در روزهای مقارن با تولد شهید «احمد شوهانی» همسر و فرزندان این شهید بزرگوار به همراه همرزمانش از همدان راهی جادهها و منطقه صعب العبور ازگله میشوند تا از نزدیک محل رزم و شهادت پدر را مشاهده کنند.
به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، شهید «احمد شوهانی» از نیروهای گردان ۱۵۴ تکاور تیپ ۳۲ انصارالحسین (ع) استان همدان و از مدافعان حرم و امنیت بود.
شهیدی که متولد دهه ۶۰ است...
اینبار پدرِ دختری به نام حلما و پسری به نام امیرعلی
پدری که از پدری بودنش گذشت تا کودکان این سرزمین بیپدر نشوند...
این بار سخن از کسی است که در همین حوالی در فراز و نشیبهای مناطق ازگله برای امنیت هم وطنانش جانش را تقدیم کرد که اگر این افراد نبودند، معلوم نبود در ۲۲ بهمن سال ۹۶ چه اتفاقی رخ میداد چراکه داعشیان به مرزهای ایران نفوذ کرده و به گمان خود برنامهریزی کرده بودند؛ که با هوشیاری و جانفشانی رزمندگان اسلام محقق نشد.
شهیدی که همسرش هنوز کفشهایش را از پشت در برنداشته تا همه بدانند این خانه هنوز هم مرد دارد.
و پدری از جنس روزهای سخت سوریه تا مرزهای ایران..
از کسی میگوییم که درست در ساعاتی از روز که شاید خیلی از ما درگیر روزمرگیهایمان بودیم و کودکانمان در کمال امنیت و آرامش به مدرسه رفتند، گروهکی به نام داعش بغل گوشمان بودند و اگر امثال «احمد» نبود، آرامشی هم نبود...
کودکانش هنوز منتظره پدرشان هستند و چشم امیدی دارند شاید باز پدر را با همان لباسهای خاکیاش ببینند؛ گویا پسر پایش را جای پای پدر گذاشته و با لباس رزم پدر قصد دارد در کنار همکاران پدر باشد.
برای حلما کمی سختتر است، نمیدانم، اما گمان کنم راست باشد که دختران باباییاند ...
برای حلما فقط چند خطی نوشته و چند قطعهای عکس باقی مانده تا دل کوچکش آرام بگیرد و نبود پدر را جبران کند...
درست است پدر نیست، اما مادری هست که تلاش دارد پدری کند؛ پسری هست که میخواهد ادامه دهنده راه پدر شود و دختری که دلتنگ پدر است؛ و پدری هم بود که برای امنیت و آرامش مردمان این خاک از همسر و پدر بودنش گذشت، تا برای همیشه ایران، ایران بماند...
در روزهای مقارن با تولد شهید «شوهانی» همسر و فرزندان این شهید بزرگوار به همراه همرزمانش از همدان راهی جادهها و منطقه صعب العبور ازگله میشوند تا از نزدیک محل رزم و شهادت پدر را مشاهده کنند.
فرزندان وقتی طی مسیر میکنند گویا هنوز نمیدانند که به کجا رهسپارند، هنگامی که به محل شهادت یعنی تخت سنگی که پدر از بلندی بر سر آن افتاده بود میرسند، وقتی همرزم شهید با بغض آن جا را نشان میدهد، بغض همسر و همراهان نیز شکسته میشود گریه امان نمیدهد که صحبت کنند چند دقیقهای سکوت حکمفرما میشود.
امیرعلی در منطقه به دنبال پوکهها و قطعات جنگی برجای مانده از جنگ تن به تن میگردد که به یادگار ببرد.
آری شهدایی همچون شهید «احمد شوهانی» رفتند و ترک همسر و فرزند کردند تا از ایران عزیز دفاع کنند و سایه امنیت بر کشور ما برقرار باشد و بیهیچ دغدغهای زندگی کنیم.
اگر قدر این امنیت را ندانیم مدیون شهداییم و شرمنده خانواده شهدا ...
شهیدی که متولد دهه ۶۰ است...
اینبار پدرِ دختری به نام حلما و پسری به نام امیرعلی
پدری که از پدری بودنش گذشت تا کودکان این سرزمین بیپدر نشوند...
این بار سخن از کسی است که در همین حوالی در فراز و نشیبهای مناطق ازگله برای امنیت هم وطنانش جانش را تقدیم کرد که اگر این افراد نبودند، معلوم نبود در ۲۲ بهمن سال ۹۶ چه اتفاقی رخ میداد چراکه داعشیان به مرزهای ایران نفوذ کرده و به گمان خود برنامهریزی کرده بودند؛ که با هوشیاری و جانفشانی رزمندگان اسلام محقق نشد.
شهیدی که همسرش هنوز کفشهایش را از پشت در برنداشته تا همه بدانند این خانه هنوز هم مرد دارد.
و پدری از جنس روزهای سخت سوریه تا مرزهای ایران..
از کسی میگوییم که درست در ساعاتی از روز که شاید خیلی از ما درگیر روزمرگیهایمان بودیم و کودکانمان در کمال امنیت و آرامش به مدرسه رفتند، گروهکی به نام داعش بغل گوشمان بودند و اگر امثال «احمد» نبود، آرامشی هم نبود...
کودکانش هنوز منتظره پدرشان هستند و چشم امیدی دارند شاید باز پدر را با همان لباسهای خاکیاش ببینند؛ گویا پسر پایش را جای پای پدر گذاشته و با لباس رزم پدر قصد دارد در کنار همکاران پدر باشد.
برای حلما کمی سختتر است، نمیدانم، اما گمان کنم راست باشد که دختران باباییاند ...
برای حلما فقط چند خطی نوشته و چند قطعهای عکس باقی مانده تا دل کوچکش آرام بگیرد و نبود پدر را جبران کند...
درست است پدر نیست، اما مادری هست که تلاش دارد پدری کند؛ پسری هست که میخواهد ادامه دهنده راه پدر شود و دختری که دلتنگ پدر است؛ و پدری هم بود که برای امنیت و آرامش مردمان این خاک از همسر و پدر بودنش گذشت، تا برای همیشه ایران، ایران بماند...
در روزهای مقارن با تولد شهید «شوهانی» همسر و فرزندان این شهید بزرگوار به همراه همرزمانش از همدان راهی جادهها و منطقه صعب العبور ازگله میشوند تا از نزدیک محل رزم و شهادت پدر را مشاهده کنند.
فرزندان وقتی طی مسیر میکنند گویا هنوز نمیدانند که به کجا رهسپارند، هنگامی که به محل شهادت یعنی تخت سنگی که پدر از بلندی بر سر آن افتاده بود میرسند، وقتی همرزم شهید با بغض آن جا را نشان میدهد، بغض همسر و همراهان نیز شکسته میشود گریه امان نمیدهد که صحبت کنند چند دقیقهای سکوت حکمفرما میشود.
امیرعلی در منطقه به دنبال پوکهها و قطعات جنگی برجای مانده از جنگ تن به تن میگردد که به یادگار ببرد.
آری شهدایی همچون شهید «احمد شوهانی» رفتند و ترک همسر و فرزند کردند تا از ایران عزیز دفاع کنند و سایه امنیت بر کشور ما برقرار باشد و بیهیچ دغدغهای زندگی کنیم.
اگر قدر این امنیت را ندانیم مدیون شهداییم و شرمنده خانواده شهدا ...
دفاع همچنان باقیست...
انتهای پیام/
اخبار مرتبط
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار