خبرهای داغ:
یادداشت دانشجویی

غرب در سلول انفرادی

با وجود تمام ملاحظات و تدابیر قانونی و بین‌المللی، خوی سلطه‌گری در غرب، اگر از سده‌های گذشته بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. حقوق بشر غربی و سازمان ملل متحد، تبدیل به قالبی جدید برای استعمار نو شده‌اند و فقط زمین بازی امپریالیسم تغییر کرده است.
کد خبر: ۹۲۴۸۶۸۶
|
۲۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۶


خبرگزاری بسیج از قم، زینب امیری؛ شاید پس از جنگ‌های جهانی، شیوع ویروس کرونا گسترده‌ترین مواجهه بشر با مرگ و تلاش برای بقا باشد؛ مواجهه‌ا‌ی که مجالی برا‌ی آشکار شدن معانی بنیادینِ نهفته در هر فرهنگ و تفکر، در حیطه ها‌ی مختلف زندگی است. این روز‌ها اخبار مختلفی از اروپا و امریکا درخصوص واکنش‌های دولتی و مردمی در برخورد با ا‌ین معضل جهانی به گوش می‌رسد؛ اخباری که نشان‌دهنده حقیقت فلسفه و فرهنگ حاکم بر این ملت‌ها است. از اولویت‌بندی خدمات درمانی بر اساس سن، معلولیت و حتی رنگ پوست بیماران گرفته تا دعوا‌های خیابانی، رهاسازی سالمندان و دزدی‌های بین‌المللی.

رهبر حکیم انقلاب در یکی از بیانات اخیرشان پس از بیان مواردی از رفتار‌های عجیب دولت‌های غربی و مردم پرورش‌یافته غرب، اشاره کردند: این رفتار‌ها البتّه نتیجه منطقی و طبیعی فلسفه حاکم بر تمدّن غربی است: فلسفه فردگرایی، فلسفه مادّی‌گری، فلسفه‌های غالباً بی‌خدایی؛ که اگر اعتقادی هم به خدا هست آن اعتقاد توحیدی صحیحِ عمیقِ معرفت‌زا نیست. (۲۱/۱/۹۹)

عبور از قرون وسطی و پیدایش رنسانس، با کشف فردیت و ظهور گسترده آن در جنبه‌های مختلف زندگی انسان همراه بود. کشف فردیت به معنای توجه به منِ انسانی است که برخلاف قرون وسطی، با دین، فرهنگ، وطن یا آباء و اجدادش تعریف نمی‌شود؛ بلکه هویت افراد، فقط بر اساس درک عقلی و تجربه شخصی خود شکل می‌گیرد و گویا فرد برای نخستین بار دست به اکتشاف جهان می‌زند؛ آن‌گونه که خودش واقعا می‌بیند، نه آن‌گونه که به او گفته‌اند. یعنی بدون قیدوبند سنت‌های گذشته، مذهب یا هر تعریف از پیش تعیین‌شده‌ای. از این روست که منابع علمی و دینی کهن، از اعتبار و تقدس پیشین خود ساقط می‌شوند و مانند هر متن دیگری مورد نقد عقل و تحلیل تجربی قرار می‌گیرند.

داوینچی نمونه‌ا‌ی از انسان رنسانسی است. او با کنار نهادن قواعد زیبایی‌شناسی مرسوم در نقاشی و پیکرتراشی انسان در یونان باستان و قرون وسطی، شخصاً به تشریح ۳۰ جسد انسان می‌پردازد تا با دستیابی به آناتومی دقیق بدن بر اساس دانش و تجربه عینی و مستقیم خود، آثاری به ظرافت و دقت بالا خلق کند؛ بنابراین در جریان نوزایی غرب، درک فردی انسان‌ها مرکزیت و حیثیت ویژه‌ای پیدا می‌کند و هویت انسان به عنوان منِ شناسنده (سوژه) شکل می‌گیرد؛ به عبارتی در نظم معرفتی جدید، انسان خود را موجودی مغلوب و تحت سلطه خدا و طبیعت، یا حتی موجودی در کنار دیگر موجودات نمی‌شناسد؛ بلکه خود را یگانه موجودی می‌یابد که عقل و اراده‌اش در محوریت جهان قرار گرفته است. انسانِ شناسنده در پی آن است که همه چیز را خودش از نو تجربه و کشف کند و بر اساس این تجربه فردی، خود و جهان خود را بازتعریف می‌کند.

فلسفه دوران روشنگری نیز در امتداد همین فرهنگ و عقلانیتِ جمعی رنسانس قرار دارد. بروز و ظهور فردیت در تفکر اندیشمندان این دوران، در نهایت به اعلام قطعی سوبژکتیویسم (سوژه محوری، ذهن بنیادی) توسط دکارت می‌رسد. دکارت با محوّل کردن هستی به اندیشه انسانی (می‌اندیشم، پس هستم)، منِ شناسنده را در مرکز عالم قرار می‌دهد و ذهن‌بنیادی تبدیل به مبنای استوار فلسفه دوران مدرن می‌شود و سرانجام، فردگرایی و سوبژکتیویسم، مبنای مدرنیته در ساحت فرهنگ و تفکر قرار می‌گیرد. اما مشکلات بی‌پایان مدرنیته از آنجا نشأت گرفته است که منِ شناسنده (سوژه)، نیازمند موضوع شناخت (ابژه) است؛ بنابراین انسان مدرن دست به ابژه کردن دیگری (یعنی هرچیز غیر از خود؛ اعم از طبیعت و دیگر انسان‌ها) می‌زند و از آنجا که اصالت با سوژه است، هرگونه سلطه و تصرف در ابژه را روا می‌دارد.

از سویی، ما با تکثر فردبه‌فرد سوژه‌ها و تعارض منافع فردی یا ملی مواجه‌ایم. فجایع و جنایت‌های بی‌بدیل دنیای مدرن از قبیل: استعمار، جنگ‌های جهانی، غارت ملت‌ها به‌خاطر منابع طبیعی یا انسانی و همچنین نابودی محیط زیست، نمودی از این حق سلطه و تصرفی است که آدمی برای خود قائل است؛ جنگ قدرتی که سرانجام در دنیای مدرن منجر به ایجاد فلسفه‌های حقوق، اخلاق و سیاست جدید در حیطه اندیشه می‌شود و در ساحت اجتماع، نهایتاً تدوین حقوق بشر و ایجاد دولت‌های ملی جدید و سازمان ملل متحد را در پی دارد تا برای انسان‌ها در مقابل یکدیگر، پناهگاهی از قانون و حمایت ملی ایجاد شود.

با این‌حال، با وجود تمام ملاحظات و تدابیر قانونی و بین‌المللی، خوی سلطه‌گری در غرب، اگر از سده‌های گذشته بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. حقوق بشرغربی و سازمان ملل متحد، تبدیل به قالبی جدید برای استعمار نو گشته‌اند و فقط زمین بازی امپریالیسم تغییر کرده است. ژاک دِریدا، متفکر معاصر فرانسو‌ی، در اواخر قرن بیستم، ۱۰ بلا‌ی خانمان‌سوز را در نظم جد‌ید جهانی ذکر می‌کند و مدعی است هیچ‌گاه در تار‌یخ بشر، خشونت، نابرابر‌ی، محرومیت و تبعیض اقتصاد‌ی، تا ا‌ین حد زندگی کثیر‌ی از افراد بشر را تحت‌تأثیر قرار نداده است.

شا‌ید بتوان خو‌ی سلطه‌گر‌ی را از عناصر ذاتی مفهوم دولت‌های جدید دانست. دولت‌های لیبرال که مخصوصاً تحت‌تأثیر اندیشه‌های هابزی و ماکیاولیستی، مبتنی بر تأمین منابع برای اکثریت افراد در یک عرض جغرافیایی مشخص، در عین جدایی مطلق سیاست از اخلاق عمل می‌کنند و وظیفه خود را صیانت حداکثری از امنیت شهروندان خود، به هر قیمتی می‌دانند؛ حتی به قیمت زیر پا نهادن حقوق انسانی دیگر مردم جهان، یا حتی اولویت‌بندی مردم خود برای دریافت خدمات درمانی، بر اساس کهولت سن و معلولیت. بنابراین، منافع ملی جایگزین منافع انسانی می‌گردد و اینچنین است که یک سیاستمدار خوب در عصر حاضر، مثلاً آن کسی است که ماسک و دستکش بیشتری برای ملت خود فراهم آورد، ولو به این وسیله که آن را از دولتی دیگر بدزدد.

این نظم جدید جهانی، جلوه‌ای دیگر از همان تزاحم اراده‌های انسانی در فضای سوبژکتیویسم است که نتیجه‌ای جز نگاه سودانگارانۀ فردی در موقعیت‌های گوناگون ندارد. رویکردی که در میان مردم پرورش‌یافتۀ غرب، مثلاً در دعوا بر سر دستمال توالت یا رها کردن سالمندان و معلولین برای نجات جان خود، جلوه می‌کند.

ادعا‌های فوق در بیان ناکارآمدی فلسفه‌های سیاسی و حقوق حاکم بر نهاد‌های جهانی، علاوه بر شواهد واضح در اخبار و تحولات بین‌المللی، مؤیدات بسیاری در جریان‌های متأخر فکری غرب دارد که از درون فرهنگ و تفکر غرب، به نقد بنیان‌های مدرنیته (اعم از سوبژکتیو‌یسم و فردگرا‌یی)، بیانیۀ حقوق بشر و نظم نوین جهانی می‌پردازند. در خصوص نقد فردگرایی، برخی متفکرین در تلاشند بر اساس روابط مبتنی بر عشق، دوستی و همبستگی و حقوق، بازشناسایی نوینی برای هویت فردی انسان مدرن یا پسا‌مدرن، در سایۀ پررنگ کردن نسبت «من» با «ما»، «اجتماع» و «دیگری» ارائه دهند تا آثار سوء فردگراییِ ریشه‌دوانده در فرهنگ غربی پشت سر گذاشته یا کمرنگ شود.

ما ا‌ین راهکار‌ها تا چه حد عملی هستند و خود، چه تبعاتی در پی دارند؟ آ‌یا بشر، سرانجام برای دستیابی به هویت حقیقی خود و تنظیم روابطش با جهان، به چیزی فراتر از «من» و «ما» نیازمند است؟ آ‌یا اصالت هیچ یک از این دو، در نها‌یت سعادت بشر را تأمین می‌کند؟ راه‌حل نها‌یی چیست؟

برمی‌گردیم به بیانات رهبر حکیم انقلاب، که در ابتدا ذکر شد: «آن اعتقاد توحیدی صحیحِ عمیقِ معرفت‌زا»؛ به عبارتی، تنظیم جمیع روابط بشر حول محور تنها اصالت حقیقی جهان، که از آنِ حق تعالی است، و برابر‌ی جمیع موجودات در بندگی او. یعنی عقلانیت و عملِ «من» و «ما»، در مقابل حقیقت واحد سرِ تسلیم فرود آورد و ا‌ین حق باشد که بر خود و دیگری ارجح دانسته می‌شود، و نه قانونی که توسط مستکبران عالم نوشته و طبق میل آنان اجرا می‌گردد.
زینب امیری- دانشجوی کارشناسی فلسفه دانشگاه تهران

انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری بسیج» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.
 
انتهای پیام/
ارسال نظرات