
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم،حضرت آیتالله خامنهای یکی از وظایف اصلی دختران و زنان جوان را ایجاد الگوی جهانی برای زنان دنیا میدانند: «امروز وظیفهی زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران آن است که "هویّت والای زن اسلامی" را آنچنان زنده کند که چشم دنیا را به خود جلب کند.» ۷۹/۰۶/۳۰.
اما وجود برخی مشکلات ممکن است مانع ایفای نقش تمدنی در دختران ایرانی شود.
بخش زن، خانواده و سبک زندگی KHAMENEI.IR (ریحانه) در این زمینه با سرکار خانم صفارهرندی، کارشناس امور تربیتی و دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت به گفتوگو نشسته که بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* از نظر شما جایگاه دختران در خانواده و در سیرهی اهل بیت علیهمالسلام چگونه است؟
* جایگاه دختر در سیرهی ائمهی معصومین علیهمالسلام و قرآن کریم در سورهی کوثر خیلی کامل به آن اشاره شده است. خداوند وقتی به پیغمبر دختر عطا میکند، سورهی کوثر را نازل میکند و بعد از آیهی «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» فوری میفرماید: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر»، پس نماز بخوان. این نماز کنایه از نماز شکر هست. یعنی به واسطهی این دختر نماز بخوان. وانحر به نحر کردن شتر میگویند. یعنی بزرگترین قربانی که میتوانی بکنی همان کشتن شتر هست و برای این موهبت بزرگی که خداوند به تو عطا کرده آن را به جا بیاور. در آخر هم خداوند میفرماید: «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر». یعنی آن کسانی که در مورد تو آن گمانها را میکنند، آنها خودشان اینچنین هستند و نسلشان قطع هست. بار دیگر خداوند در آیهی ۵۹ سورهی شوری از دختران بهعنوان هدیه نام میبرد و آنها را هدیه میداند که پدر و مادر از حضور آنها باید شاد و مسرور بشوند.
خود شخص پیامبر نسبت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها چگونه بودند؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها امابیها و مادر پدر بودند. پیامبر وقتی میخواستند به مسافرت بروند، آخرین نفر از حضرت زهرا سلاماللهعلیها خداحافظی میکردند؛ و وقتی از سفر برمیگشتند، به اولین خانهای که میرفتند، خانهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها بود. در روایات هم آمده است که پیامبر بسیار ایشان را میبوسیدند و میفرمودند که مایهی زینت من هست. یا در روایتی میفرمودند که بوی بهشت را من از حضرت زهرا سلاماللهعلیها استشمام میکنم. اگرچه در اینجا به مقام ولایی حضرت زهرا سلاماللهعلیها هم اشاره میشود، اما یک نکته در آن مستتر هست که یعنی باید با دختر اینگونه برخورد کرد. حتی باید دست دختر را هم بوسید. حتی به پدران توصیه میکنند که اگر به بازار رفتید و هدیه خریدید، اولین هدیه را به دخترانتان بدهید. ما روایات زیادی در مورد تکریم دختران از پیامبر داریم. پیامبر در روایاتی میفرمایند که دختران خوب، مهربان، نرمخو، کمک دست، انیس انسان، بابرکت و علاقهمند به پاکیزگی هستند. حتی میفرمایند کسی که دخترش را خوشحال بکند، خداوند روز قیامت آن را شاد و خوشحالش میکند.
در قرآن هم وقتی خداوند به ماجرای حضرت عیسی علیهالسلام اشاره میکند، دقیقاً مادرش حضرت مریم سلاماللهعلیها را خطاب قرار میدهد. حضرت مریم سلاماللهعلیها تنها دختری است که نامش در قرآن آمده است. پس معلوم میشود که اصلاً فرقی بین دختر و پسر وجود ندارد. در هویت انسانی هر دو یکی هستند و هیچ تفاوتی بینشان نیست. هیچ جایی هم در قرآن گفته نشده که در هویت انسانی با هم فرق دارند، بلکه قرآن میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُم»، آن چیزی که شما را با همدیگر متفاوت میکند تقوای شماست. پس معلوم میشود که قرب الهی بستگی به آن تقوایی دارد که این افراد دارند.
روایتی از امام صادق علیهالسلام هم هست که یک شخصی در حالی که چهرهاش درهم بود، نزد امام آمد. امام علت ناراحتی را از او پرسید. گفت: خداوند دختری به من داده است. -پس معلوم میشود تا آن زمان هنوز هم این قصه ادامه داشته است- امام صادق علیهالسلام میفرمایند که برکت وارد زندگیات شده، و چرا ناراحتی؟ و به داستان حضرت خضر علیهالسلام و حضرت موسی علیهالسلام اشاره میکنند و میفرمایند علت اینکه حضرت خضر علیهالسلام آن پسر را کشتند این بود که خانوادهاش را به قهقرا و بدبختی میبرد و بعد از آن برایش دعا کردند که خداوند به او فرزندان صالح بدهد، و خداوند هم دو دختر به آن زن داد که از آن دو دختر هفتاد پیامبر به دنیا آمدند. پس جای نگرانی وجود ندارد. برو و شاد باش از اینکه خداوند به تو دختری داده است. حضرت در آنجا فرمودند که دختران حسنات و پسران نعمات هستند. در روز قیامت از نعمات پرسش میشود و بابت حسنات پاداش داده میشود.
* در حال حاضر دختران نوجوان و جوان امروز ما که هنوز ازدواج نکردهاند، دچار چه مشکلاتی در جامعهی الان هستند؟ این مشکلات و موانع رشد از گذشته تا به امروز دستخوش چه تغییراتی شده است؟
* مهمترین چالشی که دختران امروز ما دارند، این است که حقوق و مسئولیتهایشان را کامل نمیشناسند. من از دیدگاه خودم بهعنوان معلم و مشاور مدرسه این را میگویم. آن اتفاقی که باید در خانوادههای ما و در مدارس ما بیفتد متأسفانه نمیافتد. چه اتفاقاتی؟ بچهها باید به یک جهانبینی برسند که در آن جهانبینی اراده و مسئولیت را خوب یاد بگیرند که ازجملهی مسئولیتهای الهی و دینی ما هست. وقتی من حقوق و تکالیف خودم را ندانم و حقوق و تکالیف دیگران هم برای من محرز و مشخص نباشد، مستأصل میشوم و نمیدانم چه کار کنم. متأسفانه نسل امروز ما در مدارس دچار علمزدگی شدهاند. علمزدگی باعث شده است که بچههای ما مهارتهای لازم برای ورود به اجتماع بزرگتر را نداشته باشند.
در خانواده پدر نسبت به دختر و مادر نسبت به پسر باید به احساسات و عواطفشان رسیدگی کنند و هفت سال اول اجازه دهند که بچهها هر کاری دلشان میخواهد، انجام دهند. البته منظور این نیست که خدای ناکرده هر لفظی را بهکار ببرند و یا هر حرکت زشتی را انجام دهند، بلکه منظور این هست که اجازه دهند آنچه در درونشان هست را بروز بدهند. در هفت سال دوم هم باید تعلیمشان بدهند، و بگویند این کار خوب است و این کار بد است. نصیحتشان نکنند بلکه همراهشان شوند، و دستشان را بگیرند و با خودشان به مکانهایی ببرندشان که در واقع میخواهند تربیت اسلامی شوند. در هفت سال سوم هم، یعنی وقتی ۱۵ ساله شدند، وزیر ما شدهاند و باید از آنها مشورت بخواهیم. اما در خانوادهها و مدارس ما که دو رکن اصلی هستند، این اتفاقات نمیافتد. اگر در مدرسه به بچهها آموزش فیزیک، شیمی، ریاضی، دینوزندگی و... داده میشود، این آموزش از روی کتابها است. ولی در راستای این آموزشها باید مهارتهایی هم به بچهها یاد داده شود. چه مهارتی باید یاد بگیرند؟ مهارتی مثل خانواده که به بچه یاد دهند چگونه باید وارد خانواده شود؛ و چگونه باید زندگی تشکیل دهد. بهدلیل نبودن این مهارتها هست که اینها یاد نمیگیرند و از ازدواج کردن میترسند و عقبنشینی میکنند و واهمه دارند.
حالا جوان ما بعد از اینکه وارد دانشگاه میشود و آن سیستمها را میبیند، ترسش روزبهروز به جای اینکه کمتر شود، بیشتر میشود. چون همسالان خودش را میبیند که دچار همین مشکل شدهاند. بهنظر من آن چیزی که ریشه در این مسئله دارد، خانواده است که بین پدر و مادر تفاهم و همدلی وجود نداشته است. اگرچه آموزش و پرورش چند سالی است که در کتب درسیاش این را لحاظ کرده و یک کتابی به نام "آموزش خانواده" برای تدریس گذاشته است، امّا جای تأسف دارد که خیلی از مدارس به این کتاب نمیپردازند. یعنی به بچهها میگویند که خودتان بروید و این کتاب را بخوانید. در حالی که باید بهترین مربی و بهترین معلم را برای آموزش این کتاب انتخاب کنند.
از خانوادهی ایرانی واقعاً آن چیزی که باید و شاید در خیلی از فیلمها و سریالهایی که ما داریم نشان داده نمیشود. یا حتی خانههایی که در فیلمها و تبلیغات نشان داده میشود، بچههای ما را دچار یک دوگانگی میکند؛ لذا میترسند از اینکه تشکیل زندگی دهند. چرا؟، چون «منیّت و فردگرایی» اینقدر در اینها تقویت میشود که به «مفهوم ما» نمیتوانند برسند. ما اینها مهارتها را به بچههایمان یاد ندادهایم.
یادم هست قدیمها تابستان که میشد و مدارس تعطیل میشدند، مادرم به ما کار خانه یاد میداد. در خانه هر کاری که بود تقسیم وظایف میشد، بعد ما را در کلاسهای مختلفی ثبتنام میکردند. کلاسهای مهارتی که بعداً اگر وارد زندگی میشدیم، خیلیهایش را بتوانیم پیاده کنیم. از گلدوزی تا کارهایی که مورد علاقهمان بود را انجام میدادیم. اما الان اگر این کارها را به دختران امروزی بگویید بهشان برمیخورد، و فکر میکنند که بهشان توهین شده است. اگر مادر به مهارتها رغبت نشان دهد و با تمایل به بچه یاد دهد، قطعاً آن بچه هم بهدنبالش میرود.
بچه وقتی دست پدر و مادرش کتاب ببیند، کتابخوان میشود. اگر ببیند که مادر دارد یکسری کار مثل خیاطی که غیر از کارهای خانه است را انجام میدهد، دختر هم ترغیب میشود که این کار را انجام بدهد. چرا در مدارس ما کلاسهای تحت عنوان آشپزی یا کیکپزی نداریم؟ اتفاقاً باید در مدارس هم بچهها همراه با همسالانشان این مهارتها را یاد بگیرند که هم برایشان لذتبخش باشد و هم نهادینه شود که بعداً هراس و ترسی نداشته باشند از اینکه میخواهند وارد یک زندگی شوند و مسئولیتی گردنشان بیوفتد. بلکه باید شوق در آنها ایجاد شود. شوق به زندگی مشترک داشته باشند. قبلاً بچهها وقتی وارد دبیرستان میشدند بیشتر از هر چیزی به این فکر میکردند که در آینده قرار است ازدواج کنند و خودشان را مهیا میکردند؛ و خیلی از مهارتها را یاد میگرفتند.
یک زمانی متأسفانه بعضی از دختران ما از خانه فرار میکردند. الان هم در خانه فرار شکل میگیرد. هر کسی به اتاق خودش میرود و یک وسیلهای هم دست بچهها داده میشود و سرگرم به مشغولیتهای خودشان میشوند. شکاف نسلها قطعاً وجود دارد و ما نمیتوانیم انتظار این را داشته باشیم که بچهی ما مدلی رفتار بکند که من رفتار میکردم. امّا میشود با نرمش، با ملایمت و با در نظر گرفتن عواطف و احساسات و ترغیبکردن بعضی از مسائل را بهسمتی که میخواهیم سوقش دهیم. یعنی بدانند که در سختیها چگونه برخورد و رفتار کنند، و چگونه خودشان را در درجهی اول مدیریت کنند، بعد اگر به بحرانی برخورد کردند، خودشان بتوانند آن را مدیریت و برطرفش کنند. البته قرار نیست همهی اینها را بچهها تجربه کنند، بلکه باید به اینها یکسری تجربیات آموزش داده شود؛ بنابراین آموزش و پرورش و خانواده نقش کلیدی و اساسی در یاددهی این مسئله دارند که جوانهای ما اینقدر ترس از ازدواج و تشکیل خانواده نداشته باشند.
* سؤالی که در اینجا مطرح میشود، ممکن است دختر خانمها بگویند که ما نمیخواهیم فقط کارهای روزمرهی در خانه را انجام دهیم. پاسخ شما در این باره چیست؟
* اتفاقاً فرهنگسازیِ کارکردن خانمها در کشور ما خیلی جا افتاده است. یعنی الان بهگونهای شده است که ما دیگر معضلی به نام اینکه دختر خانمها و خانمها اجازهی کار ندارند را نداریم. ما خانمی را میبینیم که هم ازدواج کرده و هم بچه دارد و هم کار میکند و اتفاقاً در کارش هم خیلی پیشرفت کرده است. امّا بعضی اوقات وقتی وارد بازار کار میشوند، اصلاً دلشان نمیخواهد که ازدواج کنند و گرایشی به خانواده داشته باشند. علتش هم استقلال مالی است که باعث این قضیه میشود. یعنی اینقدر استقلال مالی پیدا میکنند که باز هم ترجیح میدهند که بهخاطر آن ترس بهسمت ازدواج نروند. پسران از این میترسند که نتوانند خانواده را اداره کنند و حقوقشان کفاف خرج زندگی را ندارد و دختران هم از این میترسند که وارد یک زندگی بشوند و خدای ناکرده منجر به جدایی و یا مشکلات خانوادگی شوند. برای همین هم هست که الان سن ازدواج در دختران بین ۲۸ تا ۳۰ سال شده، و خیلی بالا رفته است. در پسران هم همینطور است.
امّا الان مسئلهی کار برای دختران اصلاً مسئلهی خیلی جدیای نیست. اتفاقاً دختران راحتتر کار پیدا میکنند. چون حقوق پایینتری دارند و مطالبهشان کمتر است؛ بنابراین وارد بازار کار میشوند و کار کردن برایشان لذت بخشتر میشود. دنیایی که دختران دارند در آن کار میکنند، بعضی مواقع کارها دقیقتر و خیلی ریزتر انجام میشود. منتها ما باید از طریق روانشناسان و مشاورین کمکشان کنیم و اینچنین تفهیمشان کنیم که دخترم کار متضاد با خانواده نیست.
* یک نوع ایدهآلگرایی در ذهن دختران جوان نسبت به آینده و انتظاراتی که دارند شکل میگیرد. با این پدیده چگونه باید برخورد کرد؟
* متأسفانه یک قضیهای که متداول شده، این است که دختران جوان ما بهدنبال همان چیزی هستند که در ذهنشان پردازش میکنند و یا در کتابهای مختلف خواندهاند. چه کتابهایی که نویسندگان آنها اسلامی و دینی هستند و یا چه کتابهایی که رمان هستند. فکر میکنند که در زندگی واقعی هم همین اتفاقات خواهد افتاد. نمیدانند که صاحب آن کتاب چیزهایی که نوشته واقعاً رخ نداده و یا اگر رخ داده بخشی از آن واقعیت داشته است. به همین خاطر این آرمانگراییهای خیلی تندوتیز باعث میشود وقتی به آن ایدهآل نمیرسند، احساس میکنند که دچار سرخوردگی شدهاند؛ لذا از ازدواجهای سنتی گریزان میشوند و تمایلی به آن ندارند و فکر میکنند که حتماً باید خودشان انتخاب بکنند. البته این را هم بگویم که الان در ازدواجهای سنتی هم خودشان انتخاب میکنند.
نباید آرمانگرایانه به زندگی و ازدواجمان فکر کنیم. چه بسا آن ازدواج سنتی که شما فکر میکنید به نظر دختر خانمها غلط هست، وقتی پیش میروند، میفهمند که این همان زندگی آرمانی بود که دنبالش بودند. اگر انتخاب، انتخاب صحیحی باشد. پس برویم روی اصل انتخابمان فکر بکنیم که عاقلانه است با فکر زیاد، قبل از ازدواج تا آنجایی که میشود تحقیق و فکر کرد. چون بعد از ازدواج جای فکر و تحقیق نیست و باید زندگی کرد. دقیقاً همان فرمایشی که حضرت آقا فرمودند که بروید با هم بسازید، باید باشد. یعنی باید سازش بین زنوشوهر بهوجود بیاید. اگر میگویند همسر، یعنی با همدیگر یکی هستند. قبل از ازدواج باید همهی کارها انجام بشود تا بعد از ازدواج سازش و زندگی درستی شکل بگیرد.
* به نظرتان اصلیترین خط رسانهای دشمن علیه دختران ایرانی چیست؟
* من فکر میکنم هدف اصلی دشمن دوری نسل جوان از اسلام و باورهای دینی است. یکی از باورهای دینی که در اسلام به آن تأکید شده و در سورهی نور آیات متعددی در موردش گفته شده، بحث حجاب است. وقتی که دشمن با کارهای رسانهای که دارد انجام میدهد، دقیقاً روی بحث حجاب دختران ما انگشت گذاشته تا عفت و حیا از دختران گرفته شود، دیگر بقیهی این مسائل جای بحثی برایش وجود ندارد. دختری که حیا نداشته باشد، به راحتی به همسرش و یا پدرومادرش دروغ میگوید و خیانت میکند؛ بنابراین دشمن کاملاً کار خودش را خوب بلد است. ببینید در قصهی آندولس دشمن برای اینکه اسلام را کنار بزند تا پیروز بشود، به مشروبات و بیحجابی و زنان فاسد متوسل میشود.
مثلاً میگویند تو زیبایی و باید زیباییات را به نمایش بگذاری. بهشدت دارند روی نمایش دادن زیبایی دختران مانور میدهند. حتی در فیلمها و رسانهی خود ما این موضوع وجود دارد؛ و خودشان را در تظاهر کردن به زیبایی نمایش میدهند.
مثال دیگر شبکههای سازماندهی شده ایرانی در ماهواره است. اینها در این شبکهها چه کار میکنند؟ سریالهای خانوادگی میسازند و در این سریالها یک خانواده را نشان میدهند که در آن خیانت، دروغ، غیبت کردن، بدحجابی، بیحجابی، پوشیدن انواعی از مدل لباسها و... را نشان میدهند. بهگونهای که دختران ما از لباسهای آنها تقلید کنند و مدلی مثل آنها را بپوشند. کاملاً میتوان گفت که انگشت اشارهی دشمن بر روی حجاب است و دارند بهتدریج قبحشکنی میکنند. ما خانوادهای را میبینیم که مادر محجبه است، ولی دخترش محجبه نیست؛ و یا نمازش را میخواند، ولی اعتقادی به حجاب ندارد. چون آن طرف خوراک خوش مزهتری دارد میگیرد. اگر ما یاد بگیریم و خوراکهایی به آن بدهیم که لذتبخش باشند و آن لذت را لمس و درک بکند، قطعاً دنبال خط دشمن نمیرود.
