به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، اول تیر ماه هر سال سالروز مشایعت و تشیع با شکوه پیکر مطهر فرمانده راست قامت ملایری، سردار شهید «حاج حسن تاجوک» است که پس از سالها حضور در جبههها با بدنی پر از ترکش و بخیه در زادگاهش آرمید.
حقیر به همین بهانه، با دوست سالهای دوران اتقلاب و فرمانده عزیزم در دوران دفاع مقدس که دلم برایش تنگ شده سردار شهید «حاج حسن تاجوک» دل نوشتهای دارم که صمیمانه نثارش میکنم.
ای دلاور عزیز نمیتوانم از تو بگویم، اما تو را ننوازم! در فراقت بسوزم و برایت مویهای نسازم! به یادت باشم و نردبان عشق نسازم! و سلاح به کف نگیرم و به خصم تو نتازم! از دریای پر تلاطم خویش به ساحل آرامش تو برسم، اما رحل اقامت نیافکنده و لنگر نیاندازم! و اما فرمانده عزیز مشکل اینجاست که میخواهم، اما نمیدانم از کجا شروع کنم و یا چگونه به تو بپردازم.
از شهادت تو بگویم که در زیبایی بیرقیب است؛ از همت بلند تو که بیبدیل مانده است و هنوز سقف نگاهم را میشکافد، از غیرت قشنگت که زینت عزم جزم توست و مرا در حیرت جاودانه فرو برده است، از غربتت که اجر مضاعف به تو داد و نام تو را در قافله گمنامان ثبت کرد، از روح بزرگت که نظیرش را کم دیدهام و شیداییام را تداعیگر عشاق تاریخ کرده است، از خلوص ناب تو که جان شیرینت را در برابر پیمان خونینت بیبها جلوه داد، تو خود بگو که من چگونه بگویم؟ تو را کجا و چگونه بجویم؟ در کدامین باغ، گل وجود تورا ببویم؟ بگو بگو که سخت محتاج شنیدنم؛ شرمسار از نرسیدنم، خسته از این همه انتظار کشیدنم، مشتاق دیدنم، در حسرت این چنین آرمیدنم.
آه یادم آمد که در همان روزهای به یاد ماندنی چه زیبا در پادگان الله اکبر در اسلامآباد غرب در نرمشهای صبحگاهی با صوت زیبا و رسا سوره «وَالْعَادِيَاتِ» را برای بچههای گردان به صورت حماسی میخواندی و بچههای گردان خط شکن 151 مسلم ابن عقیل(ع) با شما همنوا میشدند و زمین زیر پاههای آنان میلرزید و یا دخترت، نور دیدهات در روز تشییع جنازهات بدن مطهرت را در میدان آزادی ملایر گلباران کرد و باعث بالا رفتن روحیه همرزمان و خانوادههای معظم شهدا شد؛ و خانواده محترم شما چه زیبا میگفت و چه قیاس قشنگی بین جبهه و کربلا، بین شهدا و یاران امام حسین(ع)، بین دشمنان امروز و دشمنان صدر اسلام برقرار کرده بود و همه را در حیرتی عمیق از این همه شباهت و تکرار تاریخ فرو برده بود، میدانم که تو زنده بودن و جاودانگی خویش را دوباره احساس میکردی، دلم برایت تنگ شده است حاجی! برای تبسمهایت، نگاههایت، حرف زدنهایت، به آغوش گرفتنهایت، محبتهایت، صبوریهایت! مهربانیهایت، حماسه آفرینیهایت، عشق ورزیهایت، فداکاریهایت، نمازهایت، مناجاتهایت، ناله زدنهایت، شجاعتهایت، ولایت پذیریت و... .
سردار عزیز! نه تنها من بلکه جامعه هم دلتنگ نسل آسمانی شما است؛ در جستجوی اسطورههای به تاریخ پیوسته است. باور نکنید که از یاد کسی خواهید رفت، باور نکنید که نسلی فراموشتان خواهد کرد، باور نکنید که شکرانه حماسههایتان را بجا نخواهیم آورد، جامعهای که آرمانخواه است، شهیدانش را میستاید، یادشان مینماید، دیده به آفاق عروجشان میگشاید، شعر دلتنگی میسراید، همواره به سمت آنان میگراید و دستاوردهایشان را میپاید.
چه زیبا جانشین بر حق امام خمینی (ره) رهبر فرزانه انقلاب فرمود «زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست». و اما همه به خصوص مسئولین غیر بومی شهرستان بدانند که اینجا ملایر است سرزمین لالههای سرخ، مفتخر به وجود تاجوکها، بهرامیها، حاج رسولها، طالبیها، نظریها، فتاحیها، دماوندیها طاهرنیاها، خانجانیها، هاشمیها، فراهانیها، بیاتها، مومنیها، حسینخانیها، زمانیها، عابدینیها و شهدای عزیز مدافعان حرم شهیدان فانوسی، ابراهیم خانی، شاملو و... و در یک جمله زادگاه 1100 لاله خونین است.
یقین داشته باشید که خطه لاله خیز، با خاطره لالههایش زندگی خواهد کرد، بندگی خواهد آموخت، جاودانگی خواهد یافت و برازندگی خواهد نمود.
فرمانده عزیزتا آخرین دمی که توفیق وصل میسر نشود، در غبطه مرام تو خواهم سوخت و دیده به مقام تو خواهم دوخت و تا فرصتی باقی است، عشق خواهم اندوخت و شعله آتشش را در دل خواهم افروخت؛ بدرود ای سردار خط شکن که همیشه به یادت خواهم بود و باید اینگونه دعا کرد که خداوندا به خون پاك شهدا و صبر خانواده های معظم آنها و جانبازان، حفظ روحيه هشت سال دفاع مقدس و تداوم آن را به همه ما عطا بفرما.
یادداشت از : محمد فتحی میآبادی
انتهای پیام/