شعر جوان بسجی بام ایران"شمیم عید می آید "
به گزارش خبرگزاری بسیج از استان چهارمحال و بختیاری؛ احمد رفیعی وردنجانی شاعر آیینی ،بسیجی ،جوان و انقلابی شهر وردنجان، اشعار "شمیم عید می آید " و" ماه نو "به مناسبت عید عید فطر سروده که با هم مرور می کنیم .
شمیم عید می آید، جهان سرشار لبخند است
شمیم عید عطر ناب لبخند خداوند است
خداشایسته ی حمدی، خداشایسته ی شکری
شمیم شکر پیچیده میان عود و اسپند است
وجود بندگان شاد از عنایات خداوندی
خدا ازحس سبزبندگان خویش خرسند است
چه عیدی بهتر از عیدی که لبخند خدا دارد
که بی لطفش بهاری هم بیاید باز اسفند است
تمام سفره ها برکت از او همواره می گیرند
کنار چایی دنیا نگاه لطف او قند است
چه پیدا کرده آنکس که به غیر ازدوست دل بسته
چه گم کرده ست آنکس که به جز از دوست دل کنده ست
خدایا روزه ی ماهی به لطفت وا شود در عید
ولی جای رطب در سفره ی جانها شکرخنداست
کسی که طعم لبخند خدایش را چشید از جان
یقین سختی برایش چون عسل در این فرایند است
خدایا دوستم داری چه می خواهم به غیر از این
خدایا دوستت دارم چقدر این عشق ارزنده ست
دلم را ماه قرآنت دوباره با تو زد پیوند
دلم شاد است این شادی نشان از شوق پیوند است
"ماه نو"
من ماه خود گم کرده ام در این حوالی ماه نو
از دست خویشم می کِشم در جان ملالی ماه نو
شاید تو هم مانند من در حسرت این دیدنی
شاید بفهمی درد این قامت هلالی ماه نو
ماهی که می شد توشه هابرداشت اما آه من
غافل شدم، وا مانده ام با دست خالی ماه نو
آن لحظه های عاشقی طی شد به خواب غفلتم
اندوه ماند از لحظه های بی خیالی ماه نو
از فرصت دریایی ام حسرت برایم مانده است
من ماندم واین کوزه ی خشک سفالی ماه نو
دردا من بی قدر که ماندم جدا از قدر خویش
سودی نبردم هیچ ازآن شبهای عالی ماه نو
سیبی که غافل ماند از فصل رسیدن های خود
اندوه سرما می کشد با درد کالی ماه نو
دست قنوتم وا نشددر فصل بارانی دریغ
باید بمانم با غم این خشکسالی ماه نو
چشمم به شوق وصل می ماندبه سوی جاده تا
اردیبهشت دیدنش از بعد سالی ماه نو
می دانی از افسوس من پیش خدایم روبزن
شاید که باز این بنده راباشد مجالی ماه نو