من یک زمانی از خانوادهها مصاحبه میکردم و میپرسیدم که آیا در خانهتان کامپیوتر دارید؟ میگفتند بله داریم. از آنها میپرسیدم جای کامپیوتر در خانهی شما کجاست؟ این برای من خیلی مهم بود که ببینم جای کامپیوتر در خانه کجاست. خیلی از خانوادهها که دقت زیادی داشتند، میگفتند در سالن خانهمان هست، اما الان واقعاً چنین سؤالی به نظر شما معقول است؟ نه؛ برای اینکه بچهها یک گوشی هوشمندی دارند که همراه خودشان است. درواقع بچههای ما از درون خانههایشان فرار کردند و به خودشان پناه بردند.
البته نمیتوانیم بگوییم که همهی جوانان ما اینچنین هستند. ما دخترانی داریم که پاک و سالماند، و فرمایشهای رهبر معظّم انقلاب فصلالخطاب زندگیشان است و برایشان خیلی مهم است. سیرهی ائمهی معصومین علیهمالسلام برایشان خیلی مهم است. دخترانی هستند که همچنان زیستشان، زیست فاطمی است. درواقع آن الگوی مناسب و آن کسی که زندگیشان را جهت میدهد ائمهی معصومین علیهمالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها و حضرت زینب سلاماللهعلیها و حضرت معصومه سلاماللهعلیها هستند.
* اگر ما در خانواده یا اطرافیانمان دختران جوانی داریم که فکر میکنیم آنها تحت تاثیر برنامهی بیگانگان قرار گرفتهاند، چگونه میتوانیم آنها را با خود همراه کنیم؟
* هیچکس به اندازهی پدر و مادر فرزندش را نمیشناسد. باید علائق و استعدادهای فرزندانمان را شناسایی کنیم و به آن سمت سوقشان بدهیم. مثلا وقتی بچههایمان را به مسافرت میبریم، آنقدر به بچه در سفر خوش میگذرد که از استفادهی از تلفن همراه غافل میشود. ما میتوانیم جمعهای پدر، دختری تشکیل بدهیم. دخترمان با پدرش بیرون از خانه مثلاً به یک کافه بروند. حتی جاهایی که ما فکر میکنیم که نمیشود با بچهمان همراه بشویم. خیلی خوب میشود که این کارها را متداول و فرهنگسازی کنیم. هر موضوعی را که فرهنگسازی بکنیم، بعد از یک مدتی جا میافتد. باید بهگونهای رفتار کنیم که دختر با پدرش خیلی مأنوس باشد، یعنی غمخوارش پدرش باشد، شب که پدرش میآید شوق این را داشته باشد که پدرش را زودتر ببیند و نوجوان بداند که ماهی یک بار با پدرش میتواند تنها به کوه، کافه و یا رستوران برود و با همدیگر دوتایی حرف بزنند. من این موضوع را در فرمایشهای رهبر انقلاب هم دیدم که ایشان میفرمایند اگر بچههایتان با شما حرف میزنند، شنوندههای خوبی باشید و گوش بدهید آنها چه میگویند. شروع به نصیحت کردنشان نکنیم. نقش پدرومادرها، نقش بسیار مهمی هست. اگر ما یاد بگیریم که چگونه با بچههایمان رفتار بکنیم، مطمئن باشید که آنها هم برای مدت کمی هم که شده بهسمت ما میآیند و نسبت به ما شوقشان بیشتر میشود. باید برایشان برنامه بریزیم.
اگر اعتمادسازی شکل بگیرد، یعنی بچهها نسبت به ما اعتماد پیدا بکنند قطعاً میتوانیم در درون آنها نفوذ کنیم و وقتی ما درون آنها نفوذ کردیم، راحت میتوانیم حرفمان را به آنها بزنیم. پیغمبر اول مردم عربستان را با امانتداری جذب خودش کرد و بعد در وجود آنها نفوذ کرد. ما پدر و مادرها از همان اول میخواهیم نفوذ بکنیم. خب نمیشود. اول باید آن جذب شکل بگیرد و به او بگوییم که تو مشاور من هستی و من از تو مشورت میگیرم بعد در او نفوذ کنیم و بدانیم که اگر این کار را انجام بدهیم، پنجاه درصد هم که شده حتماً موفق میشویم.
* این روزها عبارت استقلال زنانه و استقلال دخترانه پرتکرار شده است. آیا ما میتوانیم بگوییم این استقلالطلبی در دختران بد است؟
* به نظر من بحث استقلال پیدا کردن امری طبیعی در یک سنی است. اصلاً خود پدر و مادرها هم در یک سنی دلشان میخواهد بچههایشان مستقل شوند، اما این استقلال به معنی جداشدن از خانواده نیست. میتوانند درون خانواده هم مستقل باشند. مثلاً وقتی دختران به سن ۱۵، ۱۶ سالگی میرسند، در سیستم آموزش و پرورش به آنها استقلال داده میشود که چه رشتهای را انتخاب کنند. قدیمترها خانوادههای ما این کار را انجام میدادند، اما الان بچه خودش رشتهاش را انتخاب میکند.
ممکن است در سن ۴۰ یا ۴۵ سالگی اگر دختر خانمی ازدواج نکرده و بخواهد مستقل باشد چیز بدی نباشد، بهدلیل اینکه هویتش شکل گرفته و کاملاً پستیها و بلندیهای زندگی را چشیده و الان میخواهد یک زندگی مستقلی داشته باشد. ولی ما الان چیزی که ملاحظه میکنیم این هست که بعضی دخترانی که برای تحصیل از یک شهری به شهر دیگر میروند، اینقدر فضای شهری برایشان لذتبخش میشود که در همان شهر میمانند و بهدنبال کار میگردند و با حقوق کم مشغول بهکار میشوند و ترجیح میدهند که زندگی مستقل داشته باشند. چرا؟ چون دیگر کسی نیست که آنها را زیاد امرونهی بکند. اگر هم برگردند خیلی کم به خانوادههایشان سر میزنند و اگر هم سر بزنند این استقلال را نمیخواهند از دست بدهند.
آماری که من خواندم، ۳۰ درصد افرادی که تنها و مجرد زندگی میکنند دچار افسردگیهای بسیار زیادی هستند و از بین اینها ۵ درصدشان به خودکشی میرسند. چرا؟ چون زندگی مجردی شاید اولش لذتبخش باشد، ولی بهتدریج یکجور و یکرنگ میشود و دیگر جاذبهی خاصی ندارد. بعد احساس میکنند جوانیشان را از دست دادند؛ و فقط سرگرم کارشان شدند و آنها نمیتوانند که یک خانهی خیلی بزرگ برای خودشان داشته باشند و به یک اتاق ۱۲ متری اکتفا میکنند و این افسردگیها در بینشان افزایش پیدا میکند.
ببینید جامعهشناسان میگویند وقتی فردیت در طرف محکم و قوی میشود که دیگر جمع را نمیبیند و فقط خودش را میبیند. الان یکی از دنیا میرود، نسل ما نسبت به نسل امروزی خیلی بیشتر غمگین میشود. اما نسل امروزی خیلی راحت با این مسائل برخورد میکند. اینها نتیجهی فردگرایی است. یعنی فرد خودش را اینقدر دوست دارد که اصلاً نمیخواهد سختی به خودش وارد کند؛ مگر اینکه آن ناراحتی به خودش مربوط شود که در این صورت ناراحت میشود! متأسفانه اینها دستاورد و رهآورد غرب است. در فیلمهایشان اینگونه نشان داده میشود که دختران تا به سن ۱۸ سالگی میرسند، از خانواده جدا میشوند. ولی من این را به شما بگویم که در آنجا هم باید اجازه بگیرند. اینطوری نیست که یکدفعه از خانواده خارج بشوند. از پدر و مادرشان اجازه میگیرند و بعد از خانواده جدا میشوند. خیلیهایشان هم تا سنین بالا یعنی ۳۰، ۳۵ سالگی در کنار خانوادههایشان میمانند.
انتهای پیام/