغ:
شهادت رسول، مدافع حرمم کرد

شب عملیات،یکی از سخت ترین شب های زندگیم بود/از منصب مدیریت تا عشق مدافع حرم

یکی ازسخت ترین شب‌های زندگیم همان شبی بود که به محل عملیات رسیدیم. از سختی آن لحظات هرچه بگویم کم است صدای انفجار و گلوله ..
کد خبر: ۹۲۳۹۱۷۱
|
۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۰

خبرگزاری بسیج قزوین: به تاریخ ایران که می اندیشم، پر است از رشادت ها و مردانگی های مردان و زنان غیوری که به هنگام رزم، رزمنده بودند و به هنگام تلاش، نان آور خانه..

 

اما در هر لباس و در هر منصبی که بودند، وطن، همواره خط قرمزشان بود، چونان مادری که فرزندانش جان می دهند اما خاک به دشمن نمی دهند، جان دادند و خاک ندادند.

 

روزهای تلخ و شیرین زیادی بر مام وطن و مردمان سخت کوش این گیتی نیلوفری گذشته اما در هر سختی، جان را مایه آزادی و آرامش کردند و ذره ای از اراده و استقامتشان کم نشد. 

 

علی آقا یکی از مردان مرد این سرزمین مینودری است که از مدرسه تا دفاع از حریم یار را برخورد واجب دانسته و شانه به شانه مدافعان تعلیم و تربیت تا مدافعان حرم بوده است.

 

مدیری دلسوز که متعهدانه رزمنده جبهه تعلیم و تربیت است و آتش به اختیار به جمع دوستان رزمنده و شهیدش در دفاع از حرم حضرت زینب(س) می پیوندد.

 

علی عباسیان در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج قزوین از خود می گوید: 

علی عباسیان هستم از سال 78 وارد دانشگاه فرهنگیان شدم و پس از گذراندن دوره دوساله وارد عرصه تعلیم و تربیت شدم.

 

ابتدای کار در مدارس روستایی خدمت کردم و هفت سال در منطقه الموت، سپس بویین زهرا و سپس به شهرستان البرز منتقل شدم و یکسال بعنوان کارمند در اداره آموزش و پرورش شهرستان البرز فعالیت کرده و پس از آن تا امروز مدیر یکی از مدارس شهرستان البرز هستم.

 

در طول سال هایی که معلم بودم خاطرات تلخ و شیرین زیادی را در کنار بچه های مدرسه تجربه کردم به ویژه بچه هایی که در مناطق روستایی بودند، روح لطیف و باصفایی داشتند. 

 

 وقتی رسول شهید شد...

 

 بچه هیاتی بودم. سال 1394 یک شب در هیات انصار الحسین شهرستان البرز در حال خوش آمدگویی به مدعوین و میهمانان بودم که صدایی آرام در گوشم گفت؛ حاجی، رسول شهید شد. صدای برادر خانم شهید رسول پورمراد بود. با رسول از نزدیک آشنا بودم بچه هیاتی بود و بعد از ازدواج، به هیات انصارالحسین شهرستان البرز می آمد. با شنیدن این خبر حسابی به هم ریختم.

همان شب در هیات با نوای مداح تصمیم به رفتن گرفتم.

 

درست یادم هست در هفته بسیج، در یکی از نشست های بصیرتی که سرهنگ افروزی جانشین سابق فرمانده سپاه استان نیز حضور داشت، از وی خواستم برای رفتن ما به سوریه کاری کند. نمی توانم از حال آن لحظه بگویم وقتی گفت همین هفته اعزام داریم. با حال وصف نشدنی و اشتیاق، فردای آنروز به تیپ 82 صاحب الامر(عج) استان قزوین رفته و پس از طی مراحل لازم، روز چهارم آذرماه به سوریه، استان العیس اعزام شدیم. در حالی به سوریه می رفتم که محدثه خانم، دختر سه ساله ام در بستر بیماری بود. 

 

العیس، لحظات سخت درگیری با داعش

 

این اعزام هم برایم شیرین بود و هم غیرمنتظره. البته غیرمنتظره از آن جهت که بدون گذراندن دوره های آموزشی و بلافاصله پس از درخواستم، عازم دیار حرم یار شدم.

 

یکی ازسخت ترین شب‌های زندگیم همان شبی بود که به محل عملیات رسیدیم. از سختی آن لحظات هرچه بگویم کم است اما آنچه این سختی را دلنشین و قابل تحمل می کرد، احساس وظیفه ما برای حضور در این مسیر بود. مسیر سیدالشهدا. مسیر زینبی... 

 

لحظه های سخت شهادت حمید، زکریا و الیاس 

 

همه ما اهداف مشترک داشتیم و مشترک ترین بحثی که در بین همه ما بود، حضور داوطلبانه و اصرار بر این امر بود. خوب که دقت می کردی، بچه های دهه هفتادی مثل نگین خاتم انگشتری بر جمع ما بودند‌‌. عشق ارباب حسین(ع) و عباس(ع) در همه دوران ها محرک انقلاب های بزرگ و نبردهای مردانه بوده است.

 

 آن شبی که به العیس رسیدیم درگیری سختی بین بچه های ما و گروهک تکفیری داعش بود که همان شب سه تن از بهترین ها گلچین شدند‌. شهید حمید سیاهکالی مرادی، شهید زکریا شیری و شهید الیاس چگینی.... وضعیت خوبی نبود و عملیات بسیار سختی بود و شهادت بچه ها بر سختی این لحظات می افزود. 

 

 ثانیه به ثانیه آن شب و روزهای بعد که عملیات و درگیری بین نیروهای اسلام و تکفیری ها وجود داشت، پر از خاطراتی است که یادآوری آن ثانیه ها قلب آنهایی را که در آن فضا بودند به درد می آورد.  هر روز شهدای زیادی می دادیم. 

 

در آن ثانیه ها، روزهای جنگ به عینه پیدا بود. چهل روز در آن منطقه بودیم و برنده واقعی شهید سیاهکالی و شهدای مدافع حرم بودند. اما آنچه این لحظات سخت و پراضطراب را قابل تحمل می کرد حضور سردار جان ها، شهید سلیمانی بین بچه ها بود. شهید سلیمانی هرروز با حضور در بین گروه ها، با صحبت های خود، نیرویی مضاعف به اراده بچه ها برای ریشه کنی غده سرطانی داعش می داد. اصلا حضور سردار قوت قلب همه ما بود‌. پس از چهل روز حضور در خاک سوریه، بهایران بازگشتیم....

 

ادامه در بخش دوم گزارش

نگارنده:سهیلا عظیمی

 

۱۰۱۰/گ۳۰/ب

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار