به گزارش خبرگزاری بسیج از اسدآباد، در اوایل خرداد ۱۳۶۰ حدود ۳۰ تن از دانشآموزان اسدآباد که سن و سال آنها اقتضاء جنگ و نبرد نمیداد ولی چون شنیدند دشمنی سفاک با لشگریان تا دندان مسلح خود به مرزهای کشورشان هجوم آورده و هدفش ازبین بردن انقلاب مردم و امام(ره) است و قصد تصرف بخشهای زیادی از کشور را دارد، غیرت ایرانی و اسلامی آنها قبول نکرد و پشت نیمکتهای درس و مشق را رها کرده و به همراه رزمندگانی از همدان در قالب کاروانی از استان همدان به سرپرستی سردار شهید «خزائی»، فرمانده سپاه اسدآباد راهی شهرستان مریوان شدند.
شهید «خزائی» بعد از تحویل آنها به منطقه و سپاه مریوان به فرماندهی یوسف گم گشته ایران زمین «حاج احمد متوسلیان»، فرمانده وقت سپاه مریوان، به خاطر مسئولیت سپاه اسدآباد و تاکید فرمانده سپاه همدان به اسدآباد بازگشت.
بعد از اعزام این عزیزان به منطقه و حدودا یک ماه بعد عملیاتی برای آزادسازی قله بسیار مهم و صعب العبور و استراتژیک شنام به فرماندهی سردار «احمد متوسلیان» انجام میشود و بعد از تصرف قله، دشمن تصمیم میگیرد به هر صورتی شده قله را پس بگیرد و با تمام توانش در منطقه پاتکهای خود را آغاز میکند و قله و اطرافش را بیامان زیر آتشهای گوناگون ادوات جنگی میگیرد به طوری که قله تقریبا به محاصره در میآید و تعداد زیادی از نیروها به شهادت میرسند که پنج تن از دانشآموزان اسدآباد نیز جزء شهیدان به معبود خود میپیوندند.
وضعیت طوری میشود که اجساد مطهر عزیزان در قله بجا میماند و از پنج شهید دانشآموز اسدآباد فقط شهید «بیژن شفیعی» بعد از ۳۳ سال در سال ۱۳۹۳ به نمایندگی از آن چهار دانشآموز شهید دیگر به وطن مراجعت کرد و شاید آمد تا سلام آنها را به دانشآموزانی که آن زمان نبودند برساند و از طرف خود و آن چهار نفر ابلاغ کند اسلام و ایران و ولایت را همیشه یار و یاور باشید.
وقتی این خبر به شهر و سپاه رسید، شهید «خزائی» برای اطلاع از اوضاع به منطقه عزیمت کرد و بعد از چند روز باز گشت و حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر از نیروهای زبده و آموزش دیده سپاه و آموزگاران و جهادگران و غیره را آماده کرد تا به مریوان اعزام و اجساد مطهر این عزیزان را آزاد و به شهر برگرداند و قسم یاد کرد که ما میرویم یا عزیزان دانشآموزانمان را به شهر میآوریم یا جنازه خودمان نیز باید در نزد و کنار آنها بماند ولی بر حسب دستور نظامی فرمانده وقت استان همدان سردار شهید «شهبازی» به خاطر عملیاتی که قرار بود در سرپل ذهاب در ارتفاعات بازی دراز و قلههای قراویز به جهت خارج کردن منطقه دشت ذهاب و شهر سر پل و روستاهای اطراف از زیر آتش دشمن انجام شود؛ شهید «خزایی» ملزم شد نیروها را به سرپل ذهاب ببرد و حرف شهید «خزایی» هرچند در سرپل ولی عملی شد چون گفته بود بدون اجساد پنج دانشآموز پر پر شده به شهر بر نخواهم گشت و تقریبا حدود 40 روز بعد از شهادت دانشآموزان عزیز در مریوان با ۱۲ تن از همکاران و یاران جسد مطهرش در قله قراوز بجا ماند و بعد از 11 ماه عطرافشانی در آن منطقه اجساد مطهرشان به شهرستان بازگشت.
شهید «علیرضا خزائی» سال 1339 در روستای «تپه شادک» در شهرستان اسد آباد از توابع استان همدان متولد شد و در سحرگاه یازدهم شهریور1360 در جبهه قراويز در خون خود غلطيد وعاشقانه به دیدار خدایش شتافت.
آری برادر و خواهر اسدآبادی و ای دانش آموزان و آموزگاران ، شهدا را مخصوصا شهداء آموزگار و دانش آموز را فراموش نکنیم تا هویت دینی و ایرانی ما نیز همیشه با ما باشد و بدانیم این پنج تن نمایندگانی از دانشآموزان شهر در قله شنام هستند و دانشآموزان زیادی از شهر ما به مصاف کفر و دشمن رفته و به شهادت رسیده و در دفاع مقدس سهم قابل توجهی دارند.
شهیدان نباتعلی فتاحی و حسن مراد مرادی نیز شهدای آزاده در این عملیات هستند که در راه انتقال به بیمارستان به دست کومله اسیر و بعداز شکنجه تیر باران و به فیض شهادت نائل آمدند.
ضمنا آزاده عزیز «کیانوش گلزار راغب» نیز یکی از اسرای کومله با برادرش شهید «نباتعلی فتاحی» و شهید «حسن مراد مرادی» این عملیات است .
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
انتهای پیام/