جانبازی، شرط ازدواجم بود
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج، تاریخ گواه رنج و مقاومت زنانی است که شاید نام آنان کمتر زینت بخش خیابانهای شهر بوده اما یادشان بر لوح سینه کسانی که خاک جبهه را لمس کردند، حک شده است، چراکه هشت سال دفاع در برابر دشمن در لوای همین استقامتها، تلاشها و از خودگذشتگیها تقدس یافته است.
نقش زنان در دوران دفاع مقدس از خانه تا خط مقدم تداوم داشته است، چه آن زمان که زنان با نداشتهها ساخته و همسر و فرزندان را با یک دنیا امید روانه جبههها میکردند و چه آن زمان که خود به خط مقدم رفته و برای پشتیبانی از رزمندگان به تامین مایحتاج آنان و مداوای زخمهایشان مبادرت میورزیدند. نمونه بارز استقامت، ازخودگذشتگی و صبر زنان را میتوان در وجود "افسانه قاضی زاده"، امدادگری از خطه خرمشهر یافت.
افسانه قاضی زاده، متولد ۱۳۳۹ امدادگر دوران جنگ تحمیلی است که زمان آغاز جنگ، با خانوادهاش ساکن خرمشهر و جزو بسیج دانش آموزی بوده است. وی که در شروع جنگ، حدود ۲۰ سال داشت، آموزشهای مقدماتی نظامی دیده بود و تا سال ۱۳۶۱ که خرمشهر آزاد شد، حدود ۲ سال در منطقه بوده و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری برایش رقم خورده است. این بانوی دوران جنگ، از سال ۱۳۷۵ از خرمشهر به کرج مهاجرت کرده است اما هر ساله در قالب اردوهای راهیان نور به عنوان راوی به مناطق جنوب به ویژه خرمشهر سفر میکند تا خاطرات روزهای خون و گلوله را بازگو کند. وی سال ۱۳۸۲ با همکاری انتشارات سوره مهر، کتاب «خانه ام همین جاست» را منتشر کرد.
این امدادگر دوران دفاع مقدس از خاطراتش اینچنین تعریف کرد: در آغاز جنگ تحمیلی، حضرت امام خمینی (ره) دستور داده بود باید ارتش بیست میلیونی تشکیل شود. لذا بسیج تشکیل شد و اکثر دانش آموزان که معتقد به انقلاب و در خط امام (ره) بودند، وارد بسیج شدند. شهید جهان آرا فرمانده کل سپاه بود و بسیج زیر نظر ایشان فعالیت میکرد.
باتوجه به تحولاتی که در سال ۱۳۵۹ در مرزها رُخ میداد، احتمال وقوع جنگ میرفت. بنابراین پیش از آغاز جنگ، آموزشهای نظامی به بسیجیان بصورت فشرده داده میشد و من نیز از این آموزشها بهره بردم. همچنین در سال ۵۸ که جهاد سازندگی تشکیل شده بود، دوره های امدادگری و کمک های پرستاری را نیز دیده بودم. وقتی جنگ شروع شد، افرادی مثل ما که انقلابی بودیم و راه خود را انتخاب کرده و نگران از این بودیم که حمله دشمن منجر به نابودی انقلاب شود، از صحنه جنگ خارج نشدیم و به دفاع از وطن پرداختیم.
جبهه، دانشگاه انسان سازی
قاضی زاده ادامه داد: زنان و دخترانی مثل من، با دیدن شروع جنگ، بیمارستان هایی که مملو از مجروحان بود، بهم ریخته بودن اوضاع شهر و مردم، تبدیل به تشکیلات مردمی شدند که هرکاری که از دستشان برمیآمد، انجام میدادند. ما یک گروه امدادی در مسجد جامع خرمشهر راه انداختیم. نمازخانه خانم ها را تبدیل به یک بیمارستان و نمازخانه آقایان را تبدیل به انبار مواد غذایی کردیم. همچنین علاوه بر امدادگری به مجروحان، حتی یاد گرفته بودیم که بمب های دستی درست کنیم زیرا اسلحه به اندازه کافی نداشتیم. به قول حضرت امام خمینی (ره) جبهه، دانشگاه انسان سازی بود.
نقش زنان در دوران دفاع مقدس
وی درباره نگرانی های خانواده اش از فعالیت ها و حضور وی در صحنه جنگ گفت: بطورکلی، ما در منطقه جنگی زندگی میکردیم. من چهار برادر داشتم که سه تای آنها همراه با برادران رزمنده اسلحه به دست بودند، من و خواهرم نیز باهم فعالیت های زیادی داشتیم. پدرم بسیار نگران بود و میگفت حالا پسرها که در جنگ هستند، اما شما دخترها بیایید از شهر بیرون برویم. من راضی به خروج از شهر نبودم، و وقتی پدرم می دید که ما چقدر درحال فعالیت هستیم، دلش نمی آمد زیاد اصرار کند که از شهر خارج شویم؛ او می دید که ما در مسجد جامع گاهی به مداوای مجروحان می پردازیم، گاهی آشپزی، جابجایی مهمات و ... .
قاضی زاده با اشاره به اهمیت نقش زنان در هشت سال دوران دفاع مقدس اظهار داشت: وقتی جنگ از مرزها به داخل شهرها کشیده می شود، قائدتا زنان و کودکان نیز درگیر میشوند. زنان و دختران انقلابی در هشت سال دوران دفاع مقدس، بویژه زنان خرمشهری وقتی دیدند که دشمن بعثی تجاوز کرده، با انجام هرگونه فعالیتی که از دستشان برمیآمد، بخوبی نقش آفرینی کردند. ازجمله فعالیت های زنان خرمشهر، راهنمایی نیروهایی بود که از سایر شهرها برای کمک آمده بودند، همچنین می توان دوختن لباس برای رزمندگان، شستن لباس های رزمندگان و ملحفههای خونی و بسته بندی خشکبار را در پایگاه ها و مساجد و نگهداری از انبار مهمات، سنگرسازی، آشپزی، رسیدگی به مجروحان را جزو فعالیت های زنان در نقطه صفر مرزی برشمرد..
این بانوی ایثارگر به مهم ترین نقش آفرینیهای زنان در دوران جنگ اشاره کرد و گفت: همسران شهدا که شوهرهایشان را تشویق به جبهه رفتن میکردند و در نبود همسر، از بچه ها مراقبت می کردند، مهمترین نقش را در دفاع از وطن ایفا کردند. نقش آفرینی فقط به معنای اسلحه به دست گرفتن و جلوی دشمن ایستادن و جنگیدن نیست، اگرچه زنان و دختران حتی از جنگیدن و رویارویی با دشمن نیز نمی ترسیدند زیرا شهادت و مجروحیت برای ما یک افتخار بود و از آن نمی ترسیدیم. فقط تنها نگرانی که در میان زنان دوره جنگ وجود داشت، اسارت بود، بنابراین وقتی رزمندگان به ما سفارش می کردند که از این نقطه عبور نکنید و جلوتر نروید، رعایت می کردیم.
ازدواج با یک جانباز
وی در ادامه از آشنایی و ازدواجش با یکی از رزمندگان تعریف کرد و گفت: من از شهریور سال ۵۹ تا سال ۶۲ در منطقه بودم و بعد از آن بدلیل ازدواج و بچه دار شدن، متاسفانه دیگر نتوانستم به فعالیت هایم بپردازم. همسرم از رزمندگان بسیجی جبهه بود. آشنایی ما در منطقه اتفاق افتاد و منجر به ازدواج شد. ایشان روزهای اول جنگ جانباز شد و بعد از مدتی که حالش بهتر شد، دوباره به منطقه رفت.
قاضی زاده با بیان اینکه همسر جانباز بودن سختیهایی دارد اظهار داشت: من از ابتدا یکی از شرایط ازدواجم، جانباز بودن همسرم بود. زیرا اکثر نیروهای سپاه خرمشهر یا شهید میشدند و یا جانباز. من همیشه دوست داشتم با یک جانباز ازدواج کنم و تا مادامی که زنده ام به ایثارگری های خود ادامه دهم. همسرم سید محمود فضلی جانباز ۵۰ درصد است که مشکل شنوایی شدید دارد و نمی تواند همه کارهای شخصی خود را انجام بدهد، اما زندگی با وی، برای من کاملا قابل تحمل بوده و به آن افتخار میکنم. از این زندگی، صاحب سه فرزند شدم و در واقع بعد از جنگ نیز مانند یک امدادگر همچنان به فعالیت ادامه دادم.
ایثار پزشکان و پرستاران در روزهای کرونایی
امدادگر روزهای سخت جبهه، باتوجه به شرایط کرونایی و لزوم افزایش روحیه ایثارگری، درباره ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تقویت روحیه ایثارگری در بین مردم و کادر پزشکی گفت: مردم کشور ما اصولا مردمی ایثارگر و فداکار هستند و اکنون بار دیگر شاهد فداکاریهای پزشکان و پرستاران و مردم کشورمان در مقابله با کرونا هستیم. یک پرستار می تواند هشت ساعت کاری فعالیت کند درحالی که باتوجه شرایط بوجود آمده، ساعات کاری افزایش یافته و پزشکان و پرستاران حتی روزها و هفته ها به منزل نمی روند، این حکایت از فداکار بودن مردم کشور ما دارد؛ همه این ایثارگریها بدون توقع انجام میشود درست مانند زمان جنگ که ما بدون توقع از دولت و یا کسی، برای کمکرسانی به پشت جبهه شتافتیم. من عضو رسمی سپاه بودم و شهید جهان آرا، ماهیانه ۲۵۰۰ تومان برای ما حقوق در نظر گرفته بود. اما ما حقوق نمیگرفتیم زیرا برای پول عضو سپاه نشده بودیم، و در مدتی که در جبهه مشغول خدمت بودیم ریالی دریافت نکردیم و گفتیم این مبلغ صرف کارهای ضروری در جبهه شود.
وی متذکر شد: این فرهنگ ایثار و شهادت نشات گرفته از انقلاب اسلامی و اعتماد به رهبرمان بود. وقتی می دیدیم که رهبر و مسئولانمان پشت مردم هستند و به دفاع از کیان این مملکت می پردازند، و ما انقلاب مان را انقلاب امام زمانی میدانستیم که باعث می شد از همه چیز خود در خدمت به کشور بگذریم. الان نیز اینچنین است اگر مردم ببینند مسئولین درحال سوء استفاده از مردم هستند و به گونه ای زندگی می کنند که جز اهداف انقلاب نیست خود به خود روحیه ایثار و شهادت در جامعه از بین می رود. البته متاسفانه جامعه امروز با جامعه دوران بعد از انقلاب اسلامی، قابل مقایسه نیست. پس از پیروزی انقلاب، همه مردم پشت سر رهبری و مدافع آرمانهای انقلاب و امام بودند اما الان باید از کمرنگ شدن فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه نگران باشیم. به عقیده من، آنچه جامعه ما را نگه داشته است، نگاه های امام زمان عج است.
خاطرات تلخ و شیرین جبهه
قاضی زاده به ماندگارترین خاطراتش از دوران دفاع مقدس نیز گریزی زد و گفت: جبهه هم خاطرات تلخ و هم شیرین داشت. یک خاطرهای که هنوز هم بعد از سالها ذهن من را درگیر میکند، مربوط به ۲۴ مهرماه سال ۵۹ بود. در این روز رادیو و تلویزیون نیز اعلام کرد که خرمشهر، خونین شهر شده است؛ خرمشهر سقوط کرده و در محاصره کامل قرار گرفته است. در این روز، ما به وضوح میدیدیم که عراقیها حلقه آتشین دور شهر روشن کردهاند و خرمشهر در حال سقوط است. در آن روز، اعلام کردند مردم باید از شهر بیرون بروند، خیلی روز سختی بود و با چشمان گریان نظارهگر این وقایع بودیم. شهید جهان آرا اظهار داشت: خانم ها باید حتما بیرون بروند و اتوبوسها آمده بودند تا زنان وکودکان را از خرمشهر بیرون ببرند. مات و مبهوت مانده بودیم چه کنیم. رفتن برایمان به معنای از دست دادن خرمشهر برای همیشه بود. اما فردای آن روز خبر آمد که نیروی کمکی برای خرمشهر نیاز دارند، زیرا دشمن را عقب رانده بودند و رزمندگان نیاز به همکاری زنان و دختران داشتند، بسیار خوشحال شدیم و روز ۲۵ مهرماه دوباره بصورت مسلح به خرمشهر بازگشتیم. ما به عراقیها تیراندازی میکردیم. روز بسیار سختی بود و ما تا مرز شهادت و اسارت پیش رفتیم. پس از چند روز دوباره از خرمشهر خارج شدیم و فعالیت هایمان را در آبادان انجام دادیم. من بعد از این اتفاقات، بیشتر فعالیتم در حوزه امدادرسانی بود و کار نظامی انجام نمی دادم. بهرحال ۱۸ ماه خرمشهر در محاصره بود و بعد از آن همگی به شهر خودمان برگشتیم.
امداد غیبی من و خواهرم را از مرگ نجات داد
این امدادگر دوران دفاع مقدس یک خاطره از امدادهای غیبی و الهی تعریف کرد و گفت: روزی من و خواهرم از مسجد جامع بیرون آمدیم و رفتیم تا دارو و وسایل پانسمان از درون درمانگاهها و داروخانه هایی که تخریب شده بودند، برای مجروحان جمع آوری کنیم. ناگهان در نزدیکی ما، بغل پای من به فاصله نیم متر یک خمپاره خورد. صدای سوت خمپاره چنان زیاد بود که من و خواهرم ناخودآگاه روی زمین خوابیدیم. گوش هایم هیچ چیز نمی شنید و بقدری گرد و خاک بود که جایی را نمیدیدم و خواهرم را پیدا نمیکردم. حال عجیبی بود، دیدن آن صحنهها به من حالتی را القا کرد که گویا من شهید شدهام و از دنیا رفتهام. ناگهان از درون غبار، چشمم به خواهرم افتاد که برای من دست تکان میداد. صدایش را نمیشنیدم چون در آن لحظه، گوشهای من در اثر انفجار خمپاره کاملا ناشنوا شده بود. تصورم این بود که من و خواهرم هر دو شهید شدهایم و روح ما در غبار می گردد. بعد از لحظاتی صدای خواهرم را شنیدم که من را صدا میکرد بیا برویم و فرار کنیم. واقعا معجزه بود که خمپاره کنار پای ما باز شد اما من و خواهرم کوچکترین جراحتی برنداشتیم. وقتی بعدا به آن نقطه برگشتیم دیدیم که در نقطه اصابت خمپاره به زمین، گودال بزرگی درست شده است.
نجات یک تکاور با اهدای خون
وی در ادامه یک خاطره از فداکاری هایش با اهدای خون تعریف کرد و گفت: در مناطق جنگی، بیمارستان ها معمولا کمبود خون داشتند. بقدری مجروح زیاد بود که بانک خون دائما اعلام میکرد به گروههای خونی مختلف نیازمند است. گروه خونی من B منفی و جزو گروه های خونی کمیاب است. من در شرایط آن موقع، سه بار پشت سرهم خون دادم. یادم است یک تکاوری را به بیمارستان آوردند که حال بسیار وخیمی داشت. تا حدودی امکان تزریق گروههای خونی O منفی به وی بود اما دکتر گفت؛ اگر بیش از این، گروه خونی متفاوت بگیرد کلیه هایش را از دست می دهد و شهید می شود. او نیاز به گروه خونی B منفی داشت و من علیرغم آنکه تازه خون داده بودم، دوباره داوطلب شدم اهدای خون کنم. دوستانم مخالفت کردند و می گفتند؛ اگر دوباره خون بدهی، حالت بد می شود. من زیر دستگاه درحال خون دادن، از حال رفتم و بیهوش شدم و بعدا با سرُم حالم بهتر شد. اما خوشحال بودم که توانستم با اهدای خون، یک جوان را از مرگ نجات دهم.
برنامه راهیان نور، نیازمند ارتقا کیفیت است
قاضی زاده در پایان توصیه کرد: ارزشهای دوران دفاع مقدس بسیار والا است، مسئولان دستگاههای فرهنگی نباید اجازه دهند که ارزشهای دفاع مقدس فراموش شوند و می بایستی در قالب فیلم، نمایش، کتاب و غیره روی آنها کار کنند. یکی از برنامه های خوب در این زمینه، "راهیان نور" است، من هرساله به عنوان راوی دفاع مقدس، با دانشجویان به منطقه میروم و از نزدیک شاهد نقاط ضعف بسیار آن هستم. برنامه ریزی برای راهیان نور باید به گونه ای باشد که کمبودهای آن، جوانان مشتاق به اتفاقات جنگ و جبهه را دلسرد نکند. اما متاسفانه طی سال های اخیر، نقاط ضعف سفر راهیان نور بیشتر از گذشته هم شده است که همکاری مسئولان برای ارتقاء کیفیت آن را می طلبد.
این امدادگر دفاع مقدس درخصوص اهمیت برنامه راهیان نور اظهار داشت: گاهی برخی منحرفان می گویند که ما دیگر نباید از جنگ سخن بگوییم و فقط باید به سازندگی بپردازیم. درصورتیکه این نقشه دشمن است و ما نباید بگوییم جنگ تمام شده است و آن را به فراموشی بسپاریم.
دختران دفاع مقدس باید الگوی دختران جوانمان باشند نه شخصیتهای باطل غربی
وی در پایان خاطرنشان کرد: خیلی از خاطرات من و زنان و دخترانی امثال من که در جبهه بودند و آنها نیز خاطرات دست اولی دارند، تاکنون اصلا بیان نشده است. دست اندرکاران موظفاند این افراد را پیدا کنند و نگذارند خاطراتشان از دست برود زیرا با گذر زمان و فوت افرادی که در جنگ بودند، خاطراتشان هم از بین میرود. بیان خاطرات کمک میکند تا دختران جوان امروز ما، الگوی خود را از دخترانی بگیرند که در دوران دفاع مقدس برای کشورشان فداکاری می کردند، نه از دختران و زنان غربی. مانند مریم امجدی که نویسنده کتاب پوتین های مریم، معصومه رامهرمزی نویسنده کتاب های دفاع مقدس، زهرا حسینی نویسنده کتاب دا و ... . اینان زنانی بودند که در دوران هشت سال دفاع مقدس در دفاع از وطن، تلاش های ارزنده ای داشتند و ما اینهمه الگوهای خوب داریم که می توانیم به دختران جوانمان معرفی کنیم اما متاسفانه خواننده های غربی، هنرپیشه ها و افرادی با شخصیت های باطل الگوی برخی جوانان ما شده اند.
طنین یاس - فرزانه همتی